«همچون خورشید»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
به رفیق فدائی شهیدم
رحیم خدادادی
جاریست، جاریست، جاریست
خون جاریست، جان جاریست میسوزاند، نابود میکند، نابود میکند، نابود میکند.
من فریاد میکشم، فریاد میکشم، فریاد میکشم
خورشید را آواز میدهم، آواز میدهم، آواز میدهم:
«- ظلمت آیا پایدار است؟»
«- پایدار نیست.»
نور میدمد، میدمد، میدمد
کوچههابیدار میشود
هرآنکه برخاسته است درخون خویش میتپد.
گلولهها شلیک میشود.
انسانها چون کوه در برابر گلولهها میایستند:
«- تیراندازان!
- شلیک مکنید!»
گل میشکفد بر سینه از زخم گلولهها
بر میجهد خون، فوارهآسا.
سوزان نگاه میکنم من سوزان بهجای میمانم من
سرانجام خواهد شگفت گل، باور دارم من.
مورتوز نگاهی