تبلیغ، ایدئولوژی و هنر ۴
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
خاستگاه اجتماعی و معنا و اهمیت ایدئولوژیکی سبکهای گوناگون، رابطهٔ میان سخت رائی شکل و محافطهکاری از سوئی و طبیعتگرائی و آزادیخواهی از سوی دیگر، در هر صورت، چیزی نیست که اخیراً بهوسیلهٔ جامعهشناسی مارکسیستی کشف شده باشد. یونانیان خود ازاین پیوند آگاه بودند، هرچند که توانائی آن را نداشتند که اصول اساسی آن را ضابطهبندی کنند. آریستوفان بر سوگنامههای اوریپید[۱] خرده گرفت، زیرا وی در این سوگنامهها هم بهدیدگاه اشرافسالارانهٔ کهن زندگی و هم بهپندار گرائی هنری پیشین توهین میکرد. خود سوفوکل ـ بنا به گفتهٔ ارسطو ـ گفت که او [سوفوکل] آدمیان را جنان که باید باشند، نشان میدهد، در صورتی که اوریپید آنان را چنان که بهراستی هستند، تصویر میکند. آنگاه ارسطو بهگفتن ادامه میدهد که شخصیت های پولیتیوتوس [۲] و هومر «از ما بهترند» (صناعت شعر، ۱۴۴۸a، ۵-۱۵)، که تنها گونهئی دیگر برای بیان همان مطلب است. در همه جا مفهوم هنر کلاسیک در مقام « هنری پندارگرا» در مقام بازنمائی از یک کمال مطلوب، جهانی کاملتر، و انواع والاتر و شریفتری از انسان، بخشی ازواکنش ایدئولوزیکی اشراف سالاری در برابر اقتصاد پولی توسعه یابندهٔ سرمایهداری که نظم کهن را تهدید میکرد، بود.
همانند این فرایند با هستی گرفتن نوشهسواری در هنگام تلاقی سدههای دوازدهم و سیزدهم، و تأثیری که بر اشراف سالاری فئودال کهنتر گذاشت، رخ نمود. شهر نوشهسواران که از بندگی ریشه میگیرد، و دگرگونی منتج درنظم حماسی و غنائی درباری نه تنها در تاریخ ادبیات، بلکه در کُلّ ایدئولوژی نیز یکی از ژرفترین شکافها را پدید آورد. تحول نهائی هنگامی روی داد که جنگاوران یک بار دیگر در ورود به [ حیطهٔ] اشراف سالاری که برایشان موقعیت رفیع بهارمغان آورده بود، با مانع روبهرو شدند، و البته، آن شهسوارانی که در گذشته وارد جرگهٔ اشراف سالاران شده بودند، پرشورترین مدافعان انحصارگری و وارد نشدن شهسواران تازه بهجرگهٔ خود بهشمار میآمدند. این یک پدیدهٔ شناخته شده و تکراری تاریخ اجتماعی است که اعضای اصلی و قدیمی هستند. « مردان تازه» تمایل دارند تا عقدهٔ کهتری خود را تا حد افراط خالی کنند و بر ارزش اخلاقی امتیازهای تازه بهدست آمدهٔ خود بیش ازاندازه ارج نهند. شهد شهسواری بیان ایدئولوژیکی منافع طبقهئی و سرشت ویژهٔ متناظر گروهی است که تنها تازه از جنگاور حرفهئی بدل بهاعضای طبقهئی تنآسان شدهاند. ترکیب غریب محافظهگری اجتماعی و نوآوری زیبائی شناسانه که بهدوران شهسواری ویژگی بخشید و سرچشمهٔ شعر غنائی عاشقانهٔ نو، و نیز بهدنبالش انگارهٔ تازه و دیرپائی از حساسیت بود؛ شبیه همان پدیدهئی است که انگلس گمان میکرد با نظریهٔ واقعپردازی خود آن در بالزاک کشف کرده است. زیرا هر چند دوران تازهٔ شهسواری از دیدگاه اجتماعی محافظه کار بود، شعر آن کم و بیش از صراحت عوامانه و آزادمنشی روحیئی برخوردار بود که در گسترهٔ اشراف سالاری کهن تصورناپذیر مینمود.
با بهپایان رسیدن جامعه قرون وسطائی که بر پایهٔ طبقههای متنفذ و قدرتمند اجتماعی استوار بود، و با هستی یافتن جامعهٔ طبقهئی تازهئی که اساساً اقتصادی بود، اسناد ایدئولوژیکس شکلهای فرهنگی روشنتر میشود. هرچند که، دگرباره با اصلاح دینی [۳] و پیشرفتهای ایدئولوژیکی و اجتماعی