چند شعر از «جان میلز»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
![]() | این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
جان میلز شاعر انگلیسی است که زندگی خود را بیشتر در مشرق زمین گذرانده و بهاغلب کشورهای آسیائی مسافرت کرده است؛ از این رو٬ بیشتر از محیط و زندگی مرد این سامان تأثیر گرفته است. بهعلت اقامت طولانی که در کشور ژاپن داشته شکل و مضمون اشعار او بیشتر رنگ ترانهها و اشعار ژاپونی را دارد. یعنی اشعار او غالباً عبارت از ترانههای کوچکی است که انسان و طبیعت را در یک لحظهء گذرا توصیف میکند.
چهارسال پیش٬ مجموعه اشعار او بهنام «سواحل سیمگون» در ژاپن منتشر شد. و هماکنون مجموعه دیگر او بهنام «آفتاب و برف» در انگلستان در دست چاپ است. جان میلز چند سال است که در ایران بهسر میبرد و اکنون معلم ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران است.
۱
پنجره
- از درون پنجره
- بر آبها مینگرم
- و خورشید سرخ فامرا
- در سینه مهی لطیف میبینم
۲
تهران
- کوهساران شمال
- بهنگام گرمای روز
- در برابر آفتاب
- سایهای بر شهر نمیافکنند
- و شبانگاه
- خاموش و عریان بر پای میمانند.
- .
- در شهر سرد کویر
- در خاموشی شب
- قلب من٬ که روزش خشکانده است
- میپژمرد و سخت میشود
- .
- تا کی میتواند
- رنج روز را تاب آورد
- و حمله تند خشکی را
- تحمل کند؟
- .
- آیا میتواند
- در شهر کویر
- در میان کوهساران شمال
- شکنجه سکوت سر شبانگاهی را
- سپری کند؟
تهران ـ مارس ۱۹۵۸
۳
انتظار
- باران در میان برگها همهمه میکرد
- همچنانکه من تنها نشسته بودم.
- هنگامی که خورشید پرتو میافشاند
- نمیتوانستم باران را وصف کنم؛
- آنچه بود حرارت بود.
- چشمان میشی تو
- نمناک از عشق
- تنها شبیه باران بود٬
- شباهتی که من
- بهنگام پرتو افشانی خورشید
- از آن بیخبر بودم.
۴
مینیاتور ساز ایرانی
- ماه نو دمیدهای در میان درختان می نهد
- و ستارگان زردفامی در میان برگها میافشاند؛
- آه انسان را میشنود٬ و با اعجاز٬ تصویر او را
- همچون خیالی گذرا در نسیم٬ میپردازد.
خرمشهر ـ مارس ۱۹۵۸