زبان‌های محلّی و مسألهٔ آموزش

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۸ صفحه ۱۴


الگو:درحال ویرایش

بدیهی ترین ابزارآموزش،زبان است.مفاهیم درقالب زبان جای می گیرند و از اندیشه ئی به اندیشه دیگر می رسند.وسیله این"رسیدن"یا می تواند کتاب و نوشته باشد یا بیانِ شفاهی آموزش دهنده در خطلاب به آموزش گیرندگان.پس،اگر به عامل زبان و به قابلیت های کاربردزبان در سوی جریان آموزش،یعنی آموزش ده و آموزش گیر-توجه دقیق نشود جریان آموزشی دچار یکی از بدیهی ترین و اساسی ترین دشواری ها خواهد شد. بی شک براین اساس است که در نظام های آموزشی کنونی،آموزش رابا یاد دادن مهارت های نخستین و درعین حال بنیادی،یعنی زبان آغاز می کنند.یعنی با آموزش خواندن و نوشتن.

این مهارت هاابزارهای محتوم ادامه آموزش اندو ادامه آموزش بی استعانت از این ابزارها ناممکن است و اگر هم ممکن باشد.ناکافی و ناقص خواهد بود.زیرامسلم ترین حاصل آموزش بایدبه فراهم آمدن امکان جریان همه جانبه آگاهی های علمی و تخصصی از سوئی وآگاهی های اجتماعی از سوی دیگر بینجامد.واین ممکن نیست مگر با دستیابی به اندوخته های عظیم،واصولا مکتوب فرهنگ انسانی در زمینه های علم،فن،ادبیات،فلسفه وسایرزمینه های مربوط به اندیشه،تفکر و زندگی.گفتیم آموزش بایادگیری مهارت های خواندن و نوشتن آغاز می شود،ونگفتیم آموزش زبان.زیرا در آموزش خواندن ونوشتن،دانستن خود زبان فرض نخستین است.یعنی با فرض این که کسی زبانی را می داند،به وسیله آن ارتباط ایجاد می کند،سخن می گوید و حرف دیگران را می فهمد،می خواهیم دومهارت تازه در ارتباط یا همان زبان خواندن نوشتن رابه او بیاموزیم.اما درزبان آموزی،مساله به گونه دیگری مطرح است.هرزبانی را به هر کسی یاد می دهندکه آن را اصلا نداند،ونتواند به وسیله آن زبان سخن بگویدوسخن دیگران رابفهمد و خلاصه با استفاده از آن ارتباط برقرار کند.در چنین صورتی باید آن زبان رابه او یاد دادونیز همران به مهارت های مربوط به آن زبان یعنی خواندن و نوشتن را. این دوجریان دومقوله جدا از یکدیگر و کاملا متفاوتندوبرای هر یک از این فعالیت هابایدروش ها و شیوه های خاصی رادر پیش گرفت.آغاز آموزش و پرورش از طریق خواندن ونوشتن درمناطقی که مردم آن زبان مورد استفاده برای آموزش را می دانند،کارصحیح و علمی است.پس برای هر منطقه بایدبه زبان محلی یا مادری آن منطقه آموزش دادوبریا آغاز کار نیز باید با آموزش خواندن ونوشتن آغاز کرد.اما در مناطقی که مردم آن به زبان دیگری سخن می گویندو زبان مادر دیگری دارند وضع چگونه است؟آیا می توان با زبان دیگری به آن ها آموزش داد وفرضا این آموزش رانیز با یاد دادن با یاد دادن مارت های خواندن ونوشتن آغاز کرد؟جواب صریاً منفی است.آموزش باید با یاد دادن مهارت های خواندن و نوشتن یک زبان آغاز کرد.اما نه هر زبانی،بلکه زبانی که آموزش گیرندگان آن را به درستی بندانند بتوانند با آن تفهیم مطلب کنند.یعنی زبان مادری!حال ببینم این وضع در کشور ما چگونه بوده است؟این واقعیتی انکار نشدنی است که در کشور ما خلق های گوناگون با آداب و سنت هاو خلقیات خاص خود زندگی می کنند که با زبان خاص خود سخن می گویند.البته منظورم در اینجا طرح مساله لهجه ها یا گویش های نیست.چون حل این مساله از نظر آموزشی کار دشواری نیست.بلکه منظورم مساله تفاوت زبان ها و تاثر آن در روند آموزش است که دون حل بنیادری آن،جریان آموزش دچار اختلال و نقص مشهود می شوند که شده است.در اینکه در کشور ما دقیقا چند خلق متفاوت زندگی می کنند و چند زبان هست.مساله ئی است که به مقوله مردم شناسی و زبان شناسی