مرتضی علوی، در یک مصاحبهٔ سه‌نفری ۱۹۲۷ - ۱۳۰۵

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۰:۰۶ توسط Maryamfz (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۱ صفحه ۱۱۷

درآمد

مرتضی علوی، برادر بزرگ نویسنده ٔ نامدار معاصر، بزرگ علوی، از جوانانی بود که در دوران نهضت انقلابی، در پی انقلاب اکتبر، سیاسی شد، به نهضت پیوست، در صفوف حزب کمونیست ایران علیه حکومت جبار پهلوی به‌مبارزه برخاست و سرانجام در دوران غم‌انگیز تصفیه‌ها، مانند بسیاری از چهره‌های درخشان جنبش انقلابی کارگری چون سلطانزاده و نیک‌‌بین، فدای سیاست‌های غلط رهبری حزب کمونیست شوروی شد.

مرتضی علوی به‌قول خودش در ۱۳۰۰ به‌جنبش پیوست. پس از ترک ایران به‌قصد ادامه ٔ تحصیل در آلمان، از رهبران جنبش دانشجویان کمونیست ایران شد و کسانی چون تقی ارانی، رضا رادمنش، و ایرج اسکندری که در آن زمان تازه با نهضت بین‌المللی آشنا می شدند از شاگردان او بودند.

مرتضی علوی از نزدیکان سلطانزاده، نظریه‌پرداز و پایه‌گذار حزب کمونیست ایران بود. او همچنین از رهبران آن حزب انقلابی بود که حزب کمونیست ایران برای تجمع همه ٔ اقشار و طبقاب انقابی جامعه ٔ ایران ایجاد کرده بود، «جمهوری انقلابی ایران»[۱]. این حزب که می‌کوشید دهقانان، صنعتگران و کارگران انقلابی و اقشار انقلابی خرده بورژوازی شهری را در یک جبهه ٔ واحد انقلابی متشکل کند، در خارج از کشور به فعالیت‌های چشمگیری دست زد. شرکت نمایندگان این حزب در کنگره‌های «جامعه ضدامپریالیست»[۲] در کنار شخصیت‌های مهمی چون نهرو و اینشتین، در واقع انعکاس فریاد مردم اسیر ایران در محافل ضدامپریالیست آن دوران بود. مرتضی علوی در سال ۱۹۳۱ (۱۳۱۰ شمسی) مسئولیت انتشار روزنامه ٔ «پیکار» را به‌عهده گرفت که بزودی خشم رضاشاه جبار و ولی‌نعتان اروپائیش را برانگیخت، و آن را تا پانزده شماره منتشر کرد. انتشار این روزنامه در ایران استبدادزده ٔ رضاشاهی پرتوی از امید ایجاد کرد. مردم «پیکار»[۳] را با شوق و علاقه دست به‌دست می گرداندند. دستیاران رضاشاه در مجلس، در ارتش، در اداره ٔ آگاهی، و در همه جا در پی یافتن ردپای یاران مرتضی علوی بودند. سرانجام با فشار غیرقانونی دولت آلمان امپریالیست، مرتضی علوی از آلمان اخراج شد، روزنامه ٔ «پیکار» از میان رفت، و قانون سیاه ۱۳۱۰ برای «قانونی» کردن سرکوب عناصر انقلابی از «تصویب» مجلس رضاشاهی گذشت. مرتضی علوی ناچار به‌اتحاد شوروی پناهنده شد که چندی بعد او را در آنجا به عنوان «جاسوس آلمان» از میان برداشتند. و بعدها، پس از کنگره ٔ بیستم حزب کمونیست شوروی، از وی اعاده ٔ حیثیت شد!

سند زیر که مصاحبه ٔ یکی از مسؤلان جامعه ٔ ضدامپریالیست با دو نماینده ٔ ایران است، «برای نخستین بار» منتشر می شود. این سند تاکنون حتی به‌زبان‌های اروپائی هم منتشر نشده است.

خ.ش.

من با ۲ تن از نمایندگان ایرانی شرکت کننده در کنگره ٔ جامعه ٔ ضدامپریالیست٬ «احمد اَسَدوف»[۴] و «مرتضی علوی» به‌مصاحبه نشستم. احمد اسدوف با آن کُلاه پوستی سنتی که به‌رغم سفر طولانیش تا بروکسِل [محل برگزاری کنگره] هنوز آن را بر سر داست با سرعت و زنده‌دلی سخن می گوید. گوئی درد و محنتی که در اوست می خواهد به‌یکباره منفجر شود. مرتضی علوی که جوان‌تر است متفکرتر و آرام‌تر به‌نظر می رسد. اولی ازسال ۱۹۱۹ و دومی ازسال ۱۹۲۱ تاکنون در جنبش آزادیبخش [ایران] شرکت دارند. این دو جوان سالیان زیادی نیست که به‌فعالیت پرداخته‌اند و لاجرم تجربه ٔ سیاسی زیادی ندارند.

مسأله ٔ ایران٬ در مجموع٬ در اروپا کمتر از کشورهای دیگر شناخته شده است. از انکشافات جامعه ٔ ایران پس از ۱۹۲۰ [انقلاب گیلان]٬ از چنگ‌اندازی رضاخان به قدرت و از اوضاع سیاسی و اقتصادی کنونی اطلاع چندانی نداریم. قیام مسلحانه ٔ ۱۹۲۰ دو علت داشت: نخستین علت آن واکنش خودبخودی [مردم ایران] بود نسبت به‌سنگدلی وحشتناک احمدشاه و نخست‌وزیر او و نسبت به‌فروش ایران به‌انگلستان طی قراردادی [قرارداد ۱۹۱۹] که تمام قدرت را در ایران به‌اختیار انگلستان می‌گذاشت. (نخست‌وزیر٬ وثوق‌الدوله مبلغ سیصد هزار دلار از آن بابت حق‌الزحمه دریافت داشت). علت دوم این بود که مردم ایران تحت تأثیر انقلاب سوریه به‌حرکت در آمدند. مرکز انقلابی که علیه صاحبان قدرت در ایران به‌وقوع پیوست٬ در شمال کشور [گیلان] بود. اساس برنامه ٔ انقلابیون چیزی جز استقلال کشور و تقسیم اراضی کشاورزی بین دهقانان نبود. جنبش شکست خورد٬ زیرا دیکتاتوری نظامی اشرافیت زمیندار با تمام امکانات از جانب انگلستان حمایت می شد٬ چون انگلستان نمی‌توانست اجازه دهد ایرانی آزاد به‌وجود آید و می‌خواست که این کشور به‌پایگاه او برای عملیات علیه باکو و روسیه ٔ شوروی بدل شود.

سؤال: - نقش شاه کنونی٬ رضاخان در ایران چیست؟
جواب: - احمد[شاه] آلتی در دست اشرافیت زمیندار و امپریالیسم انگلستان بود. از آنجا که علائق مردم به‌روسیه ٔ شوروی زیاد بود٬ طبقه حاکم به‌این فکر افتاد که اگر مردی مانند رضاخان که از میان مردم برخاسته در رأس دولت قرار گیرد٬ انگلستان می‌تواند آسان‌تر به‌خواست‌های خود جامه ٔ عمل بپوشاند. رضاخان می‌بایست نقش آن مرد تازه‌ئی را ایفا می کرد که ضاهراً هم دمکرات است٬ هم مرد توده‌ها٬ و هم دوستدار شوروی! اما در حقیقت او وظیفه داشت از منافع اشرافیت زمیندار دفاع کند. پس از کودتای ۱۹۲۱ [سوم اسفند ۱۲۹۹] و خلع احمدشاه از سلطنت٬ رضاخان خواهان حمایت اشراف از خود شد.
سؤال: - چرا علاقه ٔ مردم ایران به‌شوروی زیاد است؟
جواب: - زیرا روسیه ٔ [شوروی] از همان لحظه ٔ حیات خود کاری انجام داد که هیچ حکومت سرمایه‌داری هرگز نخواهد کرد: شوروی از همه ٔ امتیازاتی که در ایران داشت چشم پوشید٬ یعنی از حق کاپیتولاسیون٬ از امتیاز جاده‌هائی که کشیده و مؤسساتی که احداث کرده بود٬ و اعتباراتی که ایران به روسیه ٔ قدیم اهدا کرده بود. در یک کلام٬ شوروی همه ٔ آنچه را که در اثر ضعف دولت‌های ایران به روسیه ٔ تزاری تحویل شده بود به‌ایران بازگردانید.
مطبوعات بزرگ اروپا رضاخان را مردی توصیف می کنند که در خدمت مردم است. اما این دروغی بیش نیست. او [نظامی] دیکتاتوری مستقر کرده است که از دیکتاتوری موسولینی دست کمی ندارد. نظامیان در رأس تمام ادارات دولتی قرار دارند٬ سندیکاهای کارگری و احزاب سیاسی ممنوع اعلام شده‌اند٬ و آزادی از مطبوعات سلب شده است. رضاخان با سوء استفاده از قدرت٬ خود را ثروتمند می‌کند. تمام دارائی‌های دولتی و اراضی حکومتی به‌مالکیت شخصی او در آمده و مایملک مصادره ٔ شده ٔ مخالفان نیز به‌شخص او انتقال یافته است. طبقه ٔ دهقان که بخش اعظم جمعیت ایران را تشکیل می‌دهد از زمان جلوس او بر تخت سلطنت در لجّه‌های فقری بی‌سابقه فرو رفته است. دهقانان آنچنان تیره‌بخت و گرفتار قرضند که عملاً اربابان اداره ٔ «عدالت» را برعهده گرفته‌اند.
سؤال: - آیا در ایران پارلمانی وجود ندارد؟
جواب: - چرا٬ امّا تنها اثر وجودیش این است که مسؤولیت صوری عملیات شخص شاه را به‌عهده گیرد. اکثریت اعضای پارلمان را اشراف زمیندار تشکیل می‌دهند. بورژوازی کشور تازه دارد آهسته آهسته شکل می‌گیرد. صنعت٬ تازه دارد گسترش می‌یابد. در ایران٬ همه‌اش دو یا سه کارخانه ٔ آلمانی مشغول کار است. پرولتاریا به‌معنی اروپائی آن وجود ندارد٬ امّا پرولتاریائی هست که به کارِ خانگی و کار دستی اشتغال دارد. جنبش کارگری مراحل آغازین خود را طی می‌کند. سندیکای کارگران چاپخانه‌ها و اتحادیه بنایان وجود دارد اما فاقد هرگونه قدرتی است.
صنایع نفت٬ در جنوب ایران٬ چهل هزار کارگر دارد که در برابر یک روز کار با مدت نامحدود تنها ۸۰ فنیک [هشت دهم یک مارک آلمان] مزد دریافت می‌کنند اما از هیچگونه سازمان سندیکائی و از هیچ گونه حق قانونی برخوردار نیستند. منابع نفتی ایران تماماً در اختیار انگلستان است.
سؤال: - مظاهر قهرآمیز حاکمیت امپریالیست‌ها در ایران کدامند؟


پاورقی‌ها

  1. ^  در مورد اسناد این حزب رجوع کنید به‌اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران، جلد ششم، به‌همت خسرو شاکری، انتشارات علم، تهران ۱۳۵۸.
  2. ^  جامعه ٔ ضدامپریالیست به‌همت بین‌الملل کمونیست و سوسیالیست‌های چپ اروپا برای کمک به‌جنبش‌های آزادیبخش ایجاد شده بود.
  3. ^  در مورد روزنامه ٔ پیکار نگاه کنید به‌اسناد تاریخی - همان جلد، و نیز کتاب‌جمعه شماره ۴ اول شهریور ۱۳۵۸ - صفحات ۳۹-۳۶.
  4. ^  احمد اسدوف٬ فرزند ابوطالب و متولد حدود ۱۲۷۸ شمسی٬ از شرکت‌کنندگان در نهضت جنگل بود که بعدها برای ادامه ٔ تحصیل به‌آلمان رفت. در آنجا به‌جرگه ٔ مخالفان رضاخان پیوست و به‌عضویت حزب کمونیست ایران در آمد. پس از اخراج از آلمان به«جرم» فعالیت سیاسی علیه رضاخان٬ به‌ایران بازگشت و پس از مدتی حبس کارمند دارائی خراسان شد. ایرج اسکندری او را «معلم» ارانی معرفی می‌کند. احمد اسدوف که بعدها نام خود را داراب گذاشت پس از کودتای ۲۸ مرداد٬ از شهر انزلی - موطنِ خود - به‌نمایندگی مجلس شورا «انتخاب» شد. از کسانی که می‌توانند در مورد او اطلاعات بیش‌تری در اختیار ما بگذارند تمنا می‌کنیم با کتاب جمعه تماس بگیرند. خ.ش.