در جنگل چهها میشود کرد
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
موریسیو گاتی[۱]
تصاویری که در این صفحات از نظرتان میگذرد، از یکی از غیرعادیترین کتابهای کودکان گرفته شده است. نام این کتاب در جنگل چهها میشود کرد، و نام مؤلف آن موریسیو گاتی است که یک کاریکاتورساز با استعداد اوروگوئهئی است.
این کتاب از سوی «مرکز اطلاعات و مدارک جهان سوم» در شهر بارسلون منتشر شده و بیانگر و گویای داستانی ساده و تمثیلی دربارهٔ حیواناتی است که در جنگل بومیِ خود بهدام افتادهاند و در باغ وحشی روزگار میگذرانند. موریسیو گاتی تصاویر کتاب را در سال ۱۹۷۱، هنگامی که خودش هم در سربازخانهٔ نیروی دریائی در شهر مونته ویدهئو، زندانی بوده کشیده است. او این تصاویر را، جدا جدا برای دختر سه سالهاش میفرستاد و هنگامی که دخترش دو هفته یک بار بهملاقات او بهزندان میآمد اشعار سادهئی را که مربوط بههر یک از تصاویر بود برایش میگفت و دخترک آنها را بهحافظه میسپرد. داستان، سرانجام بدین نحو کامل شد.
گاتی پس از آزاد شدن از زندان، بهعنوان تبعیدی راهی اسپانیا شد و کتابِ مصّورِ او دو سال و اندی پیش در آنجا بهچاپ رسید. اما برادرش خِراردو و برادرزادهاش آدریانا که هشت ماهه باردار بود، بهترتیب در سالهای ۱۹۷۶ و ۱۹۷۷ در کشورش «ناپدید» شدهاند. و اینک مقدمهٔ کوتاه کتاب گاتی که بیانکنندهٔ اوضاع و احوالی است که سبب پیدایش و تألیف آن شده - و چند صفحهئی از متن کتاب.
«در اوروگوئهٔ امروز تهیه و آماده کردن چنین کتابی یکسره غیرممنکن است. نه بدان جهت که رژیم درندهخویِ نظامی بهزندانیان اجازه نمیدهند جز پیامهای بسیار کوتاه چیز دیگری برای خانوادههایشان بفرستند - که آن نیز باید ماهیتی مثبت داشته باشد و بیهیچ استثنائی مشمولِ سانسور شدید نیز هست - بل بدان رو که بسیاری ازین زندانیان در زندان مجردند یا خیلی ساده «ناپدید» شدهاند. کسانی که از سوی نیروهای مسلح زندانی شدهاند زیر شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، یا آنها را در زندانهای پنهانی نگه میدارند و خانوادههاشان ماهها و حتی سالها از سرنوشت آنان بیخبر میمانند، بسیاریشان بهقتل رسیدهاند و احسادشان بهصورت شناور در آبهای ریوده لاپلاتا بهدست میآید یا بهحالت سوخته یا قطعه قطعه شده و قابل شناسائی در این گوشه و آن گوشه کشف میشود.»
{{ستاره}}
جانوران در جنگل بسیار نیکبختند و با هم کار و زندگی میکنند - فیل، جغد، لاکپشت، ببر، پرندهها، حلزونها. خانوادهئی از خوکهای دریائی نیز در دریائی که همان نزدیکی است مسکن دارند. پرندهها به گردآوری شاخههای کوچک میپردازند، و در ساختن لانه بهیکدیگر کمک میکنند.
همهشان جنگلی را که در آن زندگی میکنند دوست میدارند، کار میکنند و زحمت میکشند تا هر یک هر چه را که مورد نیاز اوست داشته باشد و گرسنه نماند. آنها جنگل و درختان آن را دوست میدارند، همچنین زمین و میوههای زمین را. و بچههایشان را هم طوری بار میآورند که آنها نیز کار بکنند و زحمت بکشند و مهربان باشند، تا وقتی که بزرگ شدند هرآنچه را که نیاز دارند داشته باشند و گرسنه نمانند.
گاهی هم جلسهئی تشکیل میدهند تا دربارهٔ چیزهائی که لازم است در جنگل انجام گیرد گفتوگو کنند. از دور و نزدیک دور یکدیگر جمع میشوند، و فیل هم برای روشن کردن آتش چوب میآورد.
جانورها دور آتش مینشینند، اما جغد بهعنوان مراقب بالای درخت میماند تا آنها را از هر خطر احتمالی آگاه سازد.
یک شکارچی، که هیچ چیز دربارهٔ زندگی جنگل نمیداند و برای جانورها هم اهمیتی قایل نیست وارد جنگل میشود که آنها را بگیر بهباغوحش ببرد، و خیلی زود موفق میشود محل گردهمائی آنها را کشف کند.
جغد با آن که هشیار است شکارچی را که پس از گستردن دام و گذاشتن تله پشت درختی پنهان شده نمیتواند ببیند. و شکارچی با بردباری متنظر میماند تا جانورها همه در دام و تله گرفتار شوند.
جانورها که از خطر بو نبردهاند هنگامی که بهطرف محل گردهمائی میروند گرفتار شکارچی میشوند، و او آنها را بهسوی بندر میبرد و بهکشتی منتقل میکند. فیل و خوکهای دریائی هم در میان جانوران گرفتار شده هستند.
جانورها را که دلواپس و نگرانند بهشهری بزرگ میبرند و در باغوحش زندانی میکنند. آنها پشت میلههای قفس احساس بدبختی میکنند و دلشان برای جنگل تنگ میشود. شکارچی، بهدروغ، بهنگهبانان باغوحش میگوید که این جانوران بسیار خطرناکند و بهآنها نزدیک نباید شد. اما همهٔ نگهبانان این حرف را باور نمیکنند، بعضی آنها میدانند که جانوران فقط و هنگامی خطرناک میشوند که مورد آزار قرار بگیرند.
هر روز یکشنبه دختر کوچولوئی بهدیدن جانورها میآید. دیدار این دختر کوچولو اندکی از غم و اندوه آنها میکاهد.
یک روز شکارچی میکوشد جانورها را بهخوردن آشامهئی وادارد که پر از کرم است؛ و صدای آنان چنان اوج میگیرد که بهجنگل میرسد.
کبوتر سیاهی از راه میرسد و برای جانورها با خود نامهئی میآورد که در آن نوشته شده است در وطنشان جنگل همه چیز رو بهراه است و دوستان آزاد تصمیم بهفرار دادن آنها گرفتهاند. آنگاه با کمک نگهبان مهربانی دست بهاقدام میزنند، و دختر کوچولو راه بندر را بهآنها نشان میدهد.
دختر کوچولو، درحالی که آنها با کشتی بهجنگل بومیِ خود برمیگردند، بهنشانهٔ خداحافظی برایشان دست تکان میدهد. جانورها بهجنگل که میرسند تصمیم میگیرند گودالهای عمیقی حفر کنند تا بدین وسیله از خطر شکارچیها در امان بمانند. اکنون دیگر میتوانند بدون آن که کسی مزاحمشان شود، بدون آن که دیگر ترس ربوده شدن وجود داشته باشد، راحت زندگی کنند.
{{چپچین}} ترجمهٔ امین {{پایان چپچین}}
::فیل را همه تحسین میکنند
::چون چوب گرد میآورد
::و آتش روشن میکند
::تا دوستانش را از سرما نجات دهد.
حالا که وسیلهٔ گرم شدن پیدا کردهاند
دور هم جمع میشوند
که جلسهئی تشکیل بدهند.
در جنگل همیشه خطر هست.
جغد نگهبانی میدهد
که اگر بیگانهئی دید
جمع را خبر کند.
اما با همه هشیاری
نمیتواند شکارچی زیرکِ بیرحم را
که پشت درختی پنهان شده است ببیند.
- ::ماهی و خوک دریائی بههم نرسیده
- ::در تور شکارچی
- ::گرفتار میشوند.
- ::فیل نیز سرنوشت مشابهی پیدا میکند
- ::چون که او هم بهدام شکارچی میافتد.
در باغ وحش
شکارچی بهنگهبانان هشدار میدهد
که مراقب جانورهای وحشی و شریر
که برایشان آورده است، باشند.
نگهبانان میدانند که این حرف پایهٔ درستی ندارد،
چرا که جانورها هم مانند من و شما
خواستار آزادی خویشند.
دختر کوچولو روی اسکله ایستاده است
و برای جانورها
که رهسپار سفر دریا هستند
بهنشانهٔ خداحافظی دست تکان میدهد.
پاورقیها
#{{پاورقی|۱}} Mauricio Gatti