همهٔ عطرهای عربستان
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
این اثر یکی از چهار نمایشنامهئی است که فرناندو آرابال زیر عنوان «سپیدهدم سرخ و سیاه» یا «تخیل - انقلاب» در سال ۱۹۶۸ نوشته است.
«همهٔ عطرهای عربستان» و سه اثر دیگر را وی با الهام از دوران زندان خود در اسپانیای فرانکو بهبهانهٔ توهین بهشعائر ملی و رهبر ملت (سال ۱۹۶۷) و نیز طغیان نسل جوان در فرانسه و از آنجا در همهی جهان (سال ۱۹۶۸) نوشته است.
ارابال نازیسم در حال نضج، نژادپرستی، ارتش غیرمردمی و کلیسای محافظهکار را رسوا میکند و از تنفس آزاد انسان، بهویژه جوانان و از عشق و آزادی سخن میگوید.
مکانی که حادثه در آن اتفاق میافتد:
اسپانیای امروز یا هر جا که استبداد حکم میراند.
صحنه:
این نمایشنامه را میتوان در خیابان اجرا کرد. و نیز میتوان آن را بهشیوهٔ معمول در یک تماشاخانه نشان داد. بالای سر تماشاگران از سوئی بهسوی دیگر پردهئی آغشته بهخون کشیدهاند. درست وسط پرده لکهٔ خونی هست که تدریجاً بهاطراف نَشْد میکند. زیر لکهٔ خون تماشاگری ننشسته است، امّا آن جا بشکهئی هست که در تمام مدت نمایش قطره قطره از بالا، خون بهدرون آن میچکد.
یک ساعتِ آونگی بهدیوار انتهای صحنهٔ نمایش خودنمائی میکند. در زیر ساعت همسرِ مردِ محکوم بهمرگ ایستاده که نوعی کلاه تلفنچیها را بهسر دارد.
اشخاص:
مائیدا MAIDA، همسر مرد محکوم بهمرگ
ایبار YBAR، محکوم به مرگ
کشیش
ژنرال
بانکدار
نمایش
جارچی در لباس عصر «گوتیک» با طبل وارد میشود.
جارچی (با لحنی خشک): خشونت استبداد... پس از آن تعداد اعدامها چندین برابر شد.
(جارچی بلافا صله بیرون میرود. ساعت آونگی چهار صبح را نشان میدهد.)
مائیدا: مادموازل خواهش میکنم عجله کنید، شمارۀ مرا بگیرید.
(چند لحظه سکوت)
البته. میدانم که همۀ کارمندان مخابرات بهمن محبت دارند. ازهمهشان ممنونم، با وجود این تمنا میکنم... الان ساعت چهار است. ساعت پنج صبح قرار است شوهرم تیرباران بشود.
(گوشی را میگذارد.)
خداوندا، چرا چنین مصیبتی باید سرم بیاید؟ همه با جان و دل دنبال کارماند. با همه تماس میگیرند، از این تلفن بهآن تلفن. با وجود این احساس میکنم که گمشدهام... آخ! کاش میتوانستم کنار او باشم.
صدای تلفونچی: همین الان اسقف اعظم را بهتان میدهم.
(چند لحظه سکوت) با یکی از همکاران خود حرف میزند:)
الو! اسپانیا؟ گوشی، خواهش میکنم.
مائیدا (حرف او را میبرد): شما پدر «بیوسکا کوتوواد» هستید آقا؟
(نورافکن بر بشکه میتابد. کشیش که گوشی تلفن را بهدست دارد دیده میشود، مردی است با کلاه خاص اسقفها.)