طرح مافوق محرمانهٔ آمریکا
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
نمایشنامه در یک پرده
- صحنه: اتاق کار پرزیدنت کارتر
اشخاص: پرزیدنت کارتر و مسترجیمز اسمیت
پرزیدنت کارتر پشت میز کارش نشسته. روی میز گذشته از تودهئی پرونده و نامههای محرمانه، مقدار زیادی موهای سفید و سیاه ریخته است که با توجه بهجاهای خالی آنها روی سر پرزیدنت و آشفتگی زلفانش معلوم میشود که لحظاتی قبل موهای خود را چنگه چنگه کنده است.
پرزیدنت سر را میان دو دست گرفته و چشمها را برهم نهاده است. ناگهان صدای موزیک ملایمی از دستگاه پیچیدهٔ تلفن او شنیده میشود. کارتر دگمهئی را فشار میدهد و صدای ملیح منشی شنیده میشود:
منشی:- هَلُو، جیمی!
کارتر:- هَلُو، میمی!
منشی:- مستر جیمز اسمیت بهطور فوقالعاده و فوری تقاضای ملاقات داره.
کارتر:- کدوم جیمز اسمیت؟ از بانک بینالمللی یا وزارت دفاع؟
منشی:- هیچ کدوم، جیمی. مستر اسمیتِ سیا.
کارتر:- مستر اسمیت ادارهٔ چهارم یا ادارهٔ هفتم؟
منشی:- هیچ کدوم، جیمی. مستر اسمیت ادارهٔ دوم.
کارتر:- دست بهسرش کن، حالشو ندارم.
منشی:- بهش گفتم. میگه موضوع مرگ و زندگیه. یه طرح داره.
کارتر:- دربارهٔ چی؟ دیگه حوصلهٔ خیط کاریای این بیعرضهها رو ندارم.
منشی:- راجع بهشاه و گروگانهای تهرونه. کارتر (بیحوصله):- بگو بیاد تو.
در باز میشود و یک آمریکائی سرخ و سفید قدبلند با موهای کوتاه و پیراهن آستین کوتاه، بدون کت، با کراوات، وارد میشود و پروندهئی زیر بغل دارد.
مستر اسمیت:- هَلو، جیمی!
کارتر:- هَلو، جیمی! پنج دقیقه بیشتر وقت ندارم.
مستر اسمیت:- عیب نداره. خواهی دید که بیشتر از پنج ساعت میارزه.
کارتر:- پس خلاصهش کن. منتظر چند تا تلفن از قاهره و تهران و پکن و بیروت و رُم و دمشقم.
مستر اسمیت:- مگه نه اینکه روسها، هرچی باشه و هر جوری بشه، دشمن شمارهٔ یک ما هستن؟
کارتر:- چرا، چرا، حرفتو بزن، حالا چه وقت این پرت و پلاهاس؟
مستر اسمیت:- مگه نه اینکه شاه از پارسال تا حالا جز دردسر برای ما چیزی درست نکرده؟
کارتر:- شات آپ پلیز، مستر اسمیت! حوصلهتو ندارم. این مزخرفات چیه؟ هر ثانیه وقت من، با حساب دقیق، یک میلیارد و سی و پنج میلیون و چهار صد و سی هزار دلار برای جهان سرمایهداری ارزش داره.
مستر اسمیت:- اگه درسهای هاروارد و فراموش نکرده باشی، بهاینا در علم منطق میگن صُغریٰ و کُبریٰ و برای نتیجهگیری هم لازمه.
کارتر:- جون بکن پلیز!
مستراسمیت پروندهٔ «فوق محرمانه» و لاک و مُهر شده را میگذارد روی میز. روی پرونده با خط جلی انگلیسی نوشته شده «طرح بسته بندی».
مستراسمیت:- ببین، جیمی. کارشناسای من بدون شک با تهیهٔ این طرح شاهکار بعد از جَنگو بهوجود آوردن. فقط لازمه تو دستور اجراشو بدی.
کارتر (بدون اینکه پرونده را باز کند):- خودت خلاصهشو برام بگو.
مستر اسمیت:- طرح من جامع و کامله. از یه طرف مارو از گرفتاری مون خلاص میکنه، از طرف دیگه انتقام مونو از دشمنامون میگیره. بهاین ترتیب که شبونه، شاه رو بستهبندی میکنیم و با یه هواپیمای «اف – جی – 84» میبریم روخاک شوروی و از اونجا بستهرو با چتر نجات میندازیم دقیقاً توی بیمارستان بزرگ مرکز تحقیقات سرطانشناسی مسکو.- نقشه بهقدری دقیق طرح شده، و دستگاههای تعبیه شده در داخل بسته، که از راه دور کنترل میشه، طوریه که بلافاصله بعد از فرود آمدن بسته، شاهو خارج میکنه و روی یه برانکار متحرک میبره تو بخش سرطانیها و حتی روی تخت هم میخوابونه و آب هم از آب تکون نمیخوره. فقط، صبح که میشه، برژنف یه دفه متوجه میشه که گاوش زائیده، اونم چه زائیدنی!
کارتر(آشکارا توجهش جلب شده):- خُب، جواب مستر بگین و مستر راکفلر و چی بدیم؟
مستر اسمیت:- اتفاقاً فکر اینشَم کردیم. دو تا پروژهٔ بستهبندیِ دیگهم درست کردیم: مستر بگین و راکفلر رو هم، همزمان، با یه بستهٔ دیگه میندازیم تو خاک سوریّه.
کارتر(چشمهایش از حیرت گشاد شده):- فکر نکردی با این قرارداد کمپ دیوید همه چی بههم میخوره و مستر انورسادات این وسط سنگ رویخ میشه؟
مستر اسمیت:- فکر اونشم کردیم:مستر انورساداتم با یه بستهٔ دیگه میندازیم تو اردوگاه فلسطینیهای جنوب لبنان!
کارتر(دهنش باز مانده):- فکر نکردی در این صورت مستر قذافی چه کیفی میکنه و چه اوضاعی راه میندازه؟
مستر اسمیت:- جیمی، تو مارو دست کم گرفتی... اونجاشم مواظب بودیم: یه بستهبندی هم واسه مستر قذّافی در نظر گرفتیم که تصادفاً رو خاک ایران انداخته میشه.
کارتر اول مشت محکمی بهسر خودش میکوبد، بعد با خط کش و دوات جوهر دنبال مستر اسمیت میکند.
کارتر:- مرتیکهٔ الدنگِ دیوونه! بسّه دیگه! تا همین جا که پای ما رو روپوست خربوزه گذاشتین کافیه! برو بیرون! بو گم شو دیگه این طرفا پیدات نشه...
مستر اسمیت(در حال فرار):- جیمی، صبر نکردی بقیه شو بگم. فکر اونشم کرده بودیمها...