دختر تصویر ۲
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
نشست پرتو حیرت
به دست های نیایشگرم
خمید ساقه ی تردید
به روی چشمه ی جوشان باورم
میان آینه و من
شکست شوق تماشا
ز چشم دختر تصویر
پرید جلوه ی رؤیا
درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت
به خواب آینه آواره شد حماسه ی نور
صدای روشن اشکی که گرم بود هنوز،
به اهتزاز نگاهم شکست راز بلور
که سایه ای سرشار آمد از غم -
درون بیدارم.
که خسته خواند ملالی غریب را -
کدام مرد؟
- ندانم.
کدام لب در من،
میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود؟
کدام حاجت در من،
دریچه های حرفم به سرگذشت گشود؟ :
- «تو آن نسیم سبکبال نرم پروازی
- که بر شدی چو غباری ز دور دست تنم
- من از کرانه ی دور دیار تنهائیم
- چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم.
- چو آمدی، به تن آشفته گشتم از دیدار
- چو رفتی، از غم تو سر به سنگ کوبیدم
- دوباره باز به راه تو بازگشتم، تا
- گریز عطر تو از راه دور بوئیدم
- هوس به سینه ام آشفت تا تو دور شدی
- نفس - دریغ! - دگر با تلاش یار نماند
- چو آمدم که غریوت دهم : زره برگرد! -
- وجودم آب شد از من دگر غبار نماند
طلای ساحل مژگان بی تکان
برید جاده ی دریای دور را
دوباره پلک چو بگشود، باز بر هم ریخت
ستیز سایه و سودای نور را.
رویا
دی ماه ۱۳۴۰