«خضر» در فرهنگ رسمی و فرهنگ عامّهٔ ایران ۲
حوزهٔ فرهنگی فارس
در فارس اعتقادات مربوط بهخضر بیشتر بهزندگی روستائی و تولید کشاورزی مربوط میشود؛ بهطوری که تقریباً در تمام روستاهای این منطقه خضر را عامل برکت و فراوانی محصولات کشاورزی میدانند و معتقدند اگر خضر بهخرمنی نظر کند و عصایش را در آن بزند، آن خرمن برکت پیدا میکند. در این مورد سالخوردگان دهات خاطرهها و داستانهائی نقل میکنند که اغلب با یکدیگر مشابهتهائی هم دارد. از جمله در ده گیوم (giyum)، از دهات حومهٔ شیراز، مردم افسانهئی دارند که شرح آن از زبان یکی از پیرمردان ده چنین است: «سالها پیش دو برادر بودند، یکی مجرد و یکی متأهّل. یک سال موقعی که محصول گندم را از خرمن بهخانه میآوردند، برادر متأهل از روی گندم سهمی خود بر میداشته و روی سهم برادر مجرد میریخته است، تا بهاو کمک کرده باشد. وقتی او گندم بهخانه میبرده، برادر مجرد همین کار را برای او انجام میداده و میخواسته بهبرادرش که زن و فرزند دارد کمک کرده باشد. این کار ادامه پیدا می کند و هرچه گندم بهخانه میبرند خرمن تمام نمی شود. تا این که زمستان میرسد و باران و برف بر گندمها میبارد و بقیهٔ گندمها بهصورت دو کوه باقی میمانند، این کوهها در نزدیکی گیوم قرار دارند و «تُلِ خرمنی» نامیده میشوند. برکت این خرمن از خواجه خضر بوده است.»
در شهر اِوَز (Evaz)، از توابع لارستان وقتی میخواهند خرمن بردارند میگویند «یا خواجه خضر زنده گذری کن، نظری کن تو بهدوستان محمد و آل محمّد.» و صلوات میفرستند. مردم بخش قیر فیروزآباد نیز برکت خرمن را نتیجهٔ عصای خواجه خضر میدانند کشاورزان کوشکسار و دیگر روستاهای جهرم نیز باور دارند که اگر خرمنی پربرکت باشد عصای خضر بهآن خورده است. این اعتقاد نه تنها در دهات نامبرده، بلکه تا آنجا که تحقیق شده در تمام روستاهای نواحی مرکزی و جنوبی و شرقی فارس وجود دارد. در قسمتهای غربی و جنوب غربی فارس، مانند کازرون و ممسنی اعتقاد بهخضر و برکتی که او برای خرمن دارد، شکلی دیگر پیدا کرده است. در آن نواحی معتقدند خضر گوسالهئی یا گاوی دارد، و آن گوساله است که بهخرمن میزند و برکت میآورد؛ یا معتقدند که خضر سوار بر گاو یا گوسالهاش بهخرمن میزند و موجب برکت و فراوانی محصول میشود. در ده خشت از توابع کازرون، دور خرمن خط میکشند، نام «پنج تن» را بر آن مینویسند و قرآن رویش میگذارند و باور دارند که اگر خدا بخواهد برکت دهد، گوسالهٔ خضر بهآن میخورد. کسانی از مردم این ده از پیشینیانشان نقل میکنند که یک سال گوسالهٔ خضر بهخرمنی خورده و هرچه از آن خرمن گندم میبردهاند تمام نمیشده است. این مطلب قابل مقایسه است با قصهئی که از ده «گیوم» نقل شد. در ده «بُوان» «ممسنی» نیز این اعتقاد وجود دارد که اگر خواجه خضر «گابوره» برند، یعنی با گاو عبور کند، محصول خوب خواهد شد. پیرمردی از اهالی ده «بُوان» میگفت: «چند سال پیش یک شب گاوم گم شده بود، دنبالش میگشتم، گاوی دیدم، هربار خواستم آن را بگیرم «بوره» زد، یعنی پرید و جلو رفت و عاقبت نتوانستم بگیرمش. وقتی بهبزرگترها گفتم، گفتند، آن گاو نبود، «بوره» بود. و آن سال محصول خیلی خوب شد.» در اصطلاح عشایر و روستائیان اطراف ممسنی گذر کردن گاو خضر را «گابوره» و یا بهاختصار «بوره» مینامند. گاهی هم «گابوره» یا «بوره» بهمفهوم خود آن گاو میآید.
حوزههای فرهنگی بلوچستان و سواحل و جزایر دریای عمان و خلیج فارس
در بیشتر قسمتهای این مناطق بهعلت مجاورت با دریا و نیز بهسبب محدود بودن امکانات تولید کشاورزی و دامپروری، صید ماهی و دریانوردی از عمدهترین شیوههای معیشت است. زندگی با دریا پیوندی تفکیکناپذیر دارد. نبض زندگی مردم تکیده و آفتاب سوختهٔ سواحل و جزایر این آبهای گرم با امواج دریا میزند، و آرامش و توفان دریا که عمدهٔ معاششان از آن تأمین میشود، مستقیماً در زندگی آنها تأثیر میگذارد. از این رو دریا بهعنوان مهمترین منبع تأمین نیازهای مادی، در اعتقادات و فرهنگ عامیانهٔ این مردم نیز جای خاصی دارد. خضر، یا بهزبان مردم اغلب نقاط این منطقه خِدِر (xeder) که او را زندهٔ جاودان میدانند، در اینجا حافظ دریا، نگهدارندهٔ لنجها و کشتیها و پشتیبان صیادان و دریانوردان است و هنگام توفانهای سخت بهیاری کشتیبانان میشتابد.
«در جزیرهٔ قشم، مشهورترین قدمتگاه خِدِر در دهکدهئی است بهاسم «پشتکوه» و مقبرهٔ مشهور دیگری هم در خود بندرعباس است، بیرون شهر، لب دریا و کنار جادهئی که از بندرعباس بهبندر خمیر میرود. کنار مقبره یا قدمگاه خدر قدمگاهی هم برای الیاس میسازند، یک سکو با یک حصار کم ارتفاع بهوسعت چندین مترمربع. هروقت که از دریا ماهی صید نشود، ماهیگیران چندین شبانهروز در «خدروالیاس» جمع میشوند و شیرینی میدهند و دعا میخوانند و نذر و نیاز میکنند و اغلب یکی دو بز هم قربانی میکنند. خدر و الیاس دلشان بهحال ماهیگیران میسوزد و نذر آنها را میپذیرند و دریا را پرماهی میکنند.»[۱]
در چابهار و سواحل دریای عمان خضر حامیِ لنجها و کشتیها است. در «چابهار» محلی است بهنام سِپوزه (sepuze) که آن را قدمگاه خضر میدانند؛ در آنجا بنای سادهئی ساختهاند و ملاحّان که از کشتی پیاده میشوند در آنجا شمع روشن میکنند. مردم هر پنجشنبه در آنجا گوسفند قربانی میکنند و خیرات میدهند. مردم چابهار و نقاط اطراف آن خضر را بهصورت پیرمرد بلندبالا و ریشسفیدی که معمولاً لباسی سفید و بلند بر تن دارد تصور میکنند. بهاعتقاد آنها خضر در توفانهای سخت دریا کشتیها را حمایت میکند و همچنین کسانی را که راه گم کرده باشند، راهنمائی میکند[۲].
زنان حاجتخواه نیز از مراجعهکنندگان عمدهٔ زیارتگاهها و قدمگاههای خضر این مناطقند. مثلاً در چابهار «روز جمعهٔ هر هفته مشتی زن حاجتمند پای پیاده با سبدی یا ظرفی خرما بهزیارتش میروند و برآوردن آرزویشان را از او طلب میکنند.»[۳] در بحرین هر سال در روز معینی از فصل بهار زنان بهصورت گروهی همراه با ساز و آواز بهقدمگاه خضر میروند[۴]. در سایر نقاط نیز کم و بیش چنین وضعیتی وجود دارد.
- توضیح عکسِ صفحهٔ ۱۲۵:
- «خال کوه» در پاریز که زیارتگاه شاه خیرالـله در آن قرار دارد. بسیاری از زیارتگاهها و قدمگاههای منسوب بهخضر و یا آنها که بهگونهای با اعتقادات مربوط بهخضر ارتباط پیدا میکنند، در کنار چشمهها و یا بر بلندی کوهها قرار دارند. از این جمله است زیارتگاه خضر بر بلندی کوه «بزمان» در بلوچستان، و چشمه و زیارتگاه خضر در کرمانشاه و همین زیارتگاه شاه خیرالـله.
- توضیح عکسِ صفحهٔ ۱۲۶:
- قدمگاه خواجه خضر در «چابهار»
حوزههای فرهنگی لرستان، کردستان و آذربایجان
در لرستان خضر نجاتدهنده است و در قصهها نیز گاهی بهیاری قهرمان قصه میآید. در این منطقه چوب درخت بادام را عصای خضر میدانند[۵]. در حدود چهارمحال بختیاری خضر را «خِدِر» مینامند و هنگام درو جو، گوسفند نر یا خروسی را نذر او میکنند. در این حدود چشمهئی هم بهنام «خِدِر زنده» هست. که حکایتی دربارهٔ خضر و حضرت علی پیرامون آن در میان مردم رواج دارد.
در منطقهٔ کرمانشاه حدود اوایل ماه دوم بهار، دامداران شروع بهتولید ماست و پنیر میکنند. و محصول نخستین روزی را که شیر گوسفندان بهاین امر اختصاص داده میشود، در راه خضر بهفقرا میدهند، با این اعتقاد که شیر گوسفندانشان برکت پیدا کند. برکت گندم را هم حاصل گذر کردن حضر میدانند. در این منطقه «کول - Kul»[۶] گندم را شونِ پای (sunepa) خضر، یعنی جای پای خضر میدانند. اگر در زمین گندم «کول» پیدا شود، برای آن گوسفند نر یا خروس قربانی میکنند و خون قربانی را روی «کول» میریزند. معتقدند اگر قربانی ندهند، صاحب گندم میمیرد یا ضرر میبیند.
در حدود هیجده کیلومتری کرمانشاه، در راه سنندج، محلی است بهنام «خضر زنده». در این محل دو چشمهٔ بزرگ آب در دو طرف کوهی از زمین میجوشد که دو استخر بسیار بزرگ بهوجود آورده است. یکی بهنام «خِیرالیاس» و دیگر بهنام «خضر زنده». نزدیک چشمهٔ خضر زنده و در دامنهٔ کوه، در داخل مغارهٔ کوچکی زیارتگاهی بهنام خضر وجود دارد. مردم معتقدند خضر در آنجا نماز خوانده و جای پا و دست و پیشانیش در سنگ باقی مانده است. در جانب دیگر همان کوه نقش دیگری هم وجود دارد که آن را جای سم اسب خضر میدانند. بر سقف مغاره نقشی طبیعی و تقریباً شبیه بهاژدها یا مار وجود دارد. پیرمردی میگفت این اژدها را خضر بهبند کشیده است تا مارهای دور و بر زیارتگاه مردم را نگزند[۷]. او میگفت در سالهای پیش که اینجا اردوگاه نبود[۸]، مردم در اواخر تابستان و اوایل پائیز بهزیارت میآمدند و گوسفند قربانی میکردند.
در حدود کردستان و آذربایجان هم خضر را «خِدِر» مینامند و شب چلّهٔ کوچک زمستان «شب خدرنبی» نامیده میشود. در این شب از هفت نوع دانهٔ گیاهی قاووت درست میکنند. معتقدند هنگام درست کردن این قاووت هیچ کس نباید حرف بزند. با این قاووت قال هم میگیرند. بهاین ترتیب که شب موقع خوابیدن مقداری از آن قاووت را با کشمش در دهان میریزند و میخوابند. آن چه در خواب ببینند تغبیر نیت فالشان میدانند. در «اردبیل» این قاووت را با گندم، جو، عدس، ذرت، نخود سیاه، نخود سفید و شاهدانه درست میکنند. بعد آن را در یک سینی میریزند، رویش را صاف میکنند و در اتاق خلوتی میگذارند. در کنار سینی چراغی هم روشن میکنند. معتقدند که شب هنگام خضر میآید و بهآن قاووت برکت میرساند. بعضی حتی کنار سینی قاووت آفتابه لگن هم میگذارند که اگر خضر خواست وضو بگیرد و نماز بخواند، آب در دسترس داشته باشد. باور دارند که اگر خضر سراغ قاووت آمده باشد، حتماً جای شلاق او روی آن باقی میماند. قاووت را صبح بین همسایگان و خویشاوندان تقسیم میکنند. آذربایجانیها ضربالمثلی هم دارند که ترجمه فارسی آن میشود، «یلدا شب خضره، قاووت غذای خضره».
حوزههای فرهنگی مرکز ایران
در مناطق فرهنگی مرکز ایران، خضر برآورندهٔ نیازها، شفادهندهٔ بیماریها، مشکلگشا و راهنمای گمگشتگان بیابانها است و در قصههای عامیانه نیز جائی یافته است.
در روستاهای دور و بر سمنان، از جمله در ده صوفیان از توابع سنگسر معتقدند که اگر شخصی در بیابان راه گم کند و با صدای بلند خضر را بخواند و از او یاری بطلبد، خضر راه را بهاو نشان خواهد داد. همین طور بیماریکه با صدای بلند از روی خلوص نیت خضر را صدا بزند، خضر شفایش خواهد داد.[۹] در شهمیرزاد معتقدند که در شب «تیرماسیزه»[۱۰] در یک لحظهٔ نامشخص آبها لال میشوند و جویها و آبشارها از صدا میافتند. باور دارند که در این لحظه خواجه خضر میآید و هرکس دعائی بخواند و حاجتی بطلبد، حاجتش برآورده میشود. هم چنین در شب «تیرماسیزه» یک نوع قاووت، و بهاصطلاح محلی «تلخون»، درست میکنند که مرکب است از شاهدانه، کنجد، گردو، سنجد، تخم گشنیز، تخم خربزه و گندم، که البته شاهدانه و گندم مواد اصلی آن است. قاووت را در بشقابی میریزند و میگذارند روی تاقچه یا رف اتاق، معتقدند شب هنگام خوااجه خضر میآید و بهآن پنجه میزند. قاووت را صبح بین اهل خانه تقسیم میکنند. در «تفرش» معتقدند که در لحظهٔ نامعینی از شب چلهٔ بزرگ زمستان آبها بهخواب میروند و در این لحظه هر کس دعائی بکند حتماً مستجاب خواهد شد، که با لال شدن آبها در شهمیرزاد قبل مقایسه است.
در اغلب روستاها و شهرهای مرکزی ایران خضر راهنمای گمشدگان بیابانها و مشکلگشای حاجتمندان است. اگر حاجتمندی چهل روز مرتب پیش از برآمدن آفتاب در خانه را آب و جارو کند، در روز چهلم خضر بر او ظاهر میشود و نیازش را برمیآورد. در این مناطق خضر را معمولاً بهصورت پیرمردی با لباس سبز و یا بهصورت سواری رهگذر توصیف میکنند که اغلب پس از ناپدید شدن تازه برای شخص حاجتمند شناخته میشود. همین موجب پیدایش شوخیها، حکایتها و ضربالمثلهای بسیاری شده است که ذکر آنها موجب اطالهٔ کلام خواهد شد.
گاهی در این مناطق اعتقاداتی هم دربارهٔ خضر و رابطهٔ آن با فعالیتهای کشاورزی و دامپروری دیده میشود. مثلاً رابطهئی که خضر در شهمیرزاد با آب دارد، از این گونه است. هم چنین در «خرانق» خمین درویشانی را که بهسرخرمنها میآیند بسیار محترم میشمارند، چون باور دارند که ممکن است یکی از آنها خضر باشد. در خرانق، خضر گاهی بهصورت چوپان ظاهر میشود، که چوپان بودنش میتواند با باورهای کهن مربوط بهدامداری پیوند داشته باشد. در اصفهان در مورد آدمی که زیاد عمر کند میگویند عصای خضر بهتنش خورده است، که با توجه بههمسایگی اصفهان و فارس یادآور برکتی است که بهاعتقاد روستائیان فارس عصای خضر برای خرمنهای گندم دارد.
بهطورکلی در حوزههای فرهنگی مرکز ایران، بهعلت تسلط بیشتر فرهنگ رسمی و نیز بهلحاظ ارتباط زیادتر روستاها با مراکز تعلیمات مذهبی، اعتقادات مربوط بهخضر بیشتر رنگ مذهبی پذیرفته است. ولی با وجود این هنوز نشانههائی از سیمای اسطورهئی او در فرهنگ عامّهٔ این مناطق دیده میشود؛ که باز هم مثل اغلب حوزههای فرهنگی دیگر عمدتاً با آب و با تولید کشاورزی و دامداری مربوط است.
پاورقیها
- ^ غلامحسین ساعدی. اهل هوا. صفحه ۱۰۶.
- ^ باتشکر از آقای سعید جانبالهی پژوهشگر مرکز مردمشناسیِ ایران که مطالب مربوط بهچابهار را در سفری که بهآن حدود داشتند برایم گردآوری کردند.
- ^ علی بلوکباشی. چابهار و بلوجهای آن. مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال ۱۶. شمارهٔ ۵ و ۶.
- ^ مطلب مربوط بهبحرین از قول آقای علیاکبر جعفری نقل شده، که خود حدود سی سال پیش شاهد انجام این مراسم بوده است. بهگفتهٔ ایشان این زیارتگاه را شخصی که خود متولی زیارتگاه خضر در میناب بوده و سپس بهبحرین مهاجرت کرده، بهوجود آورده است. او مدّعی شده که محل زیارتگاه را در خواب بهاو نشان دادهاند. در زیارتگاههای میناب و جیرفت نیز در گذشته چنین مراسمی معمول بوده است.
- ^ محمد حسین باجلان فرخی و محمد اسدیان خرمآبادی. باورهای مردم لرستان. بایگانی علمی مرکز مردمشناسی ایران.
- ^ در بسیاری از روستاهای ایران اگر قسمتی از گندمهای کاشته شده در یک زمین بیش از بقیهٔ گندمها رشد کند و ساقههای آنها بههم بپیچد، برای آن خروس یا گوسفند قربانی میکنند و خون قربانی را روی همان گندمها پاشیده یا بهپای آن میریزند. در بعضی دهات بهجای قربانی آداب دیگری دارند. این را در کرمانشاه «کول» مینامند و در نقاط دیگر بهنامهای مختلف از قبیل کاکل، کاکلک، گوکیل و غیره نامیده میشود. در این باره نگاه کنید به: خسرو خسروی. پژوهشی در جامعهٔ روستائی ایران. صفحهٔ ۵۳. برای رعایت اختصار در صفحات بعد از این رسم یا اعتقاد فقط نام «کاکل» و «کاکل زدن» را بهکار میبریم.
- ^ در اطراف زیارتگاه و چشمهٔ خضر زنده مارهای آبی فراوان است.
- ^ این محل بهسبب زیبایی و آب فراوانی که دارد، از چند سال پیش بهاردوگاه دولتی تبدیل شده و اطراف آن را نردههای آهنی کشیدهاند.
- ^ بهروز اشتری. ده صوفیان. بایگانی علمی مرکز مردمشناسی ایران.
- ^ جشن «تیر ماسیزه» یکی از آئینهای معمول در روستاهای کوهستانی مازندران، که مبتنی بر گاه شماری محلی این منطقه است. این جشن در روستاهای واقع در کوهپایههای جنوبی البرز مرکزی و از جمله در شهمیرزاد نیز معمول است. تیر ماسیزه را در حدود نیمهٔ دوم آبان ماه برگزار میکنند و بازماندهٔ جشن باستانی «تیرگان» است که در روز تیر (سیزدهم ماه) از ماه تیر در ایران باستان معمول بوده است. برای اطلاع بیشتر در این باره نگاه کنید به: - سیروس طاهباز. یوش (تکنگاری) - هوشنگ پورکریم. مراسم عید نوروز و جشنهای باستانی در یکی از دهکدههای مازندران. (سما) هنر و مردم. شماره ۹۸