و خنجری قدیمی
نسخهٔ تاریخ ۲۴ آوریل ۲۰۱۰، ساعت ۰۲:۰۳ توسط PardisParto (بحث | مشارکتها)
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
و خنجری قدیمی
بیاد خسرو گلسرخی
مرغیست بی دریچه
درختیست بی هوا
در این شکنج ماندن و این تنگنای تن
- "در آن سیاهسال
در آن سکوت سنگ
(گفتند پیرترها)
اندام مردگان
یکباره با بهار درآویخت
در آن سیاهچال
بی نور و بی هوا!
و کوچه از نوای چکاوک پر شد!"
( این است رمز هستی
این است راز گل!)
اما –
اوراد چارفصل سال من این است:
- "تو گم شدی
چون شبنم شبانه ئی در باغ سرخگل
و خنجری قدیمی
در قلب من!"
منصور اوجی