در پاسخ خوانندگان ۲۲

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۲۴ توسط Mohaddese (بحث | مشارکت‌ها) (در حال بازنگری.)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۲ صفحه ۱۴۴

۲ فاشیسم

ایدئولوژی فاشیسم[۱] در قیاس با سایر مکاتب سیاسی قرن بیستم از اصول و موازین فلسفی، علمی و عقلائی ناچیزی برخوردار است، در واقع ساخت کلی این ایدئولوژی متأثر و محاصل مجموعه تصمیم‌گیری‌ها و عملکرد‌هائی است که رهبران و سردمداران این مکتب در طول فعالیت‌های حزبی با زمامداری خود، اعمال کرده‌اند. چنان که تفاوت فاشیزم بنیوتو موسولینی و ناسیونال سوسیالیسم آدولف هیتلر را می‌باید در خصوصیات روانی، رفتاری و ارزشی رهبران دو ایدئولوژی و شرایط متفاوت سرزمینی و ملت‌های تحت سلطهٔ آن‌ها جست‌وجو کرد.

هر نوع تحلیلی از فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم لزوماً باید مبتنی بر مفاهیم پنجگانهٔ زیر باشد:

۱. داروینیسم اجتماعی

۲. ملیت‌خواهی

۳. خودکامگی دولت

۴. رهبری

۵. نژادپرستی


 • داروینیسم اجتماعی


داروینیسم اجتماعی در واقع متأثر از نظریه‌ئی است که چارلز داروین طبیعیدان انگلیسی در سال ۱۸۵۹ ارائه داد. داروین ادامه حیات «انواع» موجودات را نیمه جدالی می‌دانست که برای بقاء در هر «نوع» و در عین حال بین «انواع» جریان دارد. فاشیسم با پذیرش این نظریه و به‌کار گرفتن آن در نظریه‌های ناسیونالیستی و نژادی، بقا و تداوم، حیات هر قوم و ملت را در پیروزی آن‌ها در نبردی دانست که نژاد‌ها و ملل درگیر آنند.


 • ملیت‌خواهی


ناسیونالیسم و ملیت‌خواهی مرکز ثقل عقاید فاشیستی است. چنان که هیتلر نام ناسیونال سوسیالیسم برای حزب خود برگزید. در ایدئولوژی فاشیسم هر فرد نخست عضو کوچک مجموعه‌ئی است به‌نام ملت. ملت نمادی است که فرد باید صداقت، توان و عشق خود را نثار آن کند. زیرا که حیات جدا و دور از ملت مفهومی ندارد. نازیسم[۲] به ناسیونالیسم مفهومی فراتر از ملیت‌خواهی می‌دهد و با ادغام نظریه‌های نژادی و تفهیم آن به‌کودکان و نوجوانان نظام ارزشی جدیدی می‌سازد.

هر چند که ایدئولوژی فاشیسم در اصل تداخل نژادپرستی را با ناسیونالیسم و ملیت‌خواهی الزامی نمی‌داند ولی حتی فاشیست‌های جدید (نئو فاشیسم) نژادپرست را عنثر لاینفک ایدئولوژی خود می‌دانند. و به‌عنوان مثال می‌توان به فاشیست‌های ایالات متحده آمریکا اشاره کرد که خود را ناسیونال سوسیالیست و وارث هیتلر می‌خوانند. در حالی که فاشیست‌هائی که نژادپرست نیستند بیش‌تر بر کار برد ملیت‌خواهی در افزایش اقتدار دولت تأکید دارند تا بر نژادپرستی. موسولینی اعتقاد داشت که «اساس نظریهٔ فاشیسم در مفهوم دولت، یعنی در ذات، عملکرد و هدف‌های آن نهفته است.»[۳]


 • خودکامگی دولت


تجزیه و تحلیل نقش دولت در ایدئولوژی فاشیسم و نازیسم فقط بازار توجه با ناسیونالیسم امکان‌پذیر است. هیتلر می‌گفت: «انسان‌ها به‌خاطر دولت زندگی نمی‌کنند. بلکه به‌عکس حیات دولت در دست مردم است. دولت سازمانی است [متشکل] از افراد و گروه‌ها، و در خدمت امیال و آرزوهای آنان است.»[۴] که ظاهراً می‌تواند القاکنندهٔ این طرز تفکر باشد که فاشیسم گرایشی به‌فرد و آزادی فردی دارد. در حالی که ایدئولوژی فاشیسم و نازیسم فرد را ذره‌ئی ناچیز می‌داند و فقط صورت بزرگ‌ شدهٔ آن، به‌شکل توده‌ها قابل رؤیت است.

تحلیل مفهوم دولت اساس شناخت فاشیسم است تا حدی که بیان مفهوم ملت، ملیت‌خواهی و نژادپرستی در ایدئولوژی فاشیسم بدون توجه به اقتدار دولت امکان‌ناپذیر می‌شود. هیتلر ملت و مردم را «اورگانیسمی زنده» یا «سازمانی انعطاف‌ناپذیر» می‌دانست که لزوماً می‌بایست جانشین دولت شود، و این نظریه‌ئی است که به‌صورت دولت اورگانیکی در آلمان و دولت تعاونی در ایتالیا تحقق یافت.

به‌تعبیر موسولینی دولت سرچشمهٔ حیات و بقای انسان در طول نسل‌ها بوده است، بنابراین مردم به‌صورت اتباع دولت به‌ایثار نهایت وفاداری در محراب دولت ناگزیرند. نقطهٔ تلاقی اقتدار حکومت مبتنی بر نظام تعاونی در فاشیسم ایتالیا و نژادپرست در نازیسم آلمان،‌ دولت است،‌ تا جائی که تجدید عظمت امپراتوری رُم و تسلط نژاد برتر بر ملل ضعیف و پست مفهوم واحدی می‌یابد، چرا که امکان دست‌ یابی به‌هر دو هدف صرفاً از طریق تأسیس دولت خودکامه میسر است.


 • رهبری


دولت، در ایدئولوژی فاشیسم، ماشینی تفهیم و اِعمال اعتقادات مسلکی است که قدرت محرک آن (ماشین) هم رهبری است. هرم قدرتی فاشیسم که، رهبر در رأس آن قرار دارد در واقع مهم‌ترین ویژگی ساختی - اجتماعی نظام‌های توتالیتر است. هیتلر به‌عنوان رهبر خود را نماینده و سرپرست ملت آلمان و آلمانی‌های سراسر جهان می‌دانست، و سمبل نژاد برتر و موسولینی خود را دوچه (رهبر) می‌نامید. بر این اساس فاشیسم و نازیسم به‌تعبیر رهبران آن نظامی بود فراتر از دموکراسی بورژوازی. چرا که رهبر نمادی بود از تمام امیال و خواست‌های مردم. و از لحاظ تصمیم‌گیری و عملکرد چون رهبر هرگز نمی‌توانست اشتباه کند بنابراین اصول، فرمان‌ها و تصمیمات صادره از سوی او می‌بایست بی‌چون و چرا به‌اجرا درآید. ولی از آنجائی که رهبری علی‌رغم حمایت توده‌های مسخ شده نمی‌تواند به‌تنهائی امور دولت را کنترل و اداره کند و برای انجام وظایف عمومی - که در سیستم‌های توتالیتر سخت متنوع و گسترده است - به سازمان‌ها و تشکیلات نیازمند است. حزب رسالت انجام امور را عهده‌دار می‌شود. و مومنان به‌رهبر و ایدئولوژی کنترل و راهنمائی حزب و افراد وابسته به‌آن را در دست می‌گیرند.

از آنجایی که کنکاش و تفتیش در احزاب فاشیستی به‌منظور حفظ سلطه و تداوم قدرت دولت نقش انکارناپذیری دارد گزیدگان حزبی به‌عنوان مریدان رهبر، کنترل و آگاهی به‌اعمال و رفتار افراد حزبی و در نهایت افراد ملت را، از طریق نهادهای ویژه، وظیفه‌ ملی خود می‌دانند مانند گروه‌هائی اس. آ. (S.A. Sturm Abteilung) یا اس. اس. (S.S. Schutz Staffel) که هیتلر در یکی از سخنرانی‌های خود آن‌ها را چنین توصیف می‌کند: «آن‌ها از طرف ملت آلمان مسئول تعلیم و تربیت آلمانی‌های جوانند، تا از آن‌ها جنگجویانی بسازند به‌استحکام آهن».


 • نژادپرستی


نازیسم با نژادپرستی گامی فراتر از فاشیسم می‌نهد، که علل و ریشه‌های آن را باید ساخت اجتماعی - روانی نژاد ژرمن پی‌گیری کرد. موسولینی در قیاس با هیتلر، حداقل در اروپا گرایش‌های نژادپرستانهٔ محکمی نداشت. در حالی که هیتلر و حزب او از درون نژادپرست بودند تا جائی که در سال ۱۹۳۶ به‌هنگام برگزاری مراسم اولمپیک در برلن حاضر نشد حتی برای حفظ ظاهر مدال قهرمانی را به‌گردن سیاه‌پوستی به‌نام ژوزه - آون (Jesse Owen) بیاندازد. هیتلر در طول جنگ دوم حدود شش میلیون یهودی را نابود کرد.

اعتقاد به‌حقانیت اقویا و این که نژاد آریا سرانجام اقوام دیگر را تحت سلطهٔ خود خواهد گرفت. از نظر اجتماعی و ملی به‌آن‌چنیان نیروی محرکه‌ئی استحاله یافت که توانست در فاصله‌ٔ کوتاه ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹، یعنی از آغاز به‌قدرت رسیدن هیتلر تا شروع جنگ دوم، بنیاد نظامی را بریزد که هیتلر مبتلا به مگالومانیا (megalo mania): جنون خود بزرگ‌بینی، که مرض واگیردار شاهان و رهبران این‌چنینی است.) عمر آن را هزار سال تخمین زند و رایش (Reich) سومش بخواند.


 • سیستم اجتماعی


زمانی که موسولینی نخستین بار واژه توتالیتر را به‌کار برد و کوشید تا رژیم فاشیستی خود را با ذکر خصوصیات دولت توتالیتر از ناسیونال سوسیالیسم آلمان و کمونیسم روسیه جدا کند، ناخودآگاه واضع اصطلاحی شد که بعد از جنگ جهانی دوم به‌یکی از چند نوع نظام حکومتی رایج در جهان اتلاق شد.

سیستم‌های توتالیتر علاوه بر خصوصیاتی که دربارهٔ ایدئولوژی فاشیسم و نازیسم متذکر شدیم، این ویژگی‌ها را دارد:

۱. کاربرد وسیع خشونتِ سازمان یافته.

۲. کوشش در جهانی کردن هدف‌های ایدئولوژی.

۳. استفاده از دین و مذهب به‌منظور ایجاد مشروعیت سیاسی و اجتماعی (درصورت وجود ارزش‌ها و اعتقادات مذهبی در آن جامعه).

۵. فقدان ثبات سیاسی و اجتماعی.

۶. برتری نژاد یا طبقهٔ خاص.

۷. نبودن ثبات و اطمینان شغلی.

۸. حزب واحد.

۹. تصمیم به اجرا برنامه‌های اقتصادی در سطح دولت مبتنی بر اعتقادات ایدئولوژیک.

اصول فوق را، کم یا بیش، هیتلر و موسولینی به‌کار بستند.

ایدئولوژی فاشیسم مبتنی بر حکومت برگزیدگان است و اساس قشربندی اجتماعی آن بر پیاهٔ برتری نژادی و عضویت حزب است. سازمان و نظام اقتصادی فاشیسم نهادی است در دست دولت. روابط کارگر و کارفرما به‌گونه‌ئی تنظیم می‌شود که کنترل آن از طرف دولت ممکن باشد. هدف اصلی از تأسیس سندیکاها در واقع هدایت و تداوم بخشیدن به‌تولیدات در جهت منافع اقتصادی در جهت منافع و مقاصد دولت است. در ضمن آن که از طریق سندیکاها مقاومت کارگران سرکوب می‌شد، از آن‌ها به‌شکل ارتشی وابستهٔ به‌حزب در جهت نظام اقتصاد فاشیستی بهره‌کشی می‌شد.

***

هرچند تعداد گروه‌های معتقد به ایدئولوژی فاشیسم در حال حاضر زیاد نیست و از نظر تعداد اعضا محدود است امّا در شرایط پیش‌بینی‌ناپذیر، به‌طور بالقوه می‌توانند خطرناک باشند. مؤمنین به‌ ایدئولوژی فاشیسم در ایتالیا، آلمان، ایالات متحده و ژاپن با بهره‌برداری از نهاد و ارزش‌های اجتماعی می‌کوشند که دامنهٔ عملیات و فعالیت‌های خود را گسترش دهد. ترور جرج لینکلن راکوِل (George Lincoln Rockwell) رهبر فاشیست آمریکائی با توجه به‌نظرات و عقاید نژادپرستی در این کشور دلیل است بر این مدعا.

یکی از پژوهشگران، به‌نام ماریو جیوانا (Mario Giovana) پس از تحلیل فاشیسم و بیان خصوصیات آن در زمان ما چنین اظهار نظر می‌کند. «فاشیسم و نازیسم هنوز با ما به‌سر می‌برد. رژیم‌ها و نهادهای بسیاری در پنج قارهٔ جهان از آن تبعیت کرده و از اصول آن پیروی می‌کنند».


۳. چپ جدید

ایدئولوژی چپ جدید در طول پانزده سال گذشته سخت درگیر تغییر و تحول بوده است. اصطلاح چپ جدید برای نخستین بار در سال ۱۹۵۹ از طرف گروهی از مارکسیست لیبرال که نشریه «چپ جدید» ارگان‌شان بود به‌کار رفت و در سطحی وسیع‌تر از سوی جنبش‌های دانشجوئی و گروه‌های دیگر در اواسط ۱۹۶۰ مصطلح شد. در حال حاضر واژهٔ چپ جدید مفهمومی بین‌المللی یافته است.

پژوهشگران ایدئولوژی چپ جدید تا کنون از سه برداشت پیروی کرده‌اند: دسته‌ئی به‌بررسی تاریخی آن پرداخته‌اند، گروهی به تجزیه و تحلیل سازمانی و تشکیلاتی چپ جدید دست زده‌اند، و بالاخره عده‌ئی از محققان نیز آن را در ارتباط با عقاید و نظریاتی که اساس ایدئولوژی چپ جدید را تشکیل می‌دهد مورد تعمق قرار داده‌اند. در نتیجه، جنبش سیاهان، جنبش زنان، و سازمان‌های مشابه، در حیطهٔ تحقیقاتی گروه سوم قرار می‌گیرند.

از آنجائی که با بیان اصول بنیادی و اعتقادی بهتر می‌توانیم به‌ویژگی‌های ایدئولوژیِ چپ جدید پی ببریم برداشت سوم را مبنای تشریح خصوصیات این ایدئولوژی قرار می‌دهیم.


 • انتقاد چپ جدید از جوامع معاصر


چپ جدید در طول حیات سیاسی خود، جامعهٔ معاصر غربی را به‌شدت مورد انتقاد قرار داده است. و بیش از همه بر ریا، دروغ و تفاوت حرف با عملِ گزیدگان سیاسی و سردمدارانِ جوامع موجود تأکید دارد.

اساس انتقاداتِ چپ جدید متکی بر موارد زیر است:


۱. نظام سیاسی:
الف - نارسا بودن امکانات و روش‌های سیاسی مانند دموکراسی‌های مبتنی بر نمایندگی که ظاهراً حاکی از شرکت مردم در فرایند تصمیم‌گیری است.
ب - وجود فساد در نهادهای عمومی دولت‌ها.
ج - مقاومت در برابر تغییرات و ارزش‌های اجتماعی جدید.
د - استبداد سیاسی


۲. نظام اقتصادی:
الف - وجود فقر مطلق و ثروت بی‌کران در کنار هم.
ب - تأکید بر مصرف غیرضروری کالاها.
ج - تمرکز قدرت اقتصادی و ایجاد سرمایه‌داری انحصاری.
د - بی‌توجهی به‌عواقب فرایند تولید صنعتی،‌ مانند آلودگی محیط زیست.
ه - گسترش امپریالیسم اقتصادی، استعمار جدید و استثمار ممالک وابسته جهان سوم و چهارم.


۳. نژادپرستی و شهوت‌گرائی: 
اِعمال سیاست‌های تبعیض نژادی در مورد اقلیت‌ها و اعتقاد به‌تقاوت بین زن و مرد.


نظام اجتماعی: 
الف - تعلیم و تربیت
۱. متضاد بودن روش‌های تعلیماتی با نیازمندی آموزشی جوامع.
۲. وجود جوّ خودکامگی و استبداد.
۳. گسترش تبلیغات نادرست دربارهٔ مزایای فرهنگی موجود.
ب - دین و مذهب
۱. ناتوانی در درک شرایط.
۲. وابستگی و اتکا به‌نظام سرمایه‌داری.
۳. کوشش در تداوم بخشیدن به‌ریا، دروغ، و مسخِ حقایق.
ج - خانواده
۱. تلقی امر ازدواج به‌عنوان یک نوع مالکیت خصوصی.
۲. وابستگی روابط جنسی به‌انجام مراسم اضافی.
۳. استفاده از روش‌های غلط در نگهداری و تربیت کودکان.
۴. پیروی از استبداد جنسی.


 • بنیان ارزش‌ها و هدف‌های چپ جدید


ارزش‌ها و هدف‌های چپ جدید و گروه‌های وابسته به‌آن را می‌توان به‌صورت زیر طبقه‌بندی کرد:

۱. تأکید بر اقدام و عمل
۲. کوشش و اهتمام در خودسازی
۳.اعتقاد به‌کمون و جامعه
۴.برابری انسان‌ها
۵. آزادی
۶. دموکراسی مبتنی بر مشارکت
۷. انقلاب.

ازمیان ارزش‌ها وعوامل یاد شده، انقلاب نقش مهمی در اندیشه و ایدئولوژی چپ جدید ایفا می‌کند. چرا که انقلاب رسالت واژگون‌سازیِ شرایط منحطِ موجود و ایجاد مقدمات تأسیس جامعهٔ جدید را به‌عهده دارد. به‌اعتقاد طرفدارانِ چپ جدید،‌ جوامع امروزی به‌حدی دچار فساد نابسامانی هستند که فقط از طریق انقلابات بنیادی می‌توان ریشه‌های پوسیدهٔ نظام اجتماعی فعلی را خشکاند و جامعه‌ئی نو ساخت.

اساس ویژگی‌های جامعهٔ ایدآل یا مدینهٔ فاضلهٔ چپ جدید که پس از انقلاب تحقق می‌یابد بدین شرح است:


۱. نظام سیاسی:

استقرار دموکراسی مبتنی بر مشارکت، از طریق شرکت دادنِ ساکنان شهرها و نواحی دیگر در تصمیم‌گیری یا اِعمال دموکراسی مستقیم[۵]، از طریق تقسیم اجتماعات به‌کمون‌ها و اجتماعات کوچک‌تر.

۲. نظام اقتصادی:

ملی کردن مالکیت صنایع بزرگ، وسایل حمل و نقل، و توزیع عادلانهٔ نیازمندی‌های اساسی، بازسازی نظام اقتصادی به‌منظور جلویری از تولید مواد غیرضروری و بالاخره سوسیالیستی کردن سیستم اقتصادی و عملکردهای آن.


۳. خانواده:

ازدواج بدون قید و شرط. محول کردن وظیفهٔ مهم نگهداری و تعلیم و تربیت کودکان به کمون‌ها.


۴. تعلیم و تربیت:

تدریس افکار و اندیشه‌های عملی توسط اساتید و دانشجویان در شرایط کاملاً برابر و یکسان.


۵. دین و مذهب:

آزادی کامل در انتخاب دین و مذهب.


غلامحسین میرزاصالح



پاورقی‌ها

  1. ^ . Fascism مشتق از کلمه fascio که به ایتالیائی Fascismo تلفظ می‌شود از Fasces به‌معنی «دسته» و «بافه» لاتینی گرفته شده است. Fasces به‌بسته‌ئی از ترکه یا تبری در میان آن گفته می‌شود که آن را در رم باستان به‌علامت اتحاد و هم‌بستگی رومی‌ها در جلو سپاه حمل می‌شد. (نکــ کتاب جمعه شمارهٔ ۲ ص ۱۶۰)
  2. ^ . Nazi یا Nazis کوتاه شدهٔ National Sozialist آلمانی، نام حزب هیتلر،‌ که عنوان کامل آن ‌National - Socialist - German - Workers بود.
  3. ^ . موسولینی، «دکترین فاشیسم».
  4. ^ . از متن سخنرانی هیتلر در سپتامبر ۱۹۳۰.
  5. ^ . نگاه کنید به‌مقالهٔ دموکراسی [در کتاب جمعه. ۲۱]