کتاب کوچه ۳۶
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
توضیحاتی در باب مراسم تمنای باران...
آقای خسرو ماهداد صدیقی بهدنبال چاپ مراسم تمنای باران در شمارههای گذشتهٔ کتاب جمعه، مراسمی را که در تبریز و اطراف آن صورت میگیرد، بهترتیبی که از مادر خود - خانم عباس زاده سالاری شنیدهاند ارسال داشتهاند که پارهيی از آن نیازمند توضیحات بیشتری است.
نخست شعری دو خطی است بدین مضمون:
چَمچَه بالیق ئَه ایستَر
آلاّه دَن یاقش ایستَر
اَلی و قولی، خمیر دَن
بیرچه قاشیق سوایستر
که کودکان در کوچههای روستا میخوانند و به آهنگ آن سینه میزنند. ترجمهٔ سطر به سطر آن چنین است:
کمچهٔ (خمیریِ ماهی شکل) چه میخواهد؟
از خدا باران میخواهد،
دست و بازویش از خمیر است
یک قاشق آب میخواهد.
به نظر میآید که در این مراسم باید چنین کمچهٔ یا آبگردانی که از خمیر ساخته شده و احتمالا دُم آن به شکل ماهی است بهنحوی مورد استفاده قرار گیرد، که اقای ماهداد صدیقی در باب آن توضیحی ندادهاند.
***
رسم دیگر این است که چون در ایام بهار ریزش باران تاخیر کند، اهالی روستا الاغ سفیدی را که در امر حمل گندم و آرد مورد استفاده قرار میگیرد به کنار چشمه یا رودخانه یا جوی آبی میبرند و صورتش را میشویند. اعتقاد بر این است که با این عمل باران خواهد آمد.
***
رسم سوم این است که بانیان خیر از مردم روستا بنشن و دیگ و هیزم میگیرند و در کوچهئی اجاقی فراهم کرده با بنشن و هیزم اهدائی و دیگ امانتی آش میپزند و سر ظهر میان اهالی تقسیم میکنند. پس از گرد آوردن آتش و خاکستر باقی مانده، روضهخوان ده به خواندن روضهٔ حضرت فاطمه یا حضرت رقیه میپردازد و مردم میگریند و از خدا طلب باران میکنند. اقامهٔ نماز و قرائت قران نیز در همین محل صورت میگیرد تا هنگام غروب که دست جمعی بهدامنهٔ کوه یا تپهٔ مصلی میروند و مراسم معمولی تمنّای باران را بهعمل میآورند.
***
یک رسم دیگر این است که سنگ قبر شخص مؤمن و با خدائی را برداشته میبرند و در آب جاری (جو، چشمه یا رودخانه) شست و شو میدهند و پس از شست و شو به جای خود باز میگردانند و معتقد اند این عمل سبب نزول باران میشود.
آقای صدیقی افزودهاند که مراسم سه گانهٔ اخیر برای رفع بیماریهای واگیردر نیز به کار میرود. لیکن گمان ما بر این است که مراسم دوم و سوم تنها در طلب باران صورت میگیرد و شست و شوی سنگ گور مؤمن رسمی است که فقط بههنگام شیوع بیماریهای سخت انجام میدهند.
آقای زاهد بیگدلی - دانشجوی فوق لیسانس کتابداری دانشگاه تهران - دربارهٔ تلفظ و معنی کلمهُ قرقری که در داستان دایی ممد نوشتهٔ نسیم خاکسار (کتاب جمعه ۲۸، صفحه ۹۴) آماده بود شرحی نوشتهاند که در زیر خواهد آمد. اما نکتهئی در ابتدای نامهُ خود آوردهاند که برای ما چندان روشن نیست، و آن (اگر در استنباط خود بهاشتباه نرفته باشیم) این است که جزٔ "قِر" در این کلمه، همان است که در کلمات قرمز و قرقی نیز آمده.- ممنون خواهیم شد اگر در این باب توضیحات بیشتری بدهند، زیرا مطلقاً نتوانستیم میان سه کلمهٔ قرمز و قرقی و قِرقِری (و شاید قرشمال و قرطاس و قرهای دیگر) مفهوم مشترکی پیدا کنیم.
و اما در باب قِرقِری نوشتهاند نام تنبانی است که زنان روستاهای رامهرمز، گچساران، مسجد سلیمان، هفتگل و ایذه، و عشایر استان فارس و منطقهٔ کهکیلویه و بویراحمد میپوشند. مقدار پارچهئی که برای تهیه آن بهکار میبرند گاه به پانزده متر نیز میرسد، که آن را بهصورت قطعاتی (که خودشان بههر کدامش یک تخته میگویند) بریده سپس بههم میدوزند. در مراسم محلّی و بهویژه در عروسی ها، گاه زنان دو تا سه تنبان را روی هم میپوشند که حرکت چینهای آن، هماهنگ با حرکات دستها و بدن، بههنگام اجرای رقصهای بومی بسیار موزون است.
هم از طرحی که آقای بیگدلی به طور سر دستی کشیدهاند و هم از توضیحاتی که دادهاند چنین برمیآید که منظور از "تنبان" به طور قطع "دامن" است، زیرا مینویسند: "این تنبان تا اندازهئی شبیه لباس زنان روستایی منطقهٔ گیلان میباشد با این تفاوت که این لباس کاملا بلند بوده و هنگام راه رفتن روی زمین کشیده میشود و مچ پا و کفش شخص دیده نمیشود."
توضیحات دیگر این که: در حاشیهٔ پایین آن نواری از پارچه میدوزند و بند تنبانی که برای آن بهکار میبرند از جنس نخ است که در خود محل میبافند و در رامهرمز به آن دوم (بر وزن بوم) و خود آن را تنبون قِری (و نه قِرقِری) و نیز تنبون لُری میگویند.
با تشکر از آقای بیگدلی.