بازسازی نقش ادبیات کودک
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
فرخ صادقی
تحولات اخیر جامعۀ ایرانی و تغییرات تبعی در نحوۀ برداشت و نگرش اجتماعی افراد، از جمله و بهویژه کودکان، ضرورت بازسازی سریع و هوشیارانهئی را در نقش و کاربرد ادبیات کودک در وضعیت کنونی محتوم میسازد.
کودک ایرانی پس از آموزشی وسیع و همه جانبه در آموزشگاه جامعه، اکنون طبعاً نیازها و خواستهای متفاوتی از ادبیات خاص خود دارد و اگر ادبیات کودکان نتواند این نیازها و خواستها را بهدرستی دریابد و برآورده سازد، محکوم بهانزوا خواهد بود. چنین سرنوشتی نه بهصلاح ادبیات کودکان نوپا و جوان ما است و نه بهنفع کودکان جامعۀ ما که با «مطالعه»بهعنوان یک ابزار تازه و مفید برای آگاهیهای اجتماعی دارند خو میگیرند.
در بازسازی نقش ادبیات کودکان طبعاً عوامل بسیاری در جامعه باید مشارکت و مداخله فعال داشته باشند، اما از این میان نقش نویسنگان و منتقدان از اولویت و اهمیت مشخصی برخوردار است: لذا در این مقاله نکات مشخص این نقش را اول بهصورت کلی عنوان میکنم و پس از آن سعی خواهم کرد بهتشریح اجمالی هر نکته بپردازم.
• نکتۀ اول: وظیفۀ مبرم همۀ نویسندگان پیشرو ادبیات کودکان است که بهبازسازی سریع نقش و مواضع ادبیات کودکان بپردازند. عوامل عینی جامعه مواد اولیۀ فراوانی برای آفرینش آثار پیشرو و مناسب در اختیار این دسته از نویسندگان قرار میدهد که باید بهعنوان دستمایۀ اولیه از این مواد استفاده کنند.
• نکتۀ دوم: وظیفۀ ضروری منتقدان آگاه و مترقی، بهنقد و بررسی گذاردن کلیۀ آثار کنونی ادبیات کودک است که باید با آگاهی دقیق از معیارهای ادبیات کودک و چگونگی کارکرد این ادبیات نزد کودکان، بهنقد و ارزیابی آثار این زمینه بپردازند.
• نکتۀ سوم: در شیوۀ نگارش ادبیات کودک باید تغییراتی بهوجود آید. استعاره که عمدهترین عامل دهۀ اخیر ادبیات کودک بوده است، اکنون ضرورت تاریخی خود را به شکل گذشته از دست داده است و باید کنار گذاشته شود و تا استقرار احتمالی یک نظام سانسور مجدد (!)باید از شیوۀ واقعینویسی استفاده شود.
• نکتۀ چهارم: باید بهآفرینش آثار ادبیات کودک بهزبان مادری خلقهای مختلف ایران توجه فوری مبذول شود و برای کودکان مناطقی که دارای زبان مادری خاص هستند، ادبیات کودکان بههمان زبان تدوین شود.
• نکتۀ پنجم: نویسندگان ناتوان در شناخت درست نقش حساس ادبیات کودک محکوم بهانزوا و کنارهگیری هستند. هر اقدام آنها که ماهیتاً خالی از مواضع پیشرو بوده و بهجریان اصولی ادبیات کودک لطمه زند باید با قاطعترین شیوههای منتقدانه افشا شود.
• نکتۀ ششم: باید از هرگونه فرصتطلبی عناصری که هر روز بهرنگی و شکلی دنبال یافتن جای پای غاصبانهئی در هر جریان هستند، جلوگیری شود و موضع آنان هرچند بهظاهر و بهتبعیت از جریانهای روز مترقیانه، اما در عمق و باطن بیریشه و نااصیل خواهد بود توضیح داده شود.
این شش نکته بهگمان من نکات عمدۀ دخیل در یافتن موضع تازه و مقتضی برای ادبیات کودک در موقعیت کنونی هستند. گرچه هر شش نکته، نکات مشخص و روشنی بهنظر میرسند، اما توضیحی اجمالی دربارۀ هر کدام را برای روشنتر شدن ضرورتشان بیفایده نمیدانم.
• نکتۀ اول: که در واقع محور اصلی در بازسازی نقش ادبیات کودک است، ناظر بر این واقعیت و اصل است که سطح دریافت، بینش و انتظار کودکان در هر شرایط متفاوت اجتماعی متفاوت است. برای کودکی که همین دیروز سرخگون شدن سنگفرش کوچه و محلهاش را از خون همبازی یا هم مدرسهایش تجربه کرده است، قصه گفتن یا قصه نوشتن از جن و پری و دختر شاه پریان مسخره و بیهوده است. او اکنون توقع دیگری دارد، اصلاً بهگونهئی دیگر میاندیشد. اگر ادبیات کودک این توقع دیگر گونۀ او را برنیاورد و یا اندیشۀ او را پی نگیرد، محتملترین دستاوردش، از دست دادن خوانندهاش خواهد بود. ادبیات بیخواننده هم همان بهتر که اصلاً نوشته نشود.
خوب! پس چکار باید کرد؟ باید دریافت و دید که کودک ایرانی اکنون چگونه میاندیشد و واقعاً بهچه نیاز دارد؟
این دریافتن و دیدن وظیفۀ مبرم همۀ نویسندگان پیشرو ادبیات کودکان است. با این دریافتن و دیدن و سپس منعکس کردن این دریافتها و دیدهاست که نقش و مواضع ادبیات کودک بازسازی خواهد شد. عوامل عینی جامعه هم فرصت مناسبی برای این دیدنها و دریافتنها در اختیار یک نویسندۀ آگاه قرار میدهد. اصلاً جامعه همیشه چنین سخاوت و گشادهدستی را دارد، اما اکنون بهگونهئی خاص.
• نکتۀ دوم: درحیطۀ عمل، بهگونهئی مکمل نکتۀ اول است. کار نویسندگان باید بهوسیلۀ منتقدان آگاه به بررسی و شناخت اصولی گذارده شود. اصولاً ادبیات بیمنتقد، ادبیاتی ناقص است. یک منتقد آگاه، وجدان بیدار جامعه است. اوست که باید با شناخت دقیق از کیفیت آثار ادبی، از شرایط جامعه و نیز از موقعیت مخاطب اثر ادبی، حقانیت و ارزش یک اثر را بهقضاوت بگذارد و نشان دهد که هر اثر تا چه حد در ایفای نقش خود موفق و ارزشمند یا ناموفق و فاقد ارزش است. یک جریان محروم از انتقاد سازنده همیشه در خطر انحراف، تکرار و کجروی است.
منتقد ادبیات کودک هم باید معیارهای ادبیات کودک را بشناسد، خواستها، نیازها و سطح بینش کودک را هم دریابید و از وضعیت جامعه و ایجابهای تاریخی آن مطلع باشد و در این صورت یک اثر از ادبیات کودک را بهنقد و بررسی و قضاوت بگذارد و نشان دهد که این اثر واقعاً تا چه حد در ایفای نقش حساس خود موفق است. با پا گرفتن یک جریان سالم انتقادی است که ادبیات کودک ما خواهد توانست مسیر درست خود را بیابد و در مسیر تکاملی آن گام بردارد.
• نکتۀ سوم: مربوط بهجریان پر تکرار شیوۀ نگارش ادبیات کودک در گذشته است. ادبیات کودک ما در گذشته، مخصوصاً در دهۀ اخیر عمدتاً یک ادبیات استعاری بوده است. ضرورت تاریخی استعاره بحث مفصلی دارد، اما بهطور خلاصه اشاره کنم که استعارهنویسی زائیدۀ تسلط یک نظام اختناق و سانسور است. در واقع استعاره یک شگرد ادبی برای فرار از سانسور است. ضرورت این شیوه لااقل بهصورت گذشتهاش فعلاً سپری شده است. در نتیجه استفاده از شیوۀ استعاره نویسی در حال حاضر استفاده از یک وسیلۀ غیر ضروری خواهد بود. بنابراین باید تا برقراری احتمالی یک نظام سانسور تازه (!)، از شیوههای نگارشی دیگر استفاده کرد. مناسبترین شیوه در حال حاضر واقعینویسی بهنظر میرسد. چنانچه در نکتۀ اول اشاره کردم، شرایط عینی جامعه مواد اولیۀ کافی برای واقعینویسی نیز اکنون در اختیار نویسندگان میتواند قرار دهد.
• نکتۀ چهارم: اما، نکتۀ تازهئی است. یعنی مطلبی است که تاکنون در ادبیات کودک بهدلائل سیاسی قابل طرح نبوده، اما در هر حال مسئلۀ همیشه مطرحی بوده است.
رژیم ضدخلقی گذشته بهبهانههای بیاساس از قبیل ترس از تجزیهطلبی و جدائیخواهی، از طرح رسمی و علنی یک واقعیت موجود قویاً احتراز میکرد، و آن وجود زبانهای مختلف محلی در ایران بود.
دلائل علمی و تاریخی مشخصی وجود دارد که امکان رشد و بالندگی دادن بهفرهنگها و زبانهای پرغنای محلی هیچ ربطی بهامکان ایجاد خواستههای جدائیخواهانه ندارد. بلکه اساساً چنین پدیدهئی در نتیجۀ مسائل دیگری پیش میآید که از آن جمله میتوان بهشیوۀ عملکرد حکومت مرکزی و اعمال ستمهای تاریخی-ملی اشاره کرد. در چنین رابطهئی، بهزیر صلابه کشیدن زبان و فرهنگ خلقهای مختلف ملت ایران در واقع سرپوشی برای نهان کردن سیاهکاریهای رژیم گذشته بود. بههرحال در چنین شیوۀ برخوردی از طرف رژیم گذشته با مسألۀ زبانهای محلی، طبعاً مطرح کردن ضرورت آفرینش آثار ادبیات کودک بهاین زبانها هم امری ناممکن بود. اما اگر تصور کنیم که مطرح نبودن ظاهری یک مسأله، نافی موجودیت و حقانیت آن موضوع نیز می تواند باشد، البته که بهکرات دچار اشتباه شدهایم. در هر صورت پیدایش ادبیات کودک بهزبان مادری کودکان یک ضرورت است. دلیلش هم خیلی روشن است: یک کودک اثری را که بهزبان مادریش نوشته شده بهتر میتواند بخواند، بفهمد و از خواندن آن احساس لذت کند. یک اثر موفق ادبیات کودک نیز باید هر سۀ این خصیصهها را داشته باشد.
• نکتۀ پنجم: مربوط بهاین مسأله است که ما در گذشته بهدلیل تسلط جریان ذهنیگرائی در ادبیات کودک، یک عده نویسندۀ فاقد شناخت اصولی و دقیق از وضعیت کودکان و نیز معیارهای ادبیات کودک پیدا کردهایم.
اینان بهشهادت آثار موجود و گاه متعددشان نشان دادهاند که در شناخت درست نقش حساس ادبیات کودک ناتوان هستند. فعالیت تازۀ آنان نیز حاصلی جز انباشتن ادبیات کودک از آثاری بیحاصل نخواهد بود. چنین فعالیتی هم طبعاً خالی از مواضع پیشرو خواهد بود و لاجرم بهجریان صحیح ادبیات کودک لطمه خواهد زد. راه جلوگیری از این همه خسارت هم افشاگری منتقدانۀ ماهیت چنین جریانهائی است.
• و اما نکتۀ ششم: یا نکتۀ آخر گرچه در ظاهر با نکتۀ پنجم تلاقی دارد، اما ماهیتاً نکتۀ متفاوتی است. هر جریان تازه فوراً یک عده متولی هم پیدا میکند. البته امکان دارد که بین این عده افرادی مؤمن و صاحب اصالت هم پیدا بشوند، اما مطمئناً در بین آنها عدهئی فرصتطلب هم پیدا خواهند شد که برای بهرهمندی از فواید کلاسیک تولیت، بهآن جریان روی میآورند. کار این عدۀ اخیر اگر هم ظاهراً مترقیانه باشد، اما در اصل و ریشه، بیپایه و تهی از ایمانی واقعی بهآن جریان خواهد بود.
این عده معمولاً یا در همان آثار بیایمانانۀ اولیه و یا بههر حال در ادامۀ راهشان شدیداً بهجریان اصلی لطمه میزنند و آن را از ماهیت اصیل خودش تهی میکنند. من مطمئنم که در آینده-و حتی هم اکنون-نویسندگان انقلابینمائی در ادبیات کودک پیدا خواهیم کرد که در واقع فرصتطلب هستند. اینها درک صحیح و پایهداری از مسألۀ انقلاب و شرایط جامعه ندارند. اینها با استفاده از شرایط عینی جامعه-که در نکتۀ اول بدان اشاره کردم-و نیز با دریافت فرصتطلبانهئی از خواست جامعه، آثاری را بهوجود میآورند که در واقع یا از اصالت و شناخت درستی برخوردار نیست و یا در هر حال ادامۀ راهشان بهشکلی بیبندوبار و غیراصیل در خواهد آمد که بهجریان اصلی لطمه وارد خواهد آورد. این پدیده هم در ادبیات کودک شناخته شود و از پای گرفتن و اشاعۀ آن جلوگیری شود.
^ در مقالۀ دیگری (در شمارۀ 18 کتاب جمعه)سعی کردهام نتایج جنایتبار حاصل از اِعمال چنین شیوهئی را در محدودۀ کوچکی مانند آموزش نشان دهم.