آیا انقلاب الجزایر جنگ دهقانی بود؟
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
پس از انتشار کتاب «جنگهای دهقانی در قرن بیستم» اثر ولف Wolf در ۱۹۶۹، اکثراً انسانشناسانی که متخصص افریقای شمالی نیستند بهپیروی از او انقلاب الجزایر را جنگ دهقانی دانستند. چنین نظریهئی در واقع فقط به ولف اختصاص ندارد. در خود الجزایر نیز سخنوران سیاسی و نظریهپردازان، از هنگام استقلال در سال ۱۹۶۲، تمایل داشتهاند که از دهقانان، قهرمانان انقلاب بسازند. این دیدگاه فقط از علاقه آنها بهدقت تاریخی متأثر نشده، بلکه همچنان که در جای دیگر نیز متذکر شدهام (کیلسترا ۱۹۷۷) انگیزهشان ملاحظات سیاسی کنونی هم بوده است. البته من نسبت به ملاحظات سیاسی رژیم کنونی الجزایر بهکلی بیعلاقه نیستم، امّا این توجه باعث نمیشود که علاقهام را نسبت بهوضوح تاریخی فراموش کنم. از همین رو، درباره نسبت دادن «جنگ دهقانی» به انقلاب الجزایر تردیدهائی دارم.
ابراز این تردیدها بلافاصله مسألهئی کلیتر و مهمتر را مطرح میکند، مفهوم جنگ دهقانی تا چه اندازه گویاتر و مفیدتر از مفهوم کلی شورش تودهئی با انقلاب است؟ آیا مشخصه بارزتری برای متمایزکردن جنگهای دهقانی از دیگر انواع جنگهای انقلابی وجود دارد؟ و اگر هست آیا همه جنگهای دهقانی خصلتهای مسلّط معینی را مشترکاً دارا هستند، یا باید چند نوع فرعی را از هم تفکیک کنیم؟ بررسی جامع تمام نکات شورشها یا جنبشهائی که میتوان آنها را جنگهای دهقانی خواند اصلاً در حوصله این مقاله نمیگنجد. بنابراین انقلاب الجزایر را بهعنوان موردی کاملاً مستند بررسی کرده و آن را با مواردی که به طور اختیاری از بین نوشتهها انتخاب شدهاند مقایسه خواهم کرد. سرانجام، قصد ندارم که در این جا کلیتهائی را بهاثبات برسانم. بلکه میخواهم بهپالایش یک نمونه رایج بپردازم، وظیفهئی که برای انجام دادنش چند نمونه که خوب انتخاب شده، میتواند کافی باشد.
شکی نیست که مستعمره نشینان فرانسوی با تصاحب حدود ۲/۵ میلیون هکتار از بهترین زمینهای کشاورزی الجزایر، اقتصاد آن را بهطرز بدی بهم ریختند. ملیا (۱۹۳۵) Melia نشان میدهد که سلب مالکیت از زارعین الجزایریئی که دارای قطعات مزروعی کوچکی بودند (اینکار اساساً بهمنظور درختکاری مجدد انجام میشد) هنوزهم تا اوایل دهه ۱۹۳۰ وجود داشته و سخت مورد تنفر مردم بوده است. دهقانان الجزایری، بهعلت از دست دادن بهترین زمینهایشان، که معمولاً در دشتها و درهها قرار داشت، مجبور شدند که از زمینهای باقی مانده دامنه کوهها و تپهها بهرهبرداری بیشتری بکنند، که اینکار باعث بههم خوردن تعادل اکولوژیکی شکنندهئی شد که در دوره ماقبل استعمار حفظ شده بود. نتایج اجتنابناپذیر چنین چیزی نابودی پوشش گیاهی و فرسایش خاک بود که ارزش منابع طبیعی باقی مانده در دست الجزایریها را بازهم کاهش میداد، با افزایش مداوم جمعیت در دهه ۱۸۷۰، دهقانان الجزایری بهزودی نه فقط با کمبود نسبی زمین بلکه با کمبود مطلق آن مواجه شدند. بسط اجباری کشت غلات بهرغم این که تکنیکهای بهتری در کشاورزی بهکار گرفته میشد، منجر بهافت بازدهی در هکتار شد. در سال ۱۸۷۱، ۲،۲۰۰،۰۰۰ هکتار زمین زیر کشت، ۱۳ میلیون کنتال (هرکنتال = ۱۰۰ کیلو) غله تولید میکرد، در سال ۱۹۵۴، از ۳،۸۵۸،۰۰۰ هکتار بیست میلیون کنتال غله برداشت میشد.
در جامعه قبیلهئی ماقبل استعمار هم توزیع ثروت نسبتا نابرابر بود، امّا چنین بهنظر میرسد که تعداد افرادی که مطلقاً فاقد حقوق ارضی باشند معدود بود. هرچند که بعضیها مجبور بودند درآمد زراعی خود را با کار برای دیگران تکمیل کنند. وانگهی، این اشتغال مضاعف نزد ثروتمندان محلی نیز یافت میشد، در زمانهای ماقبل استعمار و در اوایل دوران استعمار، مهاجرت نیروی کار بهشهرها وجود داشت امّا فقط درصد ناچیزی از جمعیت را در بر میگرفت.
پیدایش پرولتاریای ده که کاملاً بیزمین بود یا قطعه زمین ناچیزی را که برایش مانده بود، بهعلّت نداشتن اشتغال مضاعف در منطقه، نمیتوانست مورد بهرهبرداری قرار دهد، در دوران استعمار صورت گرفت. بنابهگفته یاکونو (۱۹۵۵ تا ۱۹۵۶) پیدایش پرولتاریای ده برای اولین بار در نخستین دهه قرن بیستم در دشتهای چلیف، منطقهئی که تعداد مستعمرهنشینان فرانسوی قابل توجه بود، صورت گرفت. بنابهگفته ایسنارد Isnard (۱۹۴۷) همین پدیده پرولتریزه شدن قبل از سال ۱۸۴۱ در دشت میتدژا (Metidja) نزدیک الجزایر اتفاق افتاد که نخستین منطقه مستعمره فرانسویان بود. در سال ۱۹۳۰ در سراسر الجزایر ۱،۳۳۸،۷۷۰ الجزایری صاحب زمین زراعی بودند امّا فقط ۶۱۹۵۴۴ نفر آنها کشتکار بودند، درحالی که ۷۱۳۳۸۷ نفر بهعنوان سهمبر و ۴۶۲۴۶۷ نفر بهعنوان کارگران مزدبگیر روستائی بهکار گمارده شده بودند. البته پرولتاریای شهری و مهاجران بهفرانسه در این ارقام بهحساب نیامدهاند.
بهاین ترتیب در دهه ۱۹۳۰ اکثر مهاجران (خواه مهاجران بهشهرها و خواه مهاجران بهفرانسه) و نصف دهقانان از پرولتاریای روستائی کم اشتغال تشکیل میشد. الجزایر قبل از استعمار بهسختی با آن پرولتاریای شهری که در ربع آخر قرن نوزدهم از طریق مهاجرت وسیع بهشهرها بوجود آمده بود، آشنائی داشت. بهاین ترنیب بخش بزرگی از پرولتاریای شهری فعلی دارای منشاء روستائی نسبتاً جدید است که هنوز با خویشاوندان خود در ده رابطه دارد و از نظر جهاننگری و فرهنگ از آنها زیاد دور نشده است. همین مطلب در مورد بسیاری از مغازهداران کوچک شهری و کارمندان و مأموران جزء صادق است که نماینده مهاجران روستائی نسبتاً مرفهترند. در الجزایر یک بورژوازی قدیمی ریشهدار هم وجود دارد که فقط نماینده بخشی کوچک (امّا ثروتمند و با نفوذ) از حامعه شهری است. از بین آن دسته از شهرنشینانی که منشاء کم و بیش جدید روستائی دارند، فقط گروههای کوچکی (تجار بسیار ثروتمند، روشنفکران آموزشدیده نوع غربی در سطح عالی، گروههائی از کارگران ماهر) که از موقعیت نسبتاً بالاتری برخوردارند، پیوندهای فرهنگی و شخصی خود را با روستا از دست دادهاند. این گروههای کاملاً شهری شده موفق نماینده تمایلات فراگیر (یعنی گرایشهای لیبرالی، سوسیالیستی یا کمونیستی) در طی آخرین دهههای دروان استعمار بودند. در جامعه استعماری الجزایر معدودی از آرزوهای آنها میتوانست برآورده شود، بنابراین اکثر آنها سرانجام بهطرف ملیون رفتند.
برای بخش بزرگی از مردم الجزایر، از جمله پرولتاریای ده (و اکثر دهقانان خرده مالک که نمیتوانستند با قطعه زمین خود امرارمعاش کنند) و توده عظیم پرولتاریای شهری بیسواد و بیمهارت، تمایز شدید جامعه شهری و روستائی گمراه کننده خواهد بود. زیرا بین این گروهها نقل و انتقالات زیاد و تماسهای شخصی بسیاری وجود داشت. با وجودی که ساکنان شهری و مهاجرین بهفرانسه کمتر از روستائیان در معرض کنترل اجتماعی بوده و بیشتر تحت نفوذ غرب قرار داشتند، امّا اکثر آنها هرگز از نمونههای فرهنگی سنتی روستا کاملاً بیگانه نشدند، زنان الجزایری در حفظ این تداوم ایدئولوژیک و فرهنگی نقش مهمی ایفا کردهاند. آنها خیلی بیشتر از شوهران و پسرانشان از نفوذ فرانسه دور بودند، و با وجودی که تا حدودی قادر بهجلوگیری از غربزدگی درجنبههای خارجی زندگی نبودند، میتوانسند با تمایلات عمیقتری که در بین مردان خانواده در مورد جذب همان تمایلات وجود داشت مبارزه کنند و مبارزه هم کردند.
نخستین جنبش ملیگرایانه را پرولتاریای صنعتی آغاز کرد که بهتازگی شهر شده بود. و قسمت اعظم تاریخ آن تحت رهبری مسالی حاج (Messali Hadj) بود. این جنبش ابتدا در فرانسه در دهه ۱۹۳۰ شروع شد، و بهشهرستانها و شهرهای الجزایر گسترش یافت و از زمان جنگ دوم جهانی بهروستاها کشیده شد. نخستین تجلی سازمانیافته این جنبش، اتو آل نو درآفریکن بود که در ۱۹۲۴ در میان کارگران مهاجر افریقای شمالی (بهطور کلی الجزایریها) در پاریس تأسیس شد و تحت نظارت حزب کمونیست فرانسه بود، اما از همان زمان یعنی از اواخر دهه ۱۹۲۰ بهتدریج بهبریدن از قیمومیت کمونیستها پرداخت و این قطع رابطه در ۱۹۳۶ کامل شد. کارگران صنعتی، که بعدها تعدادی از دانشجویان و روشنفکران مترقی به آنها پیوستند و اکثریت اعضای اتوآل را تشکیل میدادند، بهطور قاطعی جهت شهری داشتند امّا بهجای جهانگرائی پولتریِ جنبشِ کمونیستی پیوند خود را با ارزشها و سنتهای عربی و اسلامی حفظ کردند. جامعه الجزایر مفهموم مبارزه طبقاتی را طرد کرد، زیرا این مبارزه وحدت جنبش ملّیگرایانه را تصعیف میکرد و با مفهموم اسلامی وحدت جامعه مؤمنین (امّت) مغایرت داشت. مسأله مصادره زمینهای الجزایر توسط مستعمرهنشینان فرانسوی یکی از موضوعاتی بود که جنبش مطرح کرد. امّا نظریه جنبش درباره ساخت اجتماعی - اقتصادی الجزایر مستقل یا خودمختار مبهم باقی ماند. مسأله مالکیت اراضی بزرگ الجزایریهائی که به اندازه فرانسویها زمین در تصرف خود داشتند و غالباً کارگران را با مزدی کمتر و شرایط کاری بدتر از فرانسویها بهکار میگرفتند، هرگز بهروشنی مورد بحث قرار نگرفت.
جهتگیری اسلامی جنبش مسالی حاج نفوذ آن را در روستا امکانپذیر ساخت، موفقیتی که کمونیستهای الجزایری و طرفداران طرز تفکر لیبرالی هرگز نتوانستهبودند، بهدست آورند. بهتدریج جنبش پشتیبانی روستائی قابل توجهی در بعضی مناطق مانند کابیلیا، مناطق کوهستانی کانستنتینوای شمالی و آئورس بهدست آورد، که قرار بود