کلید آزادی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
شرلی کاشوف
میاندیشم که «آزادی»
چیزی است که دیگری بهمن داده
تا آن که دریافتم زنجیرهای سنگین بینامی
که بهدیدنشان توانا نبودم
بهبندم کشیده است.
میاندیشم که «آزادی»
چیزی است که دیگری بهمن داده.
تا این که دریافتم آنچه بهدست آوردهام.
بهسادگی، اذنی بوده است که بهخود دادهام.
تا از آن آزادی
که هیچ کسی جز خودم
نمیتوانسته است بهمن دهد بهره گیرم.
آن قیدها و بندها و زندانها
چیزهایی هستند که نفرت از آنها را بهما آموختهاند.
با این وصف، این بناهای نفرتانگیز
درست همان بناهایی هستند
که ما خود استادانه برپا داشتهایم.
من عمری را به انتظار گذراندهام
تا دیگری آزادم کند.
من نمیتوانستم رشد کنم
من نمیدانستم
که کلید
در دست خود من است.
ترجمهٔ رامین شهروند