همهٔ عطرهای عربستان

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۹ صفحه ۴۶


این اثر یکی از چهار نمایشنامه‌ئی است که فرناندو آرابال زیر عنوان «سپیده‌دم سرخ و سیاه» یا «تخیل - انقلاب» در سال ۱۹۶۸ نوشته است. «همهٔ عطرهای عربستان» و سه اثر دیگر را وی با الهام از دوران زندان خود در اسپانیای فرانکو به‌بهانهٔ توهین به‌شعائر ملی و رهبر ملت (سال ۱۹۶۷) و نیز طغیان نسل جوان در فرانسه و از آنجا در همه‌ی جهان (سال ۱۹۶۸) نوشته است.

ارابال نازیسم در حال نضج، نژادپرستی، ارتش غیرمردمی و کلیسای محافظه‌کار را رسوا می‌کند و از تنفس آزاد انسان، به‌ویژه جوانان و از عشق و آزادی سخن می‌گوید.


مکانی که حادثه در آن اتفاق می‌افتد:

اسپانیای امروز یا هر جا که استبداد حکم می‌راند.


صحنه:

این نمایشنامه را می‌توان در خیابان اجرا کرد. و نیز می‌توان آن را به‌شیوهٔ معمول در یک تماشاخانه نشان داد. بالای سر تماشاگران از سوئی به‌سوی دیگر پرده‌ئی آغشته به‌خون کشیده‌اند. درست وسط پرده لکهٔ خونی هست که تدریجاً به‌اطراف نَشْد می‌کند. زیر لکهٔ خون تماشاگری ننشسته است، امّا آن جا بشکه‌ئی هست که در تمام مدت نمایش قطره قطره از بالا، خون به‌درون آن می‌چکد.

یک ساعتِ آونگی به‌دیوار انتهای صحنهٔ نمایش خودنمائی می‌کند. در زیر ساعت همسرِ مردِ محکوم به‌مرگ ایستاده که نوعی کلاه تلفن‌چی‌ها را به‌سر دارد.


اشخاص:

مائیدا MAIDA، همسر مرد محکوم به‌مرگ

ایبار YBAR، محکوم به مرگ

کشیش

ژنرال [۱]

بانکدار


نمایش

جارچی در لباس عصر «گوتیک» با طبل وارد می‌شود.


جارچی (با لحنی خشک): خشونت استبداد... پس از آن تعداد اعدام‌ها چندین برابر شد.

(جارچی بلافا صله بیرون می‌رود. ساعت آونگی چهار صبح را نشان می‌دهد.)

مائیدا: مادموازل خواهش می‌کنم عجله کنید، شمارۀ مرا بگیرید.

(چند لحظه سکوت)

البته. می‌دانم که همۀ کارمندان مخابرات به‌من محبت دارند. ازهمه‌شان ممنونم، با وجود این تمنا می‌کنم... الان ساعت چهار است. ساعت پنج صبح قرار است شوهرم تیرباران بشود.

(گوشی را می‌گذارد.)

خداوندا، چرا چنین مصیبتی باید سرم بیاید؟ همه با جان و دل دنبال کارم‌اند. با همه تماس می‌گیرند، از این تلفن به‌آن تلفن. با وجود این احساس می‌کنم که گمشده‌ام... آخ! کاش می‌توانستم کنار او باشم.

صدای تلفون‌چی: همین الان اسقف اعظم را به‌تان می‌دهم.

(چند لحظه سکوت) با یکی از همکاران خود حرف می‌زند:)

الو! اسپانیا؟ گوشی، خواهش می‌کنم.

مائیدا (حرف او را می‌برد): شما پدر «بیوسکا کوتوواد» هستید آقا؟

(نورافکن بر بشکه می‌تابد. کشیش که گوشی تلفن را به‌دست دارد دیده می‌شود، مردی است با کلاه خاص اسقف‌ها.)


کشیش (خوش‌بیان و چرب‌زبان): حرف بزنید دخترم. از دست من چه خدمتی ساخته است؟ بگوئید انجام بدهم.

مائیدا: رأس ساعت پنج، یعنی یک ساعت دیگر... می‌خواهند شوهر مرا تیرباران کنند خواهش می‌کنم، استدعا می‌کنم پیش رئیس دولت اسپانیا وساطت کنید. شما می‌توانید دل او را به‌رحم بیاورید. آخر شما کشیش محرم رازش هستید.

کشیش: دخترم. همۀ ما که در این ساعت این‌جا هستیم به‌همسر شما فکر می‌کنیم. مطمئن باشید که همۀ ما برایش دعا خواهیم کرد.

مائیدا: ولی مسأله این است که فرمان عفوش را بگیرید... که او را نکشند.

کشیش: رحمت الهی چنان بی‌کران است دخترم، که حتی آن‌هائی را هم که مرتکب معاصی کبیره شده‌اند شامل خواهند شد.

مائیدا: آخر شوهر من که...

کشیش (حرف او را قطع می‌کند): درست است، درست است دخترم. من همۀ این‌ها را می‌دانم. تصور می‌کنم شما هم شنیده باشید که طی سال‌های جنگِ داخلی من در یک سفارتخانۀ خارجی بودم. از وحشی‌گری‌های آن روزگار کاملاً باخبرم. از جمله هَدْم و حَرق ِ صومعه‌ها. خداوند آن‌ها را هم می‌آمرزد دخترم.

مائیدا: شوهر من جز این که می‌خواسته قدرت دست مردم باشه هیچ گناهی مرتکب نشده...

(چند لحظه سکوت)

مرا می‌بخشید. در موقعیتی که من الان گرفتارش هستم، حتی یک دقیقه وقت را هم نمی‌توانم حرام کنم. پدرِ روحانی! شما را به‌آنچه می‌پرستید، شما را به‌جان عزیزترین کس‌تان قسم می دهم که عفو شوهرم را از رئیس دولت درخواست کنید. شما دوست او هستید.

کشیش: هنگام دعا به‌یاد شما خواهم بود. خداوند شما را قرین دریای رحمت خود کند.

(کشیش گوشی را می‌گذارد. دست‌ها را به گونه‌ئی نمایشی در بشکه می‌شوید. دست‌ها را خشک می کند. صلیبی برمی‌گیرد و می‌رود. نور روی اوست. سپس تاریکی.)

صدای مائیدا: امکان ندارد او را تیرباران کنند! امکان ندارد! آخ، ایبار! ایبار!

سکوت.


خاطره:

آنگاه نوری غریب.

نورافکن بر مائیدا و ایبار می‌تابد

آفتابی درخشان جای ساعت را می‌گیرد

ایبار: مائیدا! مائیدا!

مائیدا: دل نگران تواَم. داری می‌روی به‌اسپانیا؟ به‌اسپانیا؟

ایبار: باید با رفقا باشم. باید دیکتاتوری را نابود کنیم. مردم باید دوباره آزادی‌شان را به‌دست بیاورند.

مائیدا: به‌من و بچه‌ها هم فکر کن.

ایبار: شما همیشه توی فکر من حضور دارید.

مائیدا: می‌دانی ایبار؟ روزهائی که تو نیستی هم من بشقابت را می‌گذارم روی میز. هر روز را به‌انتظار تو شب می‌کنم و هر شب طرف راست تختخواب می‌خوابم، چون طرف چپ جای توست، ایبار.

ایبار: گریه نکن، غصه نخور. تو قهرمان منی. جوی آوازخوان من! بچگی من! ابرهای آبی من! روشنائی من! دوستت دارم، مائیدا!

مائیدا: من روی زمین زانو می‌زنم و رخت می‌شویم تا از تو پذیرائی کنم. وقتی تو نیستی دیوارها رنگ جنون خواهند گرفت، و من قلبم را در قفسی خواهم کرد.

یکدیگر را در آغوش می‌گیرند.

تلفن زنگ می‌زند.

تاریکی

نور برمی‌گردد. ساعت آونگی چهار و ربع را نشان می‌دهد.

مائیدا گوشی را بر‌می‌دارد.

صدای تلفون‌چی: خانم، یک خبر فوق‌العاده: همین الان خبردار شدیم که قرار است پاپ و رئیس جمهوری‌های آمریکا و روسیه و فرانسه پشت سر هم از رئیس دولت برای شوهرتان تقاضای عفو کنند.

مائیدا: چه سعادتی! یعنی آیا ممکن است نجات پیدا کند؟

صدای تلفون‌چی: مادرید الان روی خط است خانم.


پاورقی‌ها

  1. ^  این سه نقش را یک هنرپیشه بازی می‌کند که به‌تناسب نقش، با گریم‌های متفاوت ظاهر می‌شود.