نیایش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
سهراب سپهری
نیایش
نور را پیمودیم، دشت طلا را در نوشتیم
افسانه را چیدیم، و پلاسیده فکندیم
کنار شنزار، آفتابی سایهبار، ما را نواخت، درنگی کردیم
بر لب رود پهناور رمز، رویاها را سر بریدیم
ابری گذشت، ما دیده فروبستیم
گمشدگی شکافت، زهره را دیدیم، و به ستیغ برآمدیم
آذرخشی فرود آمد، و ما را در نیایش فرو دید
لرزان، گریستیم، خندان، گریستیم
رگباری فروکوفت، از در همدلی بودیم
سیاهی رفت، سر بهآبی آسمان سودیم، در خور آسمانها شدیم
سایه را به درهها رها کردیم، لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
سکوت ما بههم پیوست، و ما، ما شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم، و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم، تنهاتر
از ستیغ جدا شدیم
من بهخاک آمدم، و پرستنده شدم
تو بالا رفتی، و خدا شدی
از کتاب: آوار آفتاب