فرخی، شاعر مسلکی
{(درحال تایپ}}
فرخی، شاعر مسلکی زستاخیز، چهل سال پس از مرگ
این روزها نوبت فرخی یزدی است. او احیاء شده است، در ترانهها، در سرودهای انقلابی، در شاهد مثالها که سخنگویان میآورند. چه کسی فکر میکرد شعرهای شاعر مقتول بهاقتضای چنین روزگاری پاسخ دهد؟ حتی پس از گشایش شهریور سال بیست هم فرخی اینچنین مطرح نشد. از او، از سلوک اجتماعی و از سرنوشت دردناکش نوشتند، اما پنداری((ادبیات سیاسی)) او زمانهئی مناسبتر میجست. و اکنون فرخی چهل سال پس از مرگش رستاخیز خود را بهچشم میبیند.
فرخی نیز چون عارف و عشقی و بهار فرزند انقلاب مشروطه است. اما او برشاخهای دیگر رسته است. در اِزای افکار لیبرالی معاصرانش، فرخی از چشمهی تفکر سوسیالیستی نوشیده است، گرچه معرفت او خام است. اما شاعر شکفتگی شعرش بدان مدیون است. نیز در اثر اوست که ما نخستین بار از فرهنگ اصطلاحات و تعابیری که سالها بعد ادبیات سیاسی چپ را انباشت نشانهها میبینیم. فرخی همپای بنیانگذاری حزب عدالت به این اصطلاحات رسید، آنگاه که نثر سیاسی و مسلکی رسولزاده، یا رسالات سلطانزاده و نمایشنامههای گریگور یقیکیان آغاز به ساختمان یک فرهنگ سیاسی مسلکی کرده بود. با این همه توانایی فرخی در صورتهای تغزلی و نیز عشق عمومیش به وطن و آزادی بهاو جنبهی ((شاعر ملی)) داده است. و از این لحاظ با ناظم حکمت شاعر ترک قابل قیاس است که مخالفانش هم شعر او را میخواندند و از آن لذت میبردند. (( حسین مکی)) جامع دیوان فرخی مینویسد: (( فرخی اقلا دوازده سال دیر کشته و شهید شده است)) با این حال، همین دوازده سال فرصتی است برای بازیافت و آزمون آن نشانهها که برشمردیم. سالی که به قول راوی حکم مرگ فرخی باید اجرا میشد برابر 1306 است. حیدرخان و خیابانی کشته شدهاند، عشقی به گلولهی مزدوران نظمیه از پای درآمده، عارف به تبعید خفقان بار خود افتاده(ادامه در حال انجام است)