فرمانروائی سرمایه و پیدایش دموکراسی ۱

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۵۷ توسط Asihaeri (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۸۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۹۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۷ صفحه ۱۰۲

فرمانروائی سرمایه و پیدایش دموکراسی

گورا تربورن

در رابطۀ میان سرمایه‌داری پیشرفته و دموکراسی دو تناقض وجود دارد: تناقض نخست مارکسیستی و تناقض دیگر بورژوایی است.

هر تحلیل انتقادی مارکسیستی به پرسش زیر باید پاسخ گوید که: در کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته چگونه یک طبقۀ اقلیت کوچک – بورژوازی – می‌تواند با اشکال دموکراتیک حاکمیت داشته باشد؟ تجریه‌های تلخ فاشیسم و استالینیسم، (و تداوم شیوه استالینسم) به مخالفان سرسخت و انقلابی سرمایه‌داری آموخته است که دموکراسی بورژوایی را نمی‌توان هم چون یک واقعیت میان تهی صرف تلقی کرد. پس بدین ترتیب آیا واقعیت‌های معاصر، تحلیل طبقاتی را از اعتبار نمی‌اندازد؟ دموکراسی سرمایه‌داری کنونی از دیدگاه بورژوایی نیز از تناقض خالی نیست. این تلقی را عمل سیاسی و بحث‌هائی که در قرن نوزدم و اوایل قرن بیستم دربارۀ قانون اساسی صورت گرفت به روشنی گواهی می‌دهد. عقیده بورژوایی آن زمان این بود که دموکراسی و سرمایه‌داری (یا مالکیت خصوصی) با یکدیگر ناسازگارند. حتی لیبرال گشاده نظری همچون جان آستوارت میل (John Stuart Mill) درست به همین خاطر همواره یکی از مخالفان آشتی‌ناپذیر سرمایه‌داری بود. وی هوادار به رسمیت شناختن حق رأی کارخانه‌داران، بازرگانان و بانکداران و هم چنین ناظران – مدیران و مباشران حرفه‌ای آنان بود تا از این راه از «قانونگذاری طبقه» پرولتر جلوگیری شود. لکن امروزه یا دست کم از زمان آغاز جنگ سرد، نظریه‌پردازان بورژوایی معتقدند که فقط سرمایه‌داری است که با دموکراسی سازگار است. چه رویداده است؟ آیا این صرفاً یک توجیه عقلانی کردن بعد از تصادف تاریخی است؟