ننگ
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
ننگ
هان، ای دریا، سرود من بشنو
در این شب پرخروش طوفانی
آنگاه که در تلاش بیآرام،
گهواره شب بهسینه جنبانی
بشنو دریا، سرود من بشنو
وین راز نهفته در سرود من
وندر صدفی بهسان مروارید
پنهانش کن به یادبود من
آن راز که من نهفتهام با خویش،
در خاطر تو کنون فرو خوانم
خواهی بستش به بال توفانها
خواهی بردش بهسینه میدانم
من صخرهای از کران امیدم
بنشسته و دیده صبح و شب دریا
وندر ره هر سفینهی شبگرد
فانوس کشیده در دل شبها
دیریست که یک گیاه وحشیخوی
پیچیده به پای من چو اژدرها
در سینهی سنگیام سرآورده
تا در دل خامشم بگیرد پا
چون دام بلا مرا ز هر سوئی
در خویش گرفته با هزاران چنگ
این ریشهی تلخ میوه، میدانم،
تسخیر دل منش بود آهنگ
با زمزمهی نسیم خنیاگر
در گوش من او ترانه میخواند
آری، آری، نهال دریائی
افسانهی عشق خوب میداند
چندیست گل سیاه چشمانش
پوشانده ز من نگاه دریا را
نه روی شب و ستاره میبینم
نه صبح و سپیدههای زیبا را
وای ارکه مرا بهچشمت، ای دریا!
آخر بهشکستگی فرو ریزد،
غرقاب فنا مرا ببر گیرد
او در دل موج مرگ بگریزد
غوغا کن، هان، غریو کن، دریا!
غم در دل صخره سخت سنگین است
در میشکند دلی که میخواهد
دریا! دریا! شکست ننگین است.
تیرماه ۱۳۳۷