سبز
مهدی اخوان
با تو دیشب تا کجا رفتم.
تا خدا و آنسوی صحرای خدا رفتم.
من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند،
من نمیگویم که باران طلا آمد،
با تو لیک ای عطر سبز سایه پرورده،
ای پری که باد میبردت
از چمنزار حریر پرگل پرده،
تا حریم سایههای سبز
تا بهار سبزههای عطر
تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشمم آشنا، رفتم.
پابهپای تو که میبردی مرا با خویش،
همچنان کز خویش و بیخویشی؛
پابهپای تو که میرفتی
پابهپای نور؛
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی،
سوی اقصا مرزهای دور،
- تو قصیل اسب بیآرام من، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامیتر تعلق، زمردین زنجیر زهر مهربان من -
تا تجرد، تا رها رفتم.
غرفههای خاطرم پرچشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود.
شکرها بود و شکایتها،
رازها بود و تأمل بود.
با همه سنگینی بودن،
و سبکبالی بخشودن،
تا ترازوئی که یکسان بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم.
چند و چونها در دلم مردند،
که به سوی بیچرا رفتم.
- ***
شکر پراشکم نثارت باد.
خانهات آباد ای ویرانی سبز عزیز من،
ای زبرجدگون نگین خاتمت بازیچهٔ هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب،
با تو دیشب تا کجا رفتم.
- تهران - اسفندماه ۱۳۳۹