سیاست در خاورمیانه ۱
این مقاله در حال بازنگری است. اگر میخواهید این مقاله را ویرایش کنید لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. اگر میخواهید نکتهای را در مورد پیادهسازی این متن یادآوری کنید لطفاً در صفحهٔ بحث بنویسید. |
کارلْ لیدن
همچنان که بهپایان آخرین ربع قرن بیستم نزدیک میشویم، خاورمیانه در شرف آن است که شاهد تحولات و تغییرات بنیادی شود. تحولی که نشانههای آن در همه جای این منطقه بهچشم میخورد، روابط انسانی و ساخت سنّتی اجتماعات در حال فرو ریختن است و انگارههای نو و نظامهای جدید در حال شکل گرفتن. خشونت و بحران اقتصادیـ سیاسی، افراد، خانوادهها و ملیتها را از تلاش برای دستیابی بههدفهای رهائیبخش ناگزیر کرده است.
در جوامع خاورمیانه فقر مطلق و ثروت بیحساب در کنار هم قرار دارد، و از نظر سیاسی، سلاطین مستبد و شوراهای انقلاب پهلو بهپهلوی هم دارند و هیچ یک از نظامهای موجود مصون از کودتا یا ضد کودتا نیستند. این که خشونت داخلی ـ متأثر از نارضائی اجتماعی، سیاسی، و اختلاف بین دول منطقه تحتالشعاع جنگ طولانی اعراب و اسرائیل قرار گرفته حقیقتی است غیر قابل انکار.
اثرات ناشی از توسعه، از مرزهای جغرافیائی این منطقه فراتر رفته است، که از نظر اقتصادی میتوان بهتحریم نفت ۱۹۷۳ اشاره کرد و از جنبه سیاسی بهوقایعی مانند المپیک مونیخ در سال ۱۹۷۲ و ربودن ورزشکاران اسرائیلی توسط چریکهای فلسطینی یا حمله کماندوهای اسرائیلی بهفرودگاه انتبه در سال ۱۹۷۵. اینها نمونههائی است از دهها قضیه مشابه کما این که در سالهای ۱۹۷۰ جهان بهدلائل مختلف درگیر جنگهای سودان، عمان، عراق، و لبنان بود.
تغییر و تحول در خاورمیانه اتفاقی روزانه شده، سنت و روشهای قدیمی دائماً بهعقب رانده میشود. بهخصوص در زمینه مشاغل، ارتباطات، تعلیم و تربیت، انواع تفریحات و سرگرمیها. تندنویسان و ماشیننویسها بهسرعت جایگزین خوشنویسان و کاتبان میشوند. قالیبافیها و فلزکاریها جای خود را بهماشین و کارخانهها میدهند و صنایع مونتاژ جای کارگاهها و صنایع روستائی را میگیرند. اتومبیل و کامیون مدّتهاست که شتر و الاغ را از صحنه خارج کرده است. فرودگاهها و هواپیماها وسیلهئی عمومی شدهاند. چوپانان و رمهداران بهرادیوی ترانزیستوری گوش میدهند. تلویزیون زینتِ کلبههای روستائی و قهوهخانههاست. رفتن بهسینما، بولینگ، استخر و اِسکی سرگرمی عمدهٔ جوانان شهری شده است. فرمِ لباس آنها تغییر کرده. مدارس مذهبی و خانوادههای سنّتی که قرنها زیر سلطهٔ نظام اجتماعی حاکم بودهاند، گرایشهای دنیوی و غیرمذهبی پیدا کردهاند. اکنون دیگر والدین فرزندانشان را بهمدرسهها، کالجها و دانشگاهها میفرستند.
در خاورمیانه علیرغم تحولات اجتماعی یاد شده، سنّت و نوگرائی سخت بهیکدیگر وابستهاند. تناقض، عدم تعادل، نابرابری و پارهئی مسائل معماگونه بعضی از دندانههای چرخ نوسازی در خاورمیانه را از کار انداختهاند. تأ سیس مراکز پیوند قلب و کلیه، تأسیسات اتمی و برنامههای مشابه در ایران، با مشکلاتی مانند کمبود وحشتناک پزشک و مرگِ ۱۳۰ تا ۱۴۰ نفر از هزار کودکِ نوزاد چیزی جز جمعِ اضداد نمیتواند باشد. در شیخنشین ابوظبی که مدعی دارا بودن بالاترین درآمد سرانه است، مردمِ صحرانشین از درون چادرهای بیابانی بهآپارتمانهای بسیار لوکس با تهویهٔ مطبوع انتقال داده میشوند. عربستان سعودی با بیست درصد ذخائر نفت جهان از کم آبی رنج میبرد، و بطریهای آب با قاطر و گهگاه با تانکرهای کوچک توزیع میشوند.
مرکز ثقل تمام مسائل و مشکلاتِ مترتب بر تغییرات و تحولات خاورمیانه را باید در رابطهٔ نوسازی و توسعهٔ سیاسی پیجوئی کرد. انقلاب نوسازی و سیاستهای توسعه ـ بهعنوان دو مسأله اساسی ـ فرهنگ و مردم خاورمیانه را بهجدال فراخوانده است.
نوسازی
سی. ئی. بلاک [۱] جریان نوسازی را بدین گونه وصف میکند: «فرایندی که در طول زمان موجب تکاملِ نهادها میشود، نهادهائی که ناگزیر از انطباق عملکرد خود با تحولات سریعاند، عملکردی که حاصل افزایش بیسابقهٔ دانش انسانی است. دانشی که همراه با انقلاب علمی بوده و کنترلِ انسان بر محیط را ممکن ساخته است [۲].» دنکوار رستو [۳] مینویسد: «نوسازی روندی است که بهکنترل بیامان و گستردهٔ طبیعت از طریق همکاری نزدیک انسانها منجر میشود.» و ماریون لوی [۴] در یکی از پندارهای بزرگش نوسازی را عبارت از «افزایش چشمگیرِ نسبتِ کاربرد منابع قدرت مادی بهحیوانی، اهتمام بیشتر در استفاده از ابزار تولید» میداند و می افزاید که: « [این] میزان افزایش و اهتمامِ بیشتر عاملیست برای تعیین حدود پیشرفت نوسازی.» خلاصه نوسازی فرایندیست که موجب کنترل بیشتر محیط توسط انسان میشود.
نوسازی در هر جامعه و زمانی وجود داشته است. در گذشته بهدلیل تنوع تضادهای محیط، توسعه نتایجِ دلخواه دست نمیداد، مشکلی که در این زمان در کشورهای در حالِ توسعه از جمله ممالک خاورمیانه وارث آنند. توسعهٔ سریعِ ارتباطات در قرن بیستم از یک سو تسهیلاتی فراتر از امکانات این کشورها در اختیارشان گذاشته و از سوی دیگر ابزار و تکنولوژی فرهنگهای پیشرفته را بهاین نواحی انتقال داده است. شاید یکی از ابعاد مهمِ نوسازی انقلاب صنعتی باشد، که با گرایشی جذبهانگیز در زمینههای صنعتی، توسعهٔ اقتصادی و ارتباطات همراه است. خاورمیانه بهعلت تغییرات دائمی و مستمرِ مادی ـ که سراسر منطقه را فرا کرفته ـ شاهدنوعی توسعهٔ آشکار فنون و تکنولوژی است. آسمانخراشها، شبکههای اتوبان، فرودگاهها، سدها و کارخانههای ذوبآهن همهجا در حال ایجاد و توسعه است. یکی از نویسندگان این تغییرات سریع در زمینههای اقتصادی و مادی زندگی مردم کشورهای خاورمیانه را «عقدهٔ ساختمان» نامیده است. در بعضی ممالک خاورمیانه کشف منابعِ نفت و گاز و بهرهبرداری از آنها نیروی محرکهٔ این شتاب بهسوی نوسازی است.
در اجرای طرحهای آموزش و پرورش مانندامور فنی نیز گامهای سریع برداشته شده است، تا آنجا که آموزش سنتٌی جوامع اسلامی یکسره تغییر شکل یافته. برنامههای سوادآموزی سراسرِ منطقه را فرا گرفته و تعداد مدارس و لوازم آموزشی در حدّی غیرقابل تصور بالا رفته است. نتیجهٔ این اقدامات و فعالیتها افزایشِ دانش عمومی و گسترش اطلاعات علمی مردم خاورمیانه است. توسعه ارتباطات و رسانهةای گروهی، هم ترازِ عوامل یاد شده و بهعنوان اثرات ناشی از نیروهای تکنولوژیک، موجب انتقال سریعتر و موثرترِ اطلاعات بهاین بخش از جهان شده است. توسعهٔ تکنولوژی و آموزش و پرورش در خاورمیانه لزومِ توجه بهمفاهیم سازمانی و روانی را ضروری ساخته است. سازمانها و نمادهای اجتماعی رو بهاعتلایند و روز بهروز تخصصیتر میشوند و میروند تا جای سازمانهای غیررسمی و شخصی را بگیرند. ارزشها و انتظارات در حالِ دَهْری شدناند. وظائف و رفتارها دگرگون میشوند. اعتقادات سنتّی دربارهٔ روح و جادو دیگر جاذبهئی ندارند.
کشورهای در حال توسعهٔ خاورمیانه متقابلاً در تهاجم عوارض ناشی از نوسازیاند، نیروی مخالفی که در جوامع فاقد منابع سرشار سبیعی که اکتراً پیرو نحوهٔ زندگی سنتیاند ـ گاه بیشتر ـ احساس میشود. توسعهٔ تکنولوژی و گسترش آموزش باعث تغییر ارزشها و رفتار اجتماعی شده است. عواملی که خود سازمانهای اداری و تشکیلاتی را دگرگون میکند. نظام ارزشها و نماد سازمانی در حال تحول از سوی دیگر ضامن تغییرات تکنولوژیک و آموزشی جوامع خاورمیانهاند. بنابراین تشخیص این که چرا فرایند نوسازی باعث اتلاف وقت و تاامیدی مردم خاورمیانه شده است مشکل نیست. روندِ نوسازی در خاورمیانه اجتنابناپذیر است. بهکلام مایرون وینر نوسازی «راه حل جهانی مشکلات» است. از آنجا که ممالکِ بیشتر توسعه یافته در نیم کرهٔ غربی واقعند گاه ـ با کمال تأسف ـ ملاحظه می شود که نوسازی بهمفهومِ غربی تلقّی میشود. الزامی و جهانی بودن نوسازی باعث گسترش نوعی وابستگی بینالمللی شده است. با این که جوامع امروزی خاورمیانه از راههای گوناگون در پی دستیابس بهتجدّدند، میزانِ پیشفت آنها یکسان نیست. گونهگون بودن راههای نوسازی و عدم تجانس برداشتها باعث بروز تنشها و اختلافات در جوامع خاورمیانه شده است. رابرتهاردگرید مینویسد: «تلاش برای تحقق یافتن امیال و خواستهای استقلال طلبانه و تعهد رشد سریع اقتصادی و دگرگونی اجتماعی از وظائف رهبران و گزیدگان تعهد رشد سریع اقتصادی و دگرگونی اجتماعی از وظائف رهبران و گزیدگان ناسیونالیست دول جدید است... اشتیاقِ نوسازی، اندیشهئی جهانی شده و کماند رهبرانی که بخواهند ملتِ خویش را بهموزههای فرهنگی و قوم شناسی بفرستند و کمترند رهبرانی که امکانِ چنین انتخابی داشته باشند[۵]».
حساسیت، سرکشی، ناآرامی و دردناک بودن از ویژگیهای نوسازی است، چرا که ریشههای آسودگی و تسلی حاصل از اجرای رسوم سنتی را یکباره از خاک برمیکند. نهادها و روندهای جدید در جوامع نوگرا همیشه بهدام وضعیتی میافتند که نتیجهاش عدم اطمینان بهگذشته است و نگرانی بیشٱر از امنیت ناشناختهٔ موجود. در خاورمیانه ـ یعنی منطقهئی که اکثر جوامع آن بهطور جدی بهنوسازی خود مشغولند هر نوع سهلانگاری یا مکث در پیمودن روند توسعه، می تواند عواقب غیر مترقبهئی بهدنبال داشته باشد. فقدان روحیهٔ ناسیونالیستی، کمبود مهارتهای فنی و ضعف رهبری سیاسی از جمله موانع و معضلات نوسازیاند. رقابت بین انتظارات مردم و رضامندی آنها از عوارض فرایند نوسازی است، که بههر حال جلب نظر مردم بهدست فراموشی نباید سپرده شود. در اکثر جوامع خاورمیانه شکاف میانِ خواستهها و آرزوهای بنیادی و امکان دستیابی بهآنها بهطرز خطرناکی ژرفتر میگردد، که نتیجهٔ بلاواسطهٔ آن گسترش شورشهای اجتماعی و ناآرامیهای سیاسی بوده است. جهت و عمقِ گذار بهسوی نوسازی تحت تأثیر و سلطهٔ نظام سیاسی است. رهبران سیاسی اکثر کشورهای مختلف خاورمیانه تصمیمگیرندگان اصلی استراتژی و برنامههای نوسازی ممالکشانند، در نتیجه مسئولیت شکستها و موفقیتةای نوسازی در قلمرو و محدوده سیستم سیاسی، نظام کلی دولت قرار میگیرد. نوسازی نیز بهنوبه خود سیستم سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهد و اینکه لزوماً پاسخگوی تضادهای سیاسی باید باشد. بنابراین توسعه سیاسی با مسألهٔ نوسازی عجین میشود.
دیالکتیکِ نوسازی و توسعهٔ سیاسی
رهبران سیاسی خاورمیانه کم و بیش تمامِ توان خویش را برای آغاز فرایند نوسازی و شتاب دادن بهآن در جوامعشان بهکار میگیرند. علیرغم چنین مساعی که بهگونهئی در افزایش امکانات برای هماوردجوئیهای جدید مفید بوده است، کوشش دارند تا در ایجاد جوامع نو، بهویژه در سطح دیگر ملتةای مترقی جهان، موفق باشند. نیروهای لجامگسیختهٔ نوسازی بهشکلی رفتار و خط مشیِ رهبران را تحت تأثیر قرار میدهند. بایْندر مینویسد: «در اروپا این نظر قاطعانه پذیرفته شده است که اساساٌ سیاستْ پاسخی بهنیروهای تاریخی نوسازی است، در حالی که خارج از اروپا (درجهان سوم) چنین تصور میرود که سیاست بانی و علت نوسازی است. البته اگر نوسازی در کار باشد [۶]».
بهاعتقاد ما هر روندی نتیجهٔ اقدامی دوجانبه و رفتاری متقابل است. رهبران سیاسی بر این عقیدهاند که خط مشیهای نوسازی قویّاً بهآیندهٔ تصمیمگیری و امکانات مربوط بهآن وابسته است.
نوسازی در آغاز بهفرآیندی مُسری و غیرقابل برگشت تبدیل میشود، در نتیجه رهبران و گزیدگان سیاسی که تهییجکننده و مشوق جنبش نوسازی بودهاند در عمل قدرت کنترل و تنظیم فرایند توسعه را از دست میدهند. میزان تقاضاها میافزاید و هر نوع تعلل، توانِ مقابله و برآوردن آنها را میکاهد. این دلیلی است بر این که چرا در بعضی مواقع توسعهٔ سیاسی بهفرآیندی مشکوک مبدل میشود. چنین نبایدانگاشت که «چون نوسازی صورت گرفته، لزوماٌ توسعه سیاسی نیز تحقق یافته است، [۷]» بلکه میتوان فرض کرد که همیشه بین تقاضاها ـ همزاد نوسازی ـ و توانائی نظام سیاسی در برآوردن آنها از سوئی و نیازها از سوی دیگر شکافی وجود دارد. در این صورت بهآسانی دست بهنوسازی میتوان زد، تا مجذوب آن گردید.
تحقق تحولات و تغییرات نتیجهٔ نیروهای نوسازی است، که معمولاٌ در محیط طبیعی و غالباٌ در زمینههای اقتصادی و تکنولوژیک بهوقوع میپیوندد. تغییراتِ مؤثر و پیگیر ـ بههر صورت ـ لزوماٌ بهنشانهٔ تناوب و استحالهٔ نظام اجتماعی ـ سیاسی نمیتواند باشد. انگارههای سنتی قدرت و مشروعیت اساساٌ با تغییرات بنیادی مخالف است. برابری انسانها، مشارکت سیاسی و عدالت اجتماعی معمولأ آخرین موضوعاتی هستند که با مخالفت رهبهرو میشوند. رهبران سیاسی علاقمند بهحراست انگارههای سیاسیاند. حال چنانچه توسعهٔ سیاسی تحقق یافته باشد شرایط لازم برای تداوم تغییرات ـ بهخصوص با توجه بهموضوعات سیاسی یاد شده ـ باید فراهم شود. این که تا چه حد تکنولوژی و امور اقتصادی توسعه یافته مهم نیست، چرا که توسعهٔ سیاسی تحقق نمییاد مگر با تغییرات در ساخت قدرت و مشروعیت همراه باشد.
فرایند توسعه از دیالکتیک پویائی مشتق است که وجه مشخصهاش ارتباط بین تقاضاها و امکانات است. بهمفهوم مصطلح امروزی جدالی واحد برای دستیابی بهدو چیز، اختیار (آزادی) و امنیت. شکل شمارهٔ 1 نشاندهندهٔ این فرآیند است.
آلموند [۸] و پاول [۹] در تحقیقات اخیرشان آزادی و امنیت را بهمثابه دو کالای سیاسی دانستهاند که جوامع در پی کسب آنند. این دو خاطرنشان میکنند که تدارک این دو کالا از دوران کلاسیک از مقولات سیاسی بوده است. «جوابی اخلاقی و از پیش مهیا برای تعیین مرکز ثقل و توازن بین آزادی و امنیت وجود ندارد. چرا که در یک نقطهٔ تلاقی، آزادی برای بعضی افراد، امنیت سایرین را بهمخاطره میافکند. امّا این معضل اخلاقی و منطقی مانعِ طرح چند مسألهٔ تجربی مهم دربارهٔ روابط متقابل امنیت و آزادی نمیتواند باشد. این که جزئی از مسألهٔ آزادی سهم شهروندان است، که از آن بهره میبرند و این که جزئی از مسألهٔ امنیت بهمجریان آن بستگی دارد [۱۰]».
ترجمهٔ: غلامحسین میرزاصالح
پاورقیها
- ^ C. E. Black
- ^ The Dynamics of Modernization
- ^ Dankwart A. Rustow
- ^ Marion J. Levy
- ^ Modernization and the structure of societies
- ^ Robert L. Hardgrave, comparative politics: The Quest for Theory
- ^ Binder, Crises and Sequences
- ^ Samuel P. Hantington, Political Development and Political Decay
- ^ Gabriel A. Almond
- ^ Bingham Powell
- ^ Comparative Politics