یادداشتی دربارهٔ مکتب فرانکفورت
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ژان میشل پالمید
1- خط سیر محققان آلمانی مکتب فرانکفورت، (از استقرار نازیسم تا دوران تبعید در ایالات متحد آمریکا) کمتر جنبش تئوریکی همانند مکتب فرانکفورت توانسته است چنین نفوذ عمیق و وسیعی داشته باشد. این مکتب در آغاز اعتلای نازیسم پدید آمد و پیروان آن در تمام دوران تبعید به ایالات متحد آمریکا و پس از بازگشت به آلمان بیوقفه کوشیدند هویت خود را محفوظ نگه دارند. به سال ۱۹۲۲، فلیکس وایل (Felix Weil) فرزند یک تاجر بذر، به فکر گردهمآوری دانشگاهیان آن زمان آلمان به فرانکفورت افتاد. در میان این دانشگاهیان نام کسانی چون جرج لوکاچ، کارل کرش Karl Korsch، فردریک پولک Fredrich Pollock، ک. ا. وتیفوگل، بلافوگاراسی Bela Fogarasi که به روابط میان مکتب هگلی و مارکسیسم علاقمند بودند به چشم میخورد. این گروه با همکاری ماکس هورکهایمر Max Horkheimer نضج بیشتری یافت. این روشنفکران که در نظام دانشگاهی منجمد آلمان، در یک رشته علمی خاص زندانی میشدند به بنیانگزاری یک موسسه تحقیقاتی تصمیم گرفتند که به چند رشته علمی مختلف میپرداخت و امکان رو در روئی مارکسیسم با تمام علوم انسانی و خاصه روانکاوی را فراهم میکرد و به مسائل اساسی جامعه جدید با نگرشی باز و دیدی تازه مینگریست. پدر فلیکس وایل هم نقش حامی را پذیرفت و موسسه در اندک زمانی قادر شد که نخستین محققان را بپذیرد و به مدرسان حقالتدریس بپردازد. در آغاز، اداره موسسه به کارل گرونبرگ Carl Grunberg استاد حقوق و علوم سیاسی دانشگاه وین واگذار شد. در ابتدا مسیر فکری موسسه تا حدی قشری بود و «موسسه تحقیقات اجتماعی فرانکفورت» در رابطه نزدیک با حزب سوسیال دموکرات آلمان و موسسه مارکس و انگلس مسکو فعالیت میکرد اما کمکم موسسه توانست در کنار کمونیستهائی چون وتیفوگل، بورکنآ Borkenau و گومپرز Gumperez افراد آزادمنش و پیروان دست چپی هگل را هم گرد آورد. به نظر میرسد که این موسسه واقعا در بدو تاسیس سعی بر آن داشته که هیچگونه رابطه با حزب خاصی نداشته باشد و اگر کارل کرچ در شمار اعضای موسسه به حساب نمیامد یقیناً به علت تعهدات سیاسی بیش از حد شناخته شده او بود.
موسسه که در مسیر «تحقیقی انتقادی» از جامعه سرمایهداری، موضعی ضدبورژوا گرفته بود و از آنجا که به تمام رشتههای علمی (و مثلا موسیقی) می پرداخت توانست شخصیتهای مختلفی چون تئودور آدورنو، والتر بنیامین و هربرت مارکوزه را به خود جذب کند و نظریه «تحقیقات اجتماعی» را بسط دهد. نظریهئی که در همه حال مورد توجه مکتب فرانکفورت باقی ماند.