«خضر» در فرهنگ رسمی و فرهنگ عامّهٔ ایران ۲

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۲ صفحه ۱۲۹

کتاب کوچه

حوزه فرهنگی فارس

در فارس اعتقادات مربوط به خضربیشتر به‌زندگی روستایی و تولید کشاورزی مربوط می‌شود؛ به‌طوری که تقریبا در تمام روستاهای این منطقه خضر را عامل برکت و فراوانی محصولات کشاورزی می‌دانند و معتقدند اگر خضر به خرمنی نظر کند و عصایش را در آن بزند، آن خرمن برکت پیدا می‌کند. در این مورد سالخوردگان دهات خاطره‌ها و داستان‌هائی نقل می‌کنند که اغلب با یکدیگر مشابهت‌هائی هم دارد. از جمله در ده گیوم(giyum)، از دهات حومهٔ شیراز، مردم افسانه‌ئی دارند که شرح آن از زبان یکی از پیرمردان ده چنین است: «سال‌ها پیش دو برادر بودند، یکی مجرد و یکی متأهل. یک سال موقعی که محصول گندم را از خرمن به‌خانه می‌آوردند، برادر متأهل از روی گندم سهمی خود بر می‌داشته و روی سهم برادر مجرد می‌ریخته است، تا به‌او کمک کرده باشد. وقتی او گندم به‌خانه می‌برده، برادر مجرد همین کار را برای او انجام می‌داده و می‌خواسته به‌برادرش که زن و فرزند دارد کمک کرده باشد. این کار ادامه پیدا می کند و هرچه گندم به‌خانه می‌برند خرمن تمام نمی شود. تا این که زمستان می‌رسد و باران و برف بر گندم‌ها می‌بارد و بقیهٔ گندم‌ها به‌صورت دوکوه باقی می‌مانند، این کوه‌ها در نزدیکی گیوم قرار دارند و «تُلِ خرمنی» نامیده می‌شودند. برکت این خرمن از خواجه خضر بوده است.»

در شهر اِوَز(Evaz)، از توابع لارستان وقتی می‌خواهند خرمن بردارند می‌گویند «یا خواجه خضر زنده گذری کن، نظری کن تو به‌دوستان محمد و آل محمّد.» و صلوات می‌فرستند. مردم بخش قیر فیروزآباد نیز برکت خرمن را نتیجهٔ عصای خواجه خضر می‌دانند کشاورزان کوشکسارو دیگر روستاهای جهرم نیز باور دارند که اگر خرمنی پربرکت باشد عصای خضر به‌آن خورده است. این اعتقاد نه تنها در دهات نامبرده، بل‌که تا آن‌جا که تحقیق شده در تمام روستاهای نواحی مرکزی و جنوبی و شرقی فارس وجود دارد. در قسمت‌های غربی و جنوب غربی فارسُ مانند کازرون و ممسنی اعتقاد به‌خضر و برکتی که او برای خرمن دارد، شکلی دیگر پیدا کرده است. در آن نواحی معتقدند خضر گوساله‌ئی یا گاوی دارد، و آن گوساله است که به‌خرمن می‌زند و برکت می‌آورد؛ یا معتقدند که خضر سوار بر گاو یا گوساله‌اش به‌خرمن می‌زند و موجب برکت و فراوانی محصول می‌شود. در دره خشت از توابع کازرون، دور خرمن خط می‌کشند، نام «پنج تن» را بر آن می‌نویسند و قرآن رویش می‌گذارند و باور دارند که اگر خدا بخواهد برکت دهد، گوسالهٔ خضر به‌آن می‌خورد. کسانی از مردم این ده از پیشینیان‌شان نقل می‌کنند که یک سال گوسالهٔ خضر به‌خرمنی خورده و هرچه از آن خرمن گندم می‌برده‌اند تمام نمی‌شده است. این مطلب قابل مقایسه است با قصه‌ئی که از ده «گیوم» نقل شد. در ده «بُوان» «ممسنی» نیز این اعتقاد وجود دارد که اگر خواجه خضر «گابوره» برند، یعنی با گاو عبور کند، محصول خوب خواهد شد. پیرمردی از اهالی ده «بُوان» می‌گفت: «چند سال پیش یک شب گاوم گم شده بود، دنبالش می‌گشتم، گاوی دیدم، هربار خواستم آن را بگیرم «بوره» زد، یعنی پرید و جلو رفت و عاقبت نتوانستم بگیرمش. وقتی به‌بزرگ‌ترها گفتم، گفتند، آن گاو نبود، «بوره» بود. و آن سال محصول خیلی خوب شد.» در اصطلاح عشایر و روستائیان اطراف ممسنی گذر کردن گاو خضر را «گابوره» و یا به‌اختصار «بوره» می‌نامند. گاهی هم «گابوره» یا «بوره» به‌مفهوم خود آن گاو می‌آید.


حوزه‌های فرهنگی بلوچستان و سواحل و جزایر دریای عمان و خلیج فارس

در بیش‌تر قسمت‌های این مناطق به‌علت مجاورت با دریا و نیز به‌سبب محدود بودن امکانات تولید کشاورزی و دامپروری، صید ماهی و دریانوردی از عمده‌ترین شیوه‌های معیشت است. زندگی با دریا پیوندی تفکیک ناپذیر دارد. نبض زندگی مردم تکیده و آفتاب سوختهٔ سواحل و جزایر این آب‌های گرم با امواج دریا می‌زند، و آرامش توفان دریا که عمدهٔ معاش‌شان از آن تأمین می‌شود، مستقیماً در زندگی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. از این رو دریا به‌عنوان مهم‌ترین منبع تأمین نیازهای مادی، در اعتقادات و فرهنگ عامیانهٔ این مردم نیز جای خاصی دارد. خضر، یا به‌زبان مردم اغلب نقاط این منطقه خِدِر (xeder) که او را زندهٔ جاودان می‌دانندُ در این‌جا حافظ دریا، نگهدارندهٔ لنج‌ها و کشتی‌ها و پشتیبان صیادان و دریانوردان است و هنگام توفان‌های سخت به‌یاری کشتیبانان ‌می‌شتابد.

«در جزیرهٔ قشم، مشهورترین قدمتگاه خِدِر در دهکده‌ئی است به‌اسم «پشت‌کوه» و مقبرهٔ مشهور دیگری هم در خود بندر عباس است، بیرون شهر، لب دریا و کنار جاده‌ئی که از بندرعباس به‌بندر خمیر می‌رود. کنار مقبره یا قدمگاه خدر قدمگاهی هم برای الیاس می‌سازند، یک سکو با یک حصار کم ارتفاع به‌وسعت چندین متر ربع. هروقت که از دریا ماهی صید نشود، ماهیگیران چندین شبانه‌روز در «خدروالیاس» جمع می‌شوند و شیرینی می‌دهند و دعا می‌خوانند و نذر و نیاز می‌کنند و اغلب یکی دو بز هم قربانی می‌کنند. خدر و الیاس دل‌شان به‌حل ماهیگیران می‌سوزد و نذر آن‌ها را می‌پذیرند و دریا را پرماهی می‌کنند.»[۱]

در چابهار و سواحل دریای عمان خض حامیِ لنج‌ها و کشتی‌ها است. در «چابهار» محلی است به‌نام سِپوزه (sepuze) که آن را قدمگاه خضر می‌دانند؛ در آنجا بنای ساده‌ئی ساخته‌اند و ملاحّان که از کشتی پیاده می‌شوند در آن‌جا شمع روشن می‌کنند. مردم هر پنجشنبه در آن‌جا گوسفند قربانی می‌کنند و خیرات می‌دهند. مردم چابهار و نقاط اطراف آن خضر را به‌صورت پیرمرد بلند بالا و ریش سفیدی که معمولاً لباسی سفید و بلند بر تن دارد تصور می‌کنند. به‌اعتقاد آن‌ها خضر در توفان‌های سخت دریا کشتی‌ها را حمایت می‌کند و هم‌چنین کسانی را که راه گم کرده باشند، راهنماسی می‌کند[۲].

زنان حاجت‌خواه نیز از مراجعه کنندگان عمدهٔ زیارتگاه‌ها و قدمگاه‌های خضر این مناطقند. مثلاً در چابهار «روز جمعهٔ هر هفته مشتی زن حاجتمند پای پیاده با سبدی یا ظرفی خرما به زیارتش می‌روند و برآوردن آرزوی‌شان را از او طلب می‌کنند.»[۳] در بحرین هر سال ر روز معینی از فصل بهار زنان به‌صورت گروهی همراه با سازو آواز به‌قدمگاه خضر می‌روند[۴]. در سایر نقاط نیز کم و بیش چنین وضعیتی وجود دارد.


حوزه‌های فرهنگی لرستان، کردستان و آذربایجان

در لرستان خضر نجات‌دهنده است و در قصه‌ها نیز گاهی به‌یاری قهرمان قصه می‌آید. در این منطقه چوب درخت بادام را عصای خضر می‌دانند [۵]. در حدود چهارمحال و بختیاری خضر را «خِدِر» می‌نامند و هنگام درو جو، گوسفند نر یا خروسی را نذر او می‌کنند. در این حدود چشمه‌ئی هم به‌نام «خِدِر زنده» هست. که حکایتی دربارهٔ خضر و حضرت علی پیرامون آن در میان مردم رواج دارد.

در منطقهٔ کرمانشاه حدود اوایل ماه دوم بها، دامداران شروع به‌تولدی ماست و پنیر می‌کنند. و محصول نخستین روزی را که شیر گوسفندان به‌این امر اختصاص داده می‌شود، در راه‌خضر به فقرا می‌دهند، با این اعتقاد که شیر گوسفندان‌شان برکت پیدا کند. برکت گندم را هم حاصل گذر کردن حضر می‌دانند. در این منطقه «کول Kul» گندم را شونِ پای (sunepa) خضر، یعنی جای پای خضر می‌دانند. اگر در زمین گندم «کول» پیدا شود، برای آن گوسفند نر یا خروس قربانی می‌کنند و خون قربانی را روی «کول» می‌ریزند. معتقدند اگر قربانی ندهند، صاحب گندم می‌میرد یا ضرر می‌بیند.

در حدود هیجده کیلومتری کرمانشاه، در راه سنندج، محلی است به‌نام «خضر زنده». در این محل دو چشمهٔ بزرگ آب دردو طرف کوهی از زمین می‌جوشد که دواستخر بسیار بزرگ به‌وجود آورده است. یکی به‌نام «خِیرالیاس» و دیگر به‌نام «خضر زنده». نزدیک چشمهٔ خضر زنده و در دامنهٔ کوه، در داخل مغارهٔ کوچکی زیارتگاهی به‌نام خضر وجود دارد. مردم معتقدند خضر در آنجا نماز خوانده و جای پا و دست و پیشانیش در سنگ باقی مانده است. در جانب دیگر همان کوه نقش دیگری هم وجود دارد که آن را جای سم اسب خضر می‌دانند. بر سقف مغاره نقشی طبیعی و تقریباً شبیه به‌اژدها یا مار وجود دارد. پیرمردی می‌گفت این اژدها را خضر به‌بند کشیده است تا مارهای دور و بر زیارتگاه مردم را نگزند[۶]. او می‌گفت در سال‌های پیش که این‌جا اردوگاه نبود[۷]، مردم در اواخر تابستان و اوایل پائیز به‌زیارت می‌آمدند و گوسفند قربانی می‌کردند.