بر پاک و پلید...
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
چون خور ز فروغ خود جهان آراید،
بر پاک و پلید اگر بتابد شاید،
نه نور وی از هیچ پلید پالاید،
نی پاکی او ز هیچ پاک افزاید.
جامی
امید آوردم...
چون عود نبود، چوب بید آوردم،
روی سیه و موی سپید آوردم،
تو خود گفتی که ناامیدی کفر است،
بر قول تو رفتم و امید آوردم.
ابوسعید مهمنه
شرم
با نفس همیشه در نبردم، چه کنم؟
وز کرده خویشتن به دردم، چه کنم؟
گیرم که ز من در گذرانی به کرم،
زین شرم که دیدی که چه کردم چه کنم؟
خیام
دُرد ته پیاله
چون درد ته پیاله باقی است هنوز،
شادم که بهار لاله باقی است هنوز؟
در کیش توکل غم فردا کفر است،
یک روز می دو ساله باقی است هنوز.
{{چپچین)) غالب
دریاب
ای "درد" مرا از نغمه هایم دریاب،
آهنگ من از صوت و صدایم دریاب؛
ای زمزمه پرداز بسان قانون،
تفصیل مقامم از نوایم دریاب.
درد