کنگرهٔ بین‌الملل چگونه روز اول ماه مِه را انتخاب کرد؟

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۱ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۱۸ توسط Mohaddese (بحث | مشارکت‌ها) کنگرهٔ بین‌الملل چگونه روز اول ماه مِه را انتخاب کرد؟» را محافظت کرد: بازنگری شده و مطابق با متن اصلی است. ([edit=sysop] (بی‌پایان) [move=sysop] (بی‌پ)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۳ صفحه ۲۲



‏شنبه ۲۰ ‏ژوئیه ۱۸۸۹

(شش بعد از ظهر؛)


‏کنگره کار خود را تقریباً به‌اتمام رسانده است. شخصیت‌های مهم کارگری از کشورهای مختلف اروپا و آمریکا آماده رأی دادن به‌قطعنامه‌های مختلف شده‌اند. پس از رأی‌گیری دربارهٔ چند قطعنامه، یکی از نمایندگان حزب سوسیالیست کارگری آمریکا به‌نام بوش ‏Busche رشتهٔ کلام را به‌دست ‏می‌گیرد و پیشنهاد می‌کند که هر سال در یک روز در سراسر جهان تظاهرات عمومی برگزار شود و خواست آن تقلیل ساعات کار باشد. بحث زیادی صورت نمی‌گیرد نمایندگان با تظاهرات یک روز در سال مخالفتی ندارند.

‏اصل مطلب تصویب می‌شود. اما چه روزی را برگزینند؟ ۱۴ ‏ژوئیه[۱]؟ ۱۸ ‏مارس[۲] ۲۱ ‏سپتامبر؟ - سخنگوی آمریکائی اظهار می‌دارد که کنگرهٔ آنان در سال ۱۸۸۸ ‏روز اوّل ماه مه را برگزیدند، و قرار است «فدراسیون سندیکاهای کارگری آمریکا» (آمریکِن فِدریشن آو لی‌بر) برای اولین بار تظاهرات خود را روز اول ماه مه ۱۸۹۰ ‏برگزار کند. برای انتخاب این روز رأی می‌گیرند و تصویب می‌شود.

در صدمین سالگرد آزادی زندان باستی (باستیل) ۱۸۸۹

‏در حدود سال ۱۸۸۹ ‏در کشورهای سرمایه‌داری احزاب و گروه‌های کارگری وجود داشت اما اعضای این گروه‌ها تنها اقلیت کوچکی از زحمتکشان را تشکیل می‌داد. در میان ایشان سه گرایش عمده قابل تشخیص بود:


۱. مارکسیست‌ها:

اینان کسانی هستند که در صددند حزبِ «طبقاتی» کارگری را به‌وجود آرند یا اگر قبلاً ‏چنین کرده‌اند، در راه تحکیم و گسترش این حزب گام برمی‌دارند. این‌ها می‌خواهند کارگران را هم در زمینه‌های اقتصادی و هم در زمینهٔ سیاسی بسیج و متشکل کنند. این احزاب در عین پیشبرد مبارزه برای انجام انقلاب اجتماعی، می‌کوشند در وضع زندگی‏ اقتصادی و حقوق سیاسی کارگران تحولات ملموسی ایجاد کنند زیرا می‌خواهند هر روز تعداد بیش‌تری از زحمتکشان را بسیج کرده، سازمان دهند. اینان مترصدند احترامات ‏اصلاح‌طلبانه‌شان برای بهبود وضع زندگی ‏کارگران سدّ راه اساسی استقرار سوسیالیسم نشود. مارکسیست‌ها که در حیات خود مارکس نفوذ زیادی در احزاب کارگری نداشتند در این دوران آهسته آهسته تبدیل به‌اکثریت بدل می‌شوند و تا جنگ جهانی اول در اکثریت باقی می‌مانند.


۲. اصلاح طلبان:

‏برخلاف مارکسیست‌ها که معتقد به‌تمایز احزاب کارگری و احزاب بورژوازی مترقی بودند، اصلاح‌طلبان در این عصر به‌همکاری نزدیک با عناصر و احزاب بورژوائی مترقی عقیده داشتند. آن‌ها همانند مارکسیست‌ها در مبارزات انتخاباتی شرکت می‌جستند اما در این راه فرا‌تر می‌رفتند و کم و بیش در جریانات بورژوائی مستحیل می‌شدند. مبارزات اصلاح‌طلبان، در کنار مارکسیست‌ها برای بهبود وضع طبقه کارگر در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته (و بعد‌ها امپریالیستی) بدون موفقیت نبود. کارگران توانستند در اثر مبارزات طولانی خود به‌دست‌آوردهائی از نوع قوانین کار، بیمه‌های اجتماعی، حق کامل شرکت در پارلمان و غیره نائل آیند.


۳. هواداران مبارزه اقتصادی:

‏این‌ها به دو دسته تقسیم می‌شدند. نخست سندیکالیست‌ها که نظم سرمایه‌داری را می‌پذیرفتند. برخی از فعالین سندیکائی معتقد بودند بورژوازی نیرومند‌تر از آن است که از طریق بازی‌های پارلمانی قوانین مفید به‌حال طبقهٔ کارگر را بپذیرد و حتی اگر هم به‌نحوی معجزآسا یک چنین قوانینی به‌تصویب برسد اهمیت زیادی نخواهد داشت زیرا که هرگز ‏به‌مورد اجرا گذاشته نخواهد شد. ازین رو نمایندگان این گرایش کارگری از مبارزهٔ سیاسی روگردان بودند و نظرشان بر این بود که خواست‌های کارگران را بر اساس مبارزهٔ اقتصادی، در صورت لزوم از طریق قهرآمیز به‌کرسی بنشانند. این گرایش به‌ویژه در انگلستان و آمریکا که محل تمرکز میلیون‌ها کارگر است اهمیت زیادی پیدا می‌کند. این اتحادیه پاره‌ئی مواقع گرایش‌های ارتجاعی نیز کسب می‌کنند.

‏گروه دوم آنارشیست‌ها بودند. اینان از نظر تعداد اهمیتی نداشتند اما نفوذشان در جنبش کارگری گسترده و عمیق بود. آنارشیست‌ها به «اعتصاب عام» نه از برای بالا بردن دستمزد، بل به‌عنوان وسیلهٔ واژگونی قدرت سیاسی بورژوازی و الغای سیستم مزدوری عقیده داشتند. اینان که از جنبش سوسیالیستی «اخراج» شدند، به‌فعالیت در جنبش سندیکائی پرداختند، و بسیاری از رهبران آنان در رأس سندیکا‌های انقلابی به‌نام «آنارشوسندیکالیست» قرار گرفتند.

کنگره بین‌الملل در پاریس و قطعنامهٔ جشن اول ماه مه

طرح زیر از سری گروهی از نمایندگان کارگری فرانسه به‌کنگره ارائه شد:


تظاهرات بین‌المللی اول ماه مِه ۱۸۹۰


‏یک نمایش بزرگ بین‌المللی با تاریخی ثابت سازمان داده خواهد شد به‌نحوی که در تمام کشور‌ها و همهٔ شهر در آنِ واحد در یک روز معین کارگران مقامات دولتی را در مقابل این مسؤولیت قرار دهند که قانوناً روزانهٔ کار را به‌هشت ساعت کاهش دهند و دیگر ‏قطعنامه‌های کنگره بین‌الملل پاریس را به‌مورد اجرا گذارند. ‏ با توجه به‌این که برگزاری چنین نمایشی توسط فدراسیون کار آمریکا قبلاً در کنگرهٔ دسامبر ۱۸۸۸ ‏آن سازمان در شهر سن لوئیز برای روز اول ماه مِه ۱۸۹۰ ‏پیش‌بینی شده است این تاریخ برای روز نمایش بین‌المللی برگزیده می‌شود. ‏ کارگران کشورهای مختلف وظیفه خواهند داشت این نمایش را در اوضاع و احوالی که وضعیت ویژهٔ کشورشان به‌آن‌ها تحمیل می‌کند برگزار کنند.


قطعنامهٔ نمایندهٔ ‏سوسیالیست‌های آمریکا که از سوی بوش Busche ‏ارائه شد

‏با توجه به‌این که گزارش نمایندگان همهٔ کشورهای شرکت‌کننده در این کنگره نشان داد که سازمان اقتصادی کار (یعنی اتحادیه‌های کارگری و گروه‌های مشابه) برای رهائی طبقه زحمتکش کفایت نمی‌کند، در حالی که تبلیغ و تهییج برای تقلیل روزانهٔ کار، برای محدودیت کار زنان و کودکان، و [برای تصویب] قوانین حامی کار نشان داده‌اند که وسیله‌ئی برای گسترش آگاهی طبقاتی در میان کارگران است و به‌عنوان مقدمهٔ ضروری ‏برای رهائی طبقهٔ کارگر به‌دست خود او -

با توجه به‌اینکه تاریخ جنبش کارگری نشان می‌دهد که استدعا از بورژوازی فاقد هرگونه اثری برای کارگران است و سودی ندارد مگر ایجاد سرمایه‌ئی سیاسی برای طبقهٔ حاکم -

‏با توجه به‌این که قدرت سیاسی‌ئی که در دست طبقهٔ حاکم است به‌او اجازه می‌دهد ‏نظام استثماری خود را در مؤسسات خصوصی و تولید سرمایه‌داری همچنان حفظ کند - ‏با توجه به‌اینکه بورژوازی از طریق قدرت سیاسی مانع کنترل صنایع به‌وسیلهٔ دولت و کنترل دولت به‌وسیلهٔ مردم می‌شود -


کنگرهٔ بین‌المللی منعقده در پاریس تصمیم می‌گیرد:

۱- که کارگران باید در تمام کشورهائی که از حقوق انتخاباتی برخوردارند به‌صفوف حزب سوسیالیست داخل شوند و به‌هیچ سازشی با هیچ حزب سیاسی دیگر تن در ندهند و از طریق استفاده از حق رأی خود، با پیروی از قانون اساسی کشور خود برای تسخیر قدرت پی‌گیری کنند.

۲- در تمام کشورهائی که حقوق انتخاباتی و حقوق اساسی از پرولتر‌ها سلب است کارگران باید از تمام وسائل برای کسب این حقوق به‌مبارزه برخیزند.

۳- که به‌کار گرفتن نیروی سرکوب‌کننده از سوی طبقهٔ حاکم به‌منظور ممانعت از تحول مسالمت‌آمیز جامعه به‌سوی یک سازمان تعاونی که هم صنعتی و هم اجتماعی باشد، جنایتی علیه بشریت تلقی می‌شود و آنان که برای دفاع از آزادی و حیات خود مبارزه می‌کنند متجاوزان را به‌سزای اعمال خود خواهند رساند. ‏ این قطعنامه به‌اتفاق آراء، سوای یک رأی مخالف، به‌تصویب رسید.


جنبش‌های کارگری در سال ۱۸۸۹

آلمان:

مهم‌ترین جنبش در این دوران، بی‌هیچ ‏تردید نهضت کارگری آلمان است. در حالی که پس از کمون پاریس، جنبش فرانسه سران خود را از دست می‌دهد، جنبش کارگری آلمان به‌شکرانهٔ گسترش سریع صنایع آلمان و وحدت کشور شاهد پیشرفت‌های چشمگیری بود. گرایش‌های مختلف جنبش، عمدتأ مارکسیست‌ها و لاسالیست‌ها در کنگرهٔ تاریخی گُتا متحد شدند (نگاه کنید به «نقد مارکس بر برنامهٔ گُتا، مصوب همین کنگره. ترجمهٔ میم. شین، انتشارات مزدک، فلورانس). از این به‌بعد جنبش کارگری آلمان گسترش یافت اما هر روز بیش‌تر زیر نفوذ گرایش اصلاح‌طلبانه لاسالیون قرار می‌گرفت. در سال ۱۸۷۸ ‏بیسمارک که از جنگ با فرانسه فاتح بیرون آمده بود قانونی به‌نام «قوانین استثنائی» یعنی قوانین ضدسوسیالیستی به «تصویب» رساند و حزب سوسیال دمکرات آلمان را غیرقانونی اعلام ‏داشت. با این همه، جنبش کارگری آلمان متوقف نشد و هر روز به پیروزی‌های جدیدی نائل آمد. تعداد نمایندگان سوسیالیست (علیرغم غیرقانونی بودن حزب) در پارلمان افزایش یافت. ظرف چهار سال که از غیرقانونی کردن حزب گذشت تعداد آراء حزب بیش از سه برابر شد. این حزب در سال ۱۹۱۴ ‏سی و چهار درصد از آراء انتخاباتی را به‌دست آورد. اعضای سندیکاهای کارگری وابسته یا نزدیک به‌این حزب به‌چهار میلیون تن بالغ شد. در سال ۱۸۸۹ ‏در اعتصاب بزرگ معدنچیان ایالت وستفالی ۱۸۰ ‏هزار نفر شرکت جستند. طی سال‌هائی که حزب غیرقانونی بود، مطبوعات حزبی نیز حق انتشار نداشتند. یولیوس موتلر Motteler ‏مسئولیت روزنامهٔ مخفی حزب، موسوم به‌پیک سرخ را که در سویس چاپ می‌شد به‌عهده گرفت. پس از رفع ممنوعیت حزب، قدرت این سازمان ‏در آلمان و اعتبار ‏آن در جنبش بین‌المللی سوسیالیستی افزایش یافت و تا ایجاد حزب بلشویک، حزب آلمان ‏نقشِ حزب مادر (یا برادر بزرگ‌تر) را ایفا می‌کرد.


فرانسه:

جنبش کارگری فرانسه در این دوران در مقام مقایسه با نهضت آلمان کم‌اهمیت‌تر است. رهبران آن نابود، و سی هزار تن از اهالی پاریس در دوران پس از شکست کمون پاریس به‌قتل رسیده بودند. بسیاری دیگر از فعالین تبعید شده بودند اما در سال ۱۸۷۷ ‏یک اکثریت جدید جهوریخواه، اکثریت محافظه‌کارِ منتخب سال ۱۸۷۱ ‏را از مجلس بیرون ریخت. جنبش سوسیالیستی آهسته آهسته از نو جان می‌گیرد و با تصویب قانون آزادی مطبوعات ۱۸۸۱ ‏امکان سرکوب آن دشوار‌تر می‌شود. گرایش‌های مختلف چپ چون گدیست‌ها و طرفداران لافارگ که از مارکس متأثر بودند، و نیز بلانکیست‌ها - چون پُل وَیّان Vaillant - بین خود درگیر مبارزهٔ شدیدی بودند. در کنار این گروه‌ها، آنارشیست‌ها نیز از نظر کیفیت و نه از نظر کمّی، در جنبش کارگری نفوذ زیادی داشتند. در این دوران فشار سیاسی ارتجاع و دسته‌بندی‌های درونی جنبش کارگری، اتحادیه‌های متعددی پدید آمد که هیچ یک نیرو و توان زیادی نداشت و به‌قول ژول گِد Guesde «هر که می‌توانست با پنج قران یک مهر لاستیکی درست کند یک اتحادیه هم راه می‌‌انداخت!»


امپراتوری اتریش-مجارستان:

جنبش سوسیالیستی در امپراتوری اتریش-مجارستان نیز به‌‌‌همان صورت آلمان گسترش یافت، منتها با مسائل ویژه‌ئی که به‌وجود ملیت‌های مختلف و اختلافات آنان مربوط می‌شد. ‏ در خود اتریش به‌سال ۱۸۸۸ ‏یک حزب سوسیالیستی تأسیس شد. هدف مبرم آن مبارزه علیه قوانین ممنوعیت سوسیالیست‌ها و استقرار آزادی‌های دموکراتیک چون آزادی مطبوعات و تجمعات بود.

‏حزب سوسیالیست دموکرات اتریش بلافاصله علیه امتیازات ملی موضع گرفت و از‌‌ همان آغاز خود را حزبی انترناسیونالیست اعلام داشت. اما گسترش جنبشی سوسیالیستی در اتریش و مجارستان همواره از اختلافات ملی بین آلمانی‌ها، مجار‌ها، و اسلاو‌ها متأثر بود. غالباً بین کارگران ماهر آلمانی و اسلاوی‌های غیرماهر اختلاف در می‌گرفت. دولت امپراتوری همیشه مترصد بود که از این اختلافات سود بجوید.


انگلستان:

‏در انگلستان در قرن هیجدهم که بیش از همهٔ کشور‌ها از مرحلهٔ انقلاب صنعتی گذشته بود، سرمایه‌داری نیرومند‌تر و طبقه کارگر از نظر کمی رشدیافته‌تر از هر جای دیگر بود. اما قدرت جنبش سوسیالیستی با این اوضاع تناسب نداشت. جنبش چارتیست‌ها که در آغاز سدهٔ نوزدهم میلادی پایه‌های سرمایه‌داری انگلستان را به‌لرزه‌ انداخت و بزرگ‌ترین اعتصابات کارگری را به‌پا کرد، به‌زودی شکست خورد. اقدامات فعالینی چون روبرت ئوون Owen نیز کامیابی در بر نداشت و همزمان با سرکوب چارتیست‌ها از میان رفت. در ۱۸۶۰ ‏اتحادیه نجاران تشکیل شد. در‌‌ همان سال دبیران سندیکا‌های مختلف دبیرخانهٔ مشترکی برای هماهنگ کردن فعالیت‌های خود به‌وجود آوردند. در ۱۸۸۹ ‏اتحادیه‌های کارگری نزدیک به‌یک میلیون و نیم عضو داشتند. سندیکا‌های کارگری انگلستان که بیش‌تر از کارگران ماهر تشکیل می‌شد با ایجاد صندوق اعتصاب این امر را میسر کرد که کارگران بتوانند هنگام اعتصاب از حداقل کمک مالی برخوردار شوند و اعتصاب بتواند مدت طولانی‌تری ادامه یابد. هیئت حاکمهٔ انگلستان با اخذ احکام محکومیت از دادگاه ‏برای سندیکالیست‌هائی که به‌کارگران اعتصابی کمک مالی می‌کردند به‌مقابله با اتحادیه‌ها برخاست. در این موقع اتحادیه‌های کارگری با عقد معاهده‌ئی مخفی با حزب لیبرال قرار بر این گذاشتند که در پارلمان به‌دفاع از آن حزب برخیزند و در عوض لیبرال‌ها به‌هنگام داشتن قدرت اقدام به الغای قوانین ضدکارگری کنند. این تاکتیک نشان می‌دهد که علیرغم منافع یک چنین تاکتیکی، جنبش به‌انحراف کشانده می‌شد. ‏ نخستین سازمان مشخصاً و خالصاً ‏کارگری به‌سال ۱۸۸۱ ‏به‌همت هیندمان Hyndman تأسیس شد که در ۱۸۸۴ ‏ «فدراسیون سوسیال دموکراتیک» نام گرفت. در این تاریخ ‏پیروان مارکس «جامعهٔ سوسیالیست» را پایه‌ریزی کردند. متأسفانه نه آ‏ن اولی و نه دومی هیچ یک نفوذ زیادی نیافتند. در‌‌ همان تاریخ جامعهٔ فابین تأسیس شد که بعد‌ها در حزب کارگر انگلستان نقش مهم ایفا کرد.


‏بلژیک:

این کشور که بین سه کشور آلمان، فرانسه و انگلستان قرار دارد از جنبش ‏اجتماعی هر سهٔ این کشور‌ها تأثیر می‌پذیرفت و علاوه بر این، همواره به‌عنوان ‏پناهگاه یا تبعیدگاه مورد استفادهٔ انقلابیون فرانسوی یا آلمانی قرار می‌گرفت و فعالین جنبش کارگری از تأثیر این انقلابیون بی‌بهره نمی‌ماندند. می‌دانیم که مارکس، خود در سال ۱۸۴۸ ‏تا هنگام اخراج در آنجا زندگی می‌کرد. تا سال ۱۸۸۹ سرمایه‌داری و صنعت در بلژیک پیشرفت زیادی کرده بود. این کشور که نه از عواقب شکست کمون پاریس ‏و نه از پی‌آمدهای «قوانین استثنائی» آلمان رنج می‌برد، در این سال جنبش کارگری و سوسیالیستی نیرومندی داشت. نخستین انجمن مقاومت به‌سال ۱۸۵۷ در شهر گاند، و نخستین تعاونی کارگری (اتحادیهٔ بافندگان) در‌‌ همان سال پدید آمد. حزب کارگری سوسیالیست فلامان بلژیک به‌سال ۱۸۷۶ ‏تأسیس شد. بعدها، در ۱۸۸۹ ‏حزب سوسیالیست بلژیک که همهٔ کوشندگان فلامان و والون (فرانسوی زبان) را در برمی‌گرفت ایجاد شد. سوسیالیست‌های بلژیک هم در زمینه‌های اقتصادی و هم در زمینهٔ سیاسی برای تأمین حقوق دموکراتیک مبارزه می‌کردند.


هلند:

اهمیت جنبش سوسیالیستی در هلند بسیار کم‌تر از کشورهای مجاور آن بود. یک حزب سوسیالیست به‌سال ۱۸۸۱ ‏پایه‌گذاری شد. این حزب اتحادیهٔ سوسیال دموکرات‌ها نام داشت و افراد زیادی در آن فعالیت نداشتند. علیرغم وضع وحشتناک زندگی زحمتکشان، تعداد ناچیزی از آنان در این سال‌ها به‌جنبش کارگری و سوسیالیستی پیوستند. قابل ذکر است که در هلند، روزانهٔ کار، بین ۱۷ ‏تا ۱۸ ‏ساعت در تابستان و ۱۴ ‏ساعت در زمستان بود. دستمزد مردان کارگر بسیار ناچیز بود و به‌سختی بدانان امکان ادامهٔ حیات می‌داد، و دستمزد زنان از آن هم بسی‌ ناچیز‌تر بود.


سویس:

نخستین سازمان کارگری سویس در ۱۸۳۸ ‏پایه‌گذاری شد و از سوسیالیسم بسیار دور بود. تنها در سال ۱۹۰۱ ‏بود که این سازمان با توجه به‌تجربیات دیگر کشورهای اروپائی به‌حزب سوسیالیست سویس تبدیل شد.


ایتالیا:

‏جنبش انقلابی ایتالیا تا سال ۱۸۷۰ ‏برای وحدت کشور و علیه فئودالیسم و پاپ مبارزه می‌کرد پس از ۱۸۷۰ ‏گسترش و ماهیت مبارزه در نقاط مختلف کشور متفاوت بود. مبارزه، در شمال که طبقهٔ پرولتاریا وجود داشت، با جنوب که هنوز در چنگال فئودالیسم رنج می‌برد به‌کلی تفاوت داشت.


اسپانیا:

در ۱۸۸۸ ‏در فرصت تشکیل نمایشگاه جهانی در بارسلون، اتحادیه عمومی کارگران با ۳۵۰۰ عضو پایه‌گذاری شد. هفت سال پیش از آن، فدراسیون کارگران جمهوری‌خواه اسپانیا با شصت هزار عضو تشکیل شده بود. در این کشور گرایش آزادمنش (آنارشیست) قوی‌تر از هر جای دیگر بود.


‏کشورهای اسکاندیناوی:

‏نخستین کشور اسکاندیناوی که تحت تأثیر سوسیالیسم قرار گرفت دانمارک بود که در آن شعبه‌ئی از بین‌الملل اول بسال ۱۸۶۶ ‏تأسیس شد. در سال ۱۸۷۸ ‏یک حزب سوسیالیست پایه‌گذاری شد که در انتخابات پارلمان شرکت جست اما بیش از ۷۶۷ ‏رأی ‏تحصیل نکرد. مع‌ذلک علیرغم فشارهای زیاد، نفوذ این حزب رو به افزایش گذاشت.

‏در نروژ، یعنی کشوری که تا سال ۱۹۰۵ ‏جزئی از پادشاهی سوئد بود، اتحادیه‌های کارگری و سازمان‌های سیاسی به‌نحوی مستقل گسترش یافتند. در سال ۱۸۸۵ ‏دو سازمان سوسیالیستی به‌وجود آمد که در سال ۱۸۸۷ ‏متحد شدند و حزب کارگری نروژ را تأسیس کردند که دست کم دو هزار عضو داشت. از سال ۱۸۸۵ ‏به‌بعد، کوشندگان کارگری به‌ایجاد تعاونی‌های کارگری اقدام کردند.

‏در سوئد جنبش کارگری در ۱۸۸۴ ‏به‌دست آگوست پالم پایه‌گذاری شد و نخستین کلوب سوسیال دموکراسی علیرغم مخالفت سندیکا‌ها در‌‌ همان سال گشایش یافت. بعد‌ها نزدیکی بین سندیکا‌ها و جنبش سوسیالیستی به‌حدی بود که عضویت سندیکا‌ها در جنبش سوسیالیستی امری اجباری شد.


‏فنلاند:

‏این کشور موردی استثنائی است. فنلاند، علیرغم تعلق جغرافیائی و اقتصادیش به‌کشورهای اِسکاندیناوی، از نظر سیاسی از سال ۱۸۰۹ ‏به‌امپراتوری روسیه وابسته شد. ‏با این همه فنلاند نخستین کشوری بود که برای زنان حق رأی قائل شد (۱۹۰۵) و ‏سوسیالیست‌های آن در انتخابات سال ۱۹۱۱ ‏به‌اکثریت پارلمانی نزدیک شدند (۴۳ ‏درصد آراء، و ۸۷ ‏نماینده از ۲۰۰ ‏تن). اما این پیشرفت بیش‌تر مربوط به‌دوران پس از نخستین انقلاب روسیه است و در سال ۱۸۸۹ ‏هنوز سازمانی سوسیالیستی در آن کشور وجود نداشت.


روسیه:

‏در تمام کشورهائی که از آنان سخن رفت، گسترش سرمایه‌داری و بالندگی بورژوازی با نابود شدن سیستم فئودالیته صورت پذیرفت اما در روسیه، وضع این چنین نبود. با اینکه سرواژ به‌سال ۱۸۶۱ ‏ملغی شد، و با اینکه صنایع در حاشیهٔ شهر‌هایی چون سن‌پترزبورگ، مسکو، و منطقهٔ اوکراین به‌سوی ‏رشد می‌رفت، در سال ۱۸۸۹ ‏روسیه تنها کشور اروپائی بود که هنوز پادشاهی مستبد بر آن حکومت می‌کرد. در این سال هنوز احزاب سیاسی پدید نیامده بود. پس از شکست جنبش دکابریست‌ها در اوائل سدهٔ نوزدهم میلادی، اقدامات انقلابی عمدتاً از طریق عملیات تروریستی انجام می‌گرفت. تزار آلکساندر دوم به‌سال ۱۸۸۱ ‏ترور شد. این عملیات به‌دست روشنفکرانی که در غرب تحصیل کرده بودند انجام می‌گرفت و تو‌دهٔ مردم هنوز به‌تکان نیامده بود. نخستین حزب کارگری سوسیال دموکراتیک به‌سال ۱۸۸۳ ‏به‌وسیلهٔ پلخانف پایه‌گذاری شد و در میان کارگران صنایع جدید به‌فعالیت تبلیغاتی خود پرداخت این تبلیغات به‌زودی به‌ علت استثمار وحشیانهٔ کارگران به‌دست سرمایه‌داران تأثیر خود را بر جا گذاشتند. برخلاف کارگران انگلیسی که امیدوار بودند بتوانند از طریق مبارزات سندیکائی وضع اقتصادی خود را بهبود بخشند، کارگر روسی چنین امیدی نداشت. به‌همین دلیل منازعات به‌زودی شکلی قهرآمیز به‌خود گرفت و در سال ۱۹۰۵ ‏در اوج خود منجر به‌انقلاب شد. در سال ۱۸۸۹ ‏کوشندگان سوسیالیسم روس به‌خاطر جرأت مبارزاتی‌شان در کنگرهٔ بین‌الملل مورد استقبالی محبت‌آمیز قرار گرفتند.


لهستان:

‏این کشور که بخشی از امپراتوری روسیه بود شاهد مبارزات انقلابی و در‌‌ همان حال سرکوبی شدیداً قهرآمیز بود. در این کشور مبارزه برای بهبود زندگی با مبارزه علیه تجاوز خارجی پیوند خورد.


کشورهای بالکان:

در این نقطه از جهان که دولت‌های خودمختار در چارچوپ امپراتوری عثمانی ایجاد شده بود سرمایه‌داری ‏هنوز آن‌ قدر‌ها پا نگرفته بود، اما جنبش سوسیالیستی آغاز شده بود. گروه‌های انقلابی در رومانی و بلغارستان پدید آمده بودند و چند صد عضوی را در بر می‌‌گرفتند. این امر با توجه به‌محدودیت تعداد کارگران مثلا در صربستان (۱۵ ‏هزار تن) کاملاً طبیعی بود. هنوز قسمت اعظم جمعیت این مناطق را دهقانان تشکیل می‌دادند. ‏

ایالات متحد آمریکا:

‏در آن سوی اقیانوس اطلس، پس از جنگ استقلال آمریکا، این کشور «کوچک» کشاورزی به‌زودی با توسعهٔ صنعتی سریع و قابل ملاحظه‌ئی روبه‌رو شد. جمعیت آن کشور از ۳۲ ‏میلیون در سال ۱۸۶۰ ‏به ۶۰ میلیون در سال ۱۸۸۹ ‏بالغ شد. آمریکا ‏به‌زودی از کشورهای صنعتی اروپا پیشی گرفت. از ۱۸۹۴ ‏آمریکا دیگر به‌بزرگ‌ترین قدرت صنعتی جهان بدل شده بود. در سال ۱۸۸۹ ‏میلیون‌ها کارگر در صنایعی با ابعاد غول‌آسا کار می‌کردند. نخستین سندیکای کارگری آمریکا به‌نام «پاسداران کار» در سال ۱۸۸۶‏، یعنی سال اوج قدرتش، ۷۲۹ ‏هزار عضو داشت. اما با این همه این تعداد استثنائی بود. سازمان رقیب که همزمان در حال توسعه بود، یعنی «فدراسیون کار آمریکا» در این زمان بیش از ۵۰ ‏هزار عضو نداشت. در مقام مقایسه با سندیکا‌های کارگری اروپا، سندیکا‌های آمریکا کم‌تر نزدیک به‌سوسیالیسم و بیش از اتحادیه‌های انگلستان به‌دنبال منافع صرفاً اقتصادی بودند. جنبش سوسیالیستی در این زمان به‌گروه‌های کوچک محدود بود. جنبش سوسیالیستی در این کشور هرگز اهمیتی را که در اروپا داشت پیدا نکرد، اما جنبش سندیکائی (با خواست‌های صرفاً اصلاح‌طلبانه اقتصادی) بسیار نیرومند شد.


آمریکای لاتین و کانادا:

در این کشورهای قارهٔ آمریکا نیز جنبش سندیکائی و سیاسی کارگران به‌دست مهاجران اروپائی ایجاد شد، اما در سال ۱۸۸۹ ‏هنوز ‏رشد قابل ذکری پیدا نکرده بود.


ژاپن:

‏در این کشور که تازه با دنیای خارج رابطه برقرار کرده بود صنایع با سرعتی گیج‌کننده گسترش یافت. سال ۱۸۸۲ ‏شاهد تأسیس یک حزب سوسیالیست شرقی بود که تحت تأثیر سِن کاتایاما قرار داشت؛ در سال ۱۸۸۹ ‏نخستین سندیکا، متعلق به‌کارگران فلزکار، تأسیس شد. جنبش سوسیالیستی ژاپن همپای صنایع و سرمایه‌داری گسترش یافت، اما در سال ۱۸۸۹ ‏این جنبش اهمیت زیادی نداشت.


استرالیا:

این کشور یکی از مستعمرات نادر بریتانیا است که تقریباً تمام اهالی آن را سفیدپوستان مهاجر تشکیل می‌دادند. جنبش کارگری شاهد پیشرفتی بود شبیه آنچه در انگلستان رخ می‌داد. ایجاد سندیکا‌های ‏نیرومند، استرالیا را اولین کشوری کرد که روزانهٔ هشت ساعتهٔ کار را پذیرفت (به‌سال ‍‍۱۸۵۶؛). جشن کارگران این کشور، همان تاریخ (۲۱ ‏آوریل) تعیین شد.


***

روشن است که در کشورهای آفریقائی و آسیائی که در آن‌ها سرمایه‌داری هنوز ریشه ندوانده، نه سازمان کارگری وجود داشت نه ‏تشکیلات سوسیالیستی. خلاصه اینکه در تمام کشورهای دنیا که در آن‌ها سرمایه‌داری گسترش یافته بود، همزمان و همپا با توسعهٔ صنعت، هم جنبش کارگری و هم سازمان‌های ‏سیاسی طبقهٔ کارگر پدید آمد. گروه‌های سوسیالیستی و انجمن‌های مطالعاتی مارکسیستی، آنارشیستی، یا رفرمیستی آهسته آهسته جای خود را در جامعه باز کردند. گرچه در این زمان هنوز تنها اقلیت کوچکی از مردم به‌این سازمان‌ها و گروه‌ها جلب شده بودند، اوضاع بدین گونه نماند و به‌زودی تمام این سازمان‌ها گسترش یافتند. سازمان‌های کارگری و احزاب سیاسی کارگری در سطح کشور رشد و گسترش یافتند و ‏در سطح بین‌المللی نیز پیوند‌ها مستحکم شد.


نخستین جشن اول ماه مه در جهان:

آلمان:

در آستانهٔ برگزاری نخستین نمایش اول ماه مه روزنامهٔ مذاکرات از برلن گزارش داد که کارفرمایان با کوشش فراوان از در مخالفت در آمدند و اعلام کردند کارگرانی را که در روز اول ماه مه غیبت کنند دیگر نخواهند پذیرفت و به‌اعتصابات روزافزونی که این اندیشه موجب شده است تسلیم نخواهند شد. دولت نیز به‌سهم خود دست به‌کار شد. پادگان برلن مهمات کافی دریافت کرد. از همهٔ مدیران کارخانه‌ها درخواست شد کوچک‌ترین حرکتی را فوراً به‌کلانتری محل و شهربانی اطلاع دهند. اما کارگران روحیهٔ خود را حفظ کردند و این تدارکات کوچک‌ترین خللی در روحیهٔ آنان وارد نیاورد. به‌محض اینکه اعلان ممنوعیت غیبت از کارخانه صادر شد اولین دسته از کارگران اعتصاب خود را آغاز کردند. همین روزنامهٔ ارتجاعی گزارشی داد که کارگران‌ هامبورگ، روستوک، برلن، فرانکفورت، کلن، لایپزیک، و مونیخ، علیرغم تهدیدات کارفرمایان دست به‌اعتصاب زدند. با توجه به‌این که کارفرمایان به‌قول خود دائر بر اخراج کارگران «وفا» کردند، در بسیاری از نقاط اعتصاب کارگران ادامه یافت. مثلاً بندر هامبورگ در پانزده روز اول ماه مه ۱۸۹۰ ‏کلاً فلج شده بود.


اتریش:

در اتریش جنبش اعتصابی ظاهراً مهم و عمومی بود. و این موضوع در مورد تمام مناطق امپراتوری صحت داشت. به‌علاوه در پاره‌ئی نقاط به‌نظر می‌رسد که اعتصاب کارگران طی روزهای بعدی هم ادامه یافت. تظاهرات اول ماه مه در شهر وین بسیار مهم بود و تعداد شرکت‌کنندگان تا ۱۵۰ هزار نفر تخمین زده شد. در شهر بوداپست تظاهرات ممنوع اعلام شد و با این همه سی هزار نفر از کارگران در آن شهر گرد آمدند.


انگلستان:

کمیتهٔ جشن اول ماه مه در انگلستان تصمیم گرفت که این جشن نه در روز پنجشنبه اول ماه که در روز چهارم (یکشنبه) برگزار کند. به‌عده‌ای از کارگران این احساس دست داد که به‌قطعنامهٔ بین‌الملل خیانت شده است. شورای فدراسیون سازمان‌های کارگری کارگران را طی فراخوانی به‌تظاهرات دعوت کرد. در تظاهرات روز اول ماه مه دوهزار کارگر شرکت کردند. اما در روز یکشنبه تظاهرات جشن اول ماه مه در هایدپارک برگزار شد و مهمترین و بزرگ‌ترین نمایشی بود که آن سال در سراسر دنیا انجام گردید. تعداد شرکت کنندگان نیم میلیون اعلام شد.


بلژیک:

در بلژیک، روز پنجشنبه اول ماه مه، هنگامی که آفتاب طلوع می‌کرد، صد هزار نفر از صد و ده‌ هزار کارگر معدنچی آن کشور اعتصاب را شروع کرده بودند. کارگران در تمام کشور دست به‌تظاهرات زدند. مهم‌ترین این نمایشات در شهر شارل‌روآ با ۱۵ هزار نفر برگزار شد. در بروکسل نیز ۱۵ ‏هزار کارگر به‌تظاهرات پرداختند. اگر تعطیل کار در معادن تقریباً کامل بود، در دیگر شهر‌ها همهٔ کارگران در تمامی رشته‌ها این روز را تعطیل نکردند. برخی تنها در بعدازظهر آن روز دست از کار کشیدند. در این کشور پلیس کوچک‌ترین اقدامی علیه تظاهرکنندگان به‌عمل نیاورد.


فرانسه:

تظاهرات در فرانسه و به‌ویژه در پاریس ممنوع اعلام شد. صف نمایش‌دهندگان در پاریس قرار بود تا محل پارلمان رژه برود و در آنجا عریضه‌ئی حاوی درخواست تقلیل مدت کار به‌هشت ساعت در روز تقدیم مجلسیان شود. علاوه بر ۳۴ ‏هزار سرباز مستقر در پاریس، از شهرستان‌ها نیز کمک خواسته شد. صبح آن روز به‌نظر نمی‌رسید که اتفاقی بیفتد، چند پرچم سرخ با شعار «اول ماه مه، هشت ساعت کار» پائین کشیده شد.

‏هیأت نمایندگی کارگران که مرکب از برخی اعضای پارلمان و رهبران جنبش سندیکائی و احزاب چپ بود در نزدیکی میدان کونکورد دستگیر شد؛ نمایندگان با نشان دادن کارت نمایندگی مجلس موفق شدند به‌راه خود ادامه دهند، اما نظامیان از پیشروی جمعیت جلوگیری کرد. در حالیکه این هیأت با رئیس مجلس دربارهٔ این عریضه صحبت می‌کردند و اعلام داشتند که از کسی برای تظاهرات دعوت به‌عمل نیامده، پلیس با حملهٔ به‌تظاهرکنندگان، نمایش آرام را به‌زدوخوردی خشن مبدل کرد.


ایتالیا:

در شهر رُم حکومت نظامی اعلام شد. تمام بناهای مهم مورد اشغال نظامی قرار گرفت. تمام خیابان‌ها ساکت بود و جنبده‌ئی در آن‌ها به‌چشم نمی‌خورد. مغازه‌ها هم تعطیل بودند. اما بعد، تمام این پیش‌گیری‌ها احمقانه به‌نظر رسید چرا که رُم، یکپارچه تعطیل بود و هیچ گونه تظاهراتی رخ نداد. در دیگر شهر‌های ایتالیا اوضاع یکدست نبود. پاره‌ئی از شهر‌ها مانند بولونیا و ونیز که در اشغال نظامی بودند آرامش برقرار بود. در لی‌وُرنو بین مردم و ژاندرمری زد‏وخوردی رخ داد. در فلورانس علیرغم حضور نیروهای پلیس تظاهرات با آرامش انجام گرفت. در شهر صنعتی تورینو اشغال نظامی ساختمان‌های دولتی، دستگیری ‏فعالین سیاسی و سندیکائی، سرانجام به‌ایجاد سنگرهای خیابانی کشید. عده‌ای زخمی و تعداد دیگری دستگیر شدند. به‌نظر می‌رسد شدید‌ترین حادثه درشهر لی‌ورنو رخ داد که انفجار بمبی در شب قبل از اول ماه مه محیط شهر را به‌شدت متشنج کرد. تظاهرات، زدوخورد‌ها و اعتصاب کارگری، تا چند روز پس از اول ماه مه همچنان در این شهر ادامه یافت.


اسپانیا:

در این کشور تظاهرات و اعتصابات در چهل شهر انجام شد. در شهر بارسلون این تظاهرات خشونت‌آمیز‌تر از هر جای دیگر کشور بود. در اثر حملهٔ پلیس چند تن به‌قتل رسیدند و د‌ه‌ها نفر زخمی شدند. در مادرید ۲۰ ‏هزار نفر در تظاهراتی آرام شرکت جستند. قطعنامهٔ بین‌الملل طی مراسمی به‌نخست وزیر تقدیم شد. م. ساگاستا، نمایندهٔ حزب کارگران اسپانیا، اعلام داشت که برای قبولاندن اصلاحات مورد نظر حزب کوشش خواهد کرد اما برای این کار به‌وقت و مطالعه نیاز دارد.


پرتقال:

‏به‌نظر نمی‌رسد که در روز‌ اول ماه مه ۱۸۹۰ ‏در این کشور اعتصابی انجام شده باشد، مگر چند تظاهرات پراکنده در شهر‌های لیسبون و پرتو.


سویس:

‏در این کشور دولت از تظاهرات جلوگیری نکرد، تظاهرات با آ‏رامش برگزار شد و هیچ حادثهٔ غیرمترقبه‌ئی هم رخ نداد. نمایشات در شهر‌های ژنو، برن، لوزان، زوریخ و لوسرن برگزار شد.


کشورهای اسکاندیناوی:

در این ممالک هم اعتصاب و هم تظاهرات انجام گرفت. در شهر استکهلم بیش از صد هزار نفر گرد آ‏مدند و به‌سخنان آگوست پالم و برانتینگ گوش فرادادند.


لهستان:

انجام تظاهرات اول ماه مه در کشوری مانند لهستان که دراختناق سیاسی شدیدی به‌سر می‌برد عمل خارق‌العاده‌ئی بود. باید توجه داشت که در کنگرهٔ بین‌الملل، نمایندهٔ روسیه - گئورگی پلخانف - با تصویب قطعنامه مخالفت کرده بود، زیرا تحقق آن را در روسیه ممکن نمی‌دانست. در واقع در این سال ۱۸۹۰ ‏تظاهراتی هم در روسیه رخ نداد (نخستین تظاهرات اول مه این کشور در سال ۱۸۹۱ ‏برگزار شد). اما در شهر ورشو کارگران صنعتی کار را تعطیل کردند. به‌مناسبت روز اول ماه ‏مه نخستین اعلامیه‌های سیاسی که در چاپخانه‌ئی مخفی به‌چاپ رسیده بود پخش شد. اول ماه مِه شاهد پیدایش نوعی مطبوعات آزاد، یعنی خارج از کنترل مقامات حکومتی و سرکوب‌کننده بود.


رومانی:

در کشور‌های بالکان هم روز اول ماه مه ‏به‌سکوت برگزار نشد. در شهر بخارست در روز چهارم ماه مه (یکشنبه) چهار هزار نفر در ‏تظاهرات بعدازظهر شرکت جستند. این تظاهرات به‌همت دورهٔ کارگری به‌خاطر دفاع از روزی هشت ساعت کار برگزار شد. تظاهرکنندگان با حمل پرچم سرخی که روی آن نوشته بود «هشت ساعت کار در روز و ‏نه بیش‌تر!» در خیابان رژه رفتند.


ایالات متحده آمریکا:

در آ‏ن سوی اقیانوس، میتینگی با شرکت ۲۰ ‏هزار نفر در یکی از میدان‌های نیویورک برگزار شد. این نمایش از طرف سوسیالیست‌های شهر نیویورک برگزار شده بود. در شهر شیکاگو نیز ۳۵ ‏هزار نفر در جشن شرکت کردند و به‌سخنرانی نجارّان اعتصابی گوش دادند.

‏در شهر لوئی‌ویل نیز تظاهراتی با شرکت ۲۰ ‏هزار نفر برگزار شد که به دو ساعت سخنرانی ساموئل گومپه‌رز - رهبر فدراسیون کار آ‏مریکا، هواداران مبارزهٔ اقتصادی - گوش فراداد.


‏آمریکای لاتین:

‏تظاهرات وسیع در آمریکای شمالی نسبت به‌وسعت کشور بسیار ناچیز می‌نماید، اما در کشورهای آمریکای لاتین تظاهرات اهمیت بیش‌تری داشت. ‏ در مکزیک تعطیل در کار رخ نداد اما دورهٔ کارگری تظاهراتی را سازمان داد که در آ‏ن، کارگران مکزیکی و کارگران مهاجر اروپا در کنار هم شرکت جستند.

در کوبا علیرغم انحلال اتحادیهٔ کارگران ‏سیگارسازی، اعتصاب این کارگران و کارگران نجاری‌ها انجام شد. هر نوع نمایشی ‏در روز اول ماه مِه ممنوع اعلام شده بود. والی اسپانیولی جزیره تنها اجازه داده بود که بین ساعت ۵ ‏تا ۸ ‏بعدازظهر جلسه‌ئی در تالاری برگزار شود. کارگران مردد بودند. با رسیدن این خبر که لوئی میشل - زن انقلابی فرانسوی - شب قبل از آن در شهر پاریس دستگیر شده، کارگران تأخیر بیش از آن را صلاح ندانستند و به‌خیابان ریخته به‌سوی محل برگزاری جلسه روان شدند. سخنرانان هشت‌گانه اعلام داشتند که تجمع کارگران به‌خاطر اعتراض به‌انحلال اتحادیهٔ کارگران سیگارساز نیست، بلکه برای ابراز همبستگی با کارگرانی است که در سراسر اروپا و آمریکا این روز را جشن می‌گرفتند، و نیز با کارگرانی که دولت‌های استبدادی از برگزاری جشن آن‌ها ممانعت به‌عمل می‌آوردند.


آفریقا:

‏در این قاره که سراسر در اختیار استعمار‌گران بود طبیعتاً نمی‌توانست تعطیل یا اعتصابی رخ دهد. با این همه عده‌ای از اروپائیان مقیم شهر الجزیره در این روز دست به‌تظاهراتی زدند که توسط پلیس پراکنده شد. در کشور تونس عده‌ای از آنارشیست‌های ایتالیائی جلسه‌ئی برپا کردند. کارگران چاپخانه‌ها با پیروی از رهبر رفرمیست خود کویفر از تعطیل و اعتصاب خودداری کردند اما عریضه‌ئی به‌والی تونس ارائه داشتند.


ترازنامهٔ اول ماه ‏مه

‏اگر تعداد کارگرانی که در سراسر جهان برای اولین بار در جشن ماه مه شرکت جستند با ‏تعداد کارگران آن سال مقایسه شود طبیعتاً روشن خواهد بود که تنها درصد کوچکی از جمع زحمتکشان، در آن روز، همبستگی بین‌المللی خودرا به‌نمایش گذاشتند. اما هیچ حرکتی را نمی‌توان با آغازش داوری کرد. در این نود سالی که از آغاز جشن ماه مه می‌گذرد، زحمتکشان جهان، در کنار شکست‌ها، عقب‌نشینی‌ها، و سرکوب، شاهد پیروزی‌های درخشانی بوده‌اند: پیروزی‌هائی که به‌همت نیروی لایزال خود ایشان به‌دست آمده است. جنبش کارگری در سراسر جهان توانسته است در بسیاری از زمینه‌ها سرمایه‌داری را به‌عقب‌نشیبی وادارد، به‌کسب امتیازات از دست رفته خود نائل شود، و بالا‌تر از همه، به‌سرنگونی دولت‌های سرمایه‌داری در بسیاری از کشور‌ها دست یابد. ‏اگرچه هنوز از استقرار سوسیالیسم در جهان بسیار دوریم و درهم کوفتن نظام جهانی سرمایه‌داری هنوز در دستور روز کارگران مبارز جهان است، اما نباید فراموش کرد که پیروزی‌های حاصله فقط در سایه اتحاد و اتفاق کارگران به‌دست آمده، و ادامهٔ همین وحدت است که می‌تواند ‏هدف نهائی کارگران جهان، یعنی به‌سرنگونی نظام جهانی سرمایه‌داری و استقرار سوسیالیسم بر کرهٔ ارض امکان دهد. ‏

تحقیق و تنظیم از خ. کیانوش

پاورقی‌ها

  1. ^  روز سقوط باستیل در پاریس و پیروزی انقلاب کبیر فرانسه، ۱۷۸۹.
  2. ^  استقرار کمون پاریس (۱۸۷۱).