آنارشیسم
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ایدئولوژی و اندیشههای سیاسی معاصر در پاسخ خوانندگان
اشاره
همچنان که طی شمارههای گذشته در صفحات «صندوق پستی» در پاسخ چند تن از خوانندگان متذکر شدیم، مطالب این بخش از کتاب جمعه برای پارهئی کسان در مورد خط فکری و معتقدات سیاسی شورای نویسندگان ما سوءتفاهمات بسیار عجیبی پیش آورد. از آن جمله این که «در کتاب جمعه گرایشهای لیبرالی، تروتسکیستی، فاشیستی، فالانژی و چه و چه دیده میشود.»
ما این نکته را در نخستین شمارهئی که این صفحات را به خواست خوانندگان در مجله گشودیم متذکر شدیم و از آن پس چند بار در این جا و آنجا - و بیشتر در پاسخ نامهها- تکرار کردیم که فیالمثل سوال این است که «آنارشیسم چیست؟» و سوال این نیست که «شما درباره آنارشیسم چه فکر میکنید؟» - در این صورت ما ناگزیریم «آنارشیسم» را از دیدگاه یک «آنارشیست» معرفی کنیم و نظر موافق یا مخالف خود را در آن دخالت ندهیم.
آنارشیسم
در طول دو دهه گذشته انتشار کتب و مقالات درباره ایدئولوژی آنارشیسم بیسار رایج گردیده است. قیام دانشجویان فرانسه در ژوئن ۱۹۶۸ و حمل پرچمهای سیاه همراه با تراکتهای آنارشیستی به اعتباری حاکی از حیات دوباره این ایدئولوژی و امکان اجرای اصول و اعتقادات آن است. در حال حاضر آنارشیسم در انگلستان، هلند، فرانسه، آمریکای لاتین، اسپانیا و سایر نقاط جهان طرفداران زیادی دارد.
آنارشیسم به عنوان یک آموزه به شدت تحت تاثیر افکار و اندیشه دانشمندان و محققینی چون پیتر کروپتکین، پیر ژوزف پرودون، میکائیل باکونین، لئو تولستوی، ویلیام گودوین، جورج سورل و ویلیام موریس بوده است. تحلیل ایدئولوژی آنارشیسم با توجه به عقاید غیرمتجانس بنیانگذاران آن غیرممکن است، و الزاما تجزیه و تحلیل آن قسمت از نظریات آنارشیستی که در حال حاضر کاربرد اجتماعی و ایدئولوژیک دارد میتواند راهگشای مشکل بیان ویژگیهای آنارشیسم باشد.
از میان آرا و عقاید بسیار متنوع صاحبنظران آنارشیست بیان سه مکتب منشعب از ایدئولوژی کلی یعنی آنارشیسم کمونیستی، آنارشیسم سندیکائی و آنارشیسم فردی گویای نمادهای ایدئولوژیک این آموزه سیاسی-اجتماعی است. کروپتکین آنارشیسم را چنین تعریف میکند:
« واژهئی برای تبیین اصول و روش زندگی در یک جامعه بیحکومت. جامعهئی فارغ از ترس و زور که به افراد امکان تولید، مصرف، دستیابی به نیازها و بالاخره زندگی جدید را نوید میدهد.»
اکثر آنارشیستها در بیان سوابق تاریخی آموزه خویش به فلسفه یونان باستان استناد میکنند و فیلسوفان کلبی را اسلاف آنارشیست خود میدانند. ولی واقعیت این است که آنارشیسم به صورت یک ایدئولوژی، آموزه جدیدی است، و اولین کسی که خود را آنارشیست خواند پرودن بود (۶۵-۱۸۰۹).
آنارشیستها همیشه به طرفداری یا اعمال خشونت و هرج و مرج متهم گردیدهاند و اعتقاد گروه کوچکی از آنها به تخریب جوامع موجود، ترور و آدمربائی به همه آنارشیستها تعمیم داده شده است. ایدئولوژی آنارشیسم در دوران ما به شدت متاثر از آنارشیسم فلسفی است و آموزه آن علیرغم تداوم اعتقاد به انقلاب متکی بر اعمال روشهای غیرخشن میباشد.
آنارشیستها در مجموع به طبقه کارگر به عنوان نیروی بالقوه انقلابی نگریستهاند. نقطهنظرهای آنارشیستها در مورد طبقه پرولتاریا را میتوان از کتاب «روبرت بلچفورد» که مدینه فاصله آنان است استخراج نمود. نویسنده در کتاب خود به نام «دکان سحر» به توصیف جهانی میپردازد که فارغ از ظلم و ستم حکومتها به حیات ابدی خویش ادامه میدهد. «انسانها تمام توان و نیروی خود را برای اعتلای هرچه بیشتر جامعه به کار میبرند، چون کار و کارگر سخت مورد احترام است. افراد مدام مهارتهای خویش را فزونی میبخشند. و به دلیل آزادی انتخاب حرفه و شغل روح تعاون گسترش مییابد».
اساس نظریات آنارشیستها درباره طبقه کارگر را باید در تحلیل این حقیقت پیگیری کرد که آنارشیسم زائیده انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب کبیر فرانسه است. هدف انقلاب فرانسه تامین آزادی بود. به اعتقاد آنارشیستها این آزادی سرابی بیش نبود، چرا که رقابت آزاد و مالکیت خصوصی و فردی سلطه طبقات با نفوذ را همچنان حفظ نمود. آنارشیستها در جواب هگل که درباره انقلاب کبیر فرانسه گفته بود « آسمان به زمین آمد» با تاسف گفتند افسوس که آسمان به شکل دولت به زمین آمد.
آنارشیستها مانند مارکس ناظر مسخ شدن انسانها بهویژه طبقه پرولتاریا بودند و در اندیشه چگونگی رهانیدن بشریت از شرایط مسلط. هم مارکس و هم آنارشیستها میدانستند که دولت سیاسی قادر به چارهاندیشی برای استخلاص طبقه کارگر از بنبست موجود نیست.
گسترش ایدئولوژی آنارشیسم همراه با توسعه صنعتی در غرب به مثابه یک نهاد اجتماعی باعث گردید که آنارشیستها به نوعی راه حل عاجل گرایش یابند. اینکه بالاخره روزی - و به یک باره- بندها و زنجیرهای اسارت حکومتی بر پای کارگران از هم خواهد گسست و طبقه پرولتاریا آزاد خواهد شد و جامعه تعاونی خویش را خواهد ساخت.
این اشتباه و سادهاندیشی آنارشیستها با عکسالعمل مارکس و طرفدارانش مواجه گردید و موجب شد که اختلافات دو ایدئولوژی کاملا متبلور گردد. به تعبیر مارکس آنارشیستها به بخشی از جامعه که خود محصول شرایط اقتصادی ویژه و وجه تولید خاصی است -یعنی روبنا- دونکیشوتوار اعلام جنگ کردند، بنابراین محکوم به شکست بودند.
آنارشیستها در مقابل استدلال میکردند که دولت صرفا ماحصل نظام اقتصادی نیست بلکه نتیجه فشار و زور است. تضاد بین دو ایدئولوژی تا بدانجا فزونی گرفت که ساعتها از وقت جلسات بینالملل اول به ادامه بحثهای شدید بین مارکس و باکونین اختصاص یافت، جدالی که در نهایت منجر به اخراج باکونین در یکی از نشستهای بینالملل در لاهه گردید. (۱۸۷۲) و دفتر بینالمللی نیز به نیویورک منتقل شد. آنارشیستها نظام اقتصادی سوسیالیستی را به عنوان یک راه حل میپذیرند و لی عدهئی از آنان بازگشت به تولید دستی و اقتصاد کشاورزی را توصیه مینمایند.
آنارشیسم کمونیستی
آنارشیسم کمونیستی متاثر از آرا و عقاید کروپتکین است. الکساندر برکمن یکی از طرفداران کروپتکین در کتاب «الفبای آنارشیسم» مینویسد «آنارشیسم به ما میآموزد که چگونه در یک جامعه فارغ از زور و جبر زندگی کنیم. حیات بدون زور و فشار یعنی آزادی». و سپس ادامه میدهد برای دستیابی به چنین زندگی ایدهآلی اول باید از شر حکومت و نظام سرمایهداری خلاص شد و سپس آزادی و برابری در مصرف را جایگزین آن ساخت. این است آنارشیسم کمونیستی. به اعتقاد برکمن جوامع معاصر با تضادهای اقتصادی شرایطی به وجود آوردهاند که انسانها نمیتوانند با آزادی کامل به زندگی خویش ادامه دهند، چرا که سرمایهداری و حکومت -هر یک به نوعی- آزادی را محدود ساختهاند. نظام سرمایهداری با ایجاد اختلافات طبقاتی و حکومت با وضع قوانین و مقررات. اصول اعتقادی آنارشیسم کمونیستی را میتوان به صورت زیر خلاصه نمود:
۱. از میان برداشتن حکومت ۲. رجعت به اقتصاد کشاورزی و گسترش صنایع کوچک و محلی ۳. توزیع عادلانه کالاها و فرآوردهها