آمریکا: جامعه مجانین

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۶۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۷۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۲۰ صفحه ۷۰

نوشته هنری میلر

ترجمه هما ناطق


انگار ما را فقط برای کشتن خلق کرده‌اند. به‌عنوان کشور رهبر، ما به‌باقی جهان آموخته‌ایم چگونه یکدیگر را نابود کنند و ترو خشک را باهم بسوزانند.

سفر به‌ماه چند صباحی توجه مردم را به‌خود جلب کرد. امّا به‌زودی احساس کردند که این تجربه مصلحت عمومی را در بر نداشت و بی‌ارتباط با منافع پنتاگون نبود. بدین معنا که در آینده نزدیک ما دیگر محتاج اونیفرم نظامی و سنگر و تیراندازی نخواهیم بود. کافی است بر صندلی راحتی لم بدهیم و از هر نقطه که باشیم کشتارها را هدایت کنیم. کشتار در صندلی راحتی! دیگر نیازی به‌سرهنگان، دریاداران و دارودسته هاشان نیست. هر مردی، هر زنی، هر کودکی بمب فی‌نفسه است.

وقتی میگویم پای ما لب گور است، این گفته تنها شامل حال ما نیست، شامل کسانی هم که از ما تقلید می‌کنند هست. ما همه باهم نابود خواهیم شد.شاید تنها چند قبیله ابتدائی و تعدادی ازجانوران وحشی جان بدر برند. تردیدی نیست. ما امریکائیان که تعیین کننده جوامع‌ایم، دیگر قادر به‌راه انداختن این کشتی نیستیم. هر فکر تازه‌ئی که می‌خواهیم پیش ببریم، به‌شدت ما را به‌عقب برمی‌گرداند.

ما از همان نخست، سرو کارمان با دزدان، جنایتکاران و سیاستمداران فاسد بود. کدام وقت دوره‌ئی شکوفا، منزه و سعادتمند شناختیم؟ تا آنجا که من به‌خاطر می‌آورم، هرگز! از همان کودکی آنچه به‌گوشم خورد «تامنی هیل»ها بود. از همان کودکی شاهد بودم که چگونه پلیس برافروخته مانند قزاق‌های باسابقه، مردم بی‌دفاع را در «میدان اتحاد» به‌گلوله می‌بست. از همان کودکی افرادی که به‌عنوان «قرمانان» ملی به‌ما می‌شناساندند یا دریادر «دنوی» احمق بود و یا قدی روزولت. هرگز سخنی درباره «امرسون» و یا «تورو» و یا «ویتمن» نشنیدم. کسی از «ال. جنینکس» راهزنی که هم زندان «اوهنری» بود و او را به‌نوشتن واداشت، یاد نکرد.

در نزدیکی خانه من یک کتابخانه عمومی و یا یک کتابفروشی نبود. من واژه «فرهنگ» را وقتی کشف کردم، که در سان دیگو، با اماگلدمن، آنارشیست معروف، آشنا شدم و به‌کمک او از مارک‌توین به‌نیچه رسیدم.

درامریکا تنها معاونین ریاست جمهوری نیستند که تجلی حماقت کاملند. بیش‌تر مردم این مملکت همین طورند. طی این همه قرن، کی ما توانستیم، نویسندگان بزرگ، نقاشان بزرگ، موسیقیدانان بزرگ به‌جهان عرضه کنیم. البته در این ملک بر شمردن اسامی کلاه‌برداران بزرگ آسان‌تر است.

همین تازگی‌ها، ما شاهد یک خیمه شب بازی تحت عنوان واترگیت بودیم. اگر واکنش مردم را معیار قرار دهیم، این توهم به‌وجود می‌آید که سیاستمداران ما فقط دچار «اشتباه» شده‌اند. اما هرگز دست به‌جنایت نیالوده‌اند. واکنش ما طوری بود که انگار ما موفق شده‌ایم فساد را برای همیشه ریشه کن سازیم!

هنگامی که لینکلن قانون آزادی بردگان را اعلام داشت، ما گمان بردیم که برده‌داری هم از میان برداشته شد. در آن روزها به‌خیال کسی نمی‌گنجید که در ایالات شمالی زاغه‌های سیاه‌نشین برپا گردد و تبعیض نژادی با مسائلی به‌مراتب حادتر از آنچه ایالات جنوبی به‌خاطر داشت. جلوه‌گر شود، وانگهی ما به‌دنبال برگان سیاه، بردگان سفید هم آفریدیم. بردگان عصر صنعت، «کو - کولوکس - کلان» هنوز هست، مافیا هنوز هست: اما: البته ما هنوز برنامه یهودی کشی نداریم، اما یهود آزاری به‌‌همان رونق سابق برقرار است.

به‌حقیقت، علی‌رغم نطق‌های مترقی،‌ ما به‌همان میزان کوته‌فکر،‌انباشته از پیش‌داوری و تشنه خون هستیم که همیشه بوده‌ایم کافی است، نگاهی به‌ارتش و به‌پنتاگون بیفکنیم تا لرزه به‌انداممان افتد. همین جنگ آخرین، جنگ ویتنام. چه عمل ناشیانه‌ئی! تیمورلنگ و آتیلارا هم نمی‌توان با هیولاهائی که ما به‌سلاح اتمی و ناپالم مجهز کرده‌ایم، قیاس نمود. اگر هیتلر آدمکش بود، پس ما چه هستیم؟ ما که از اول پایه کار را بر کشتار نهادیم. گفتیم که هر که از ما نیست کشتنی است، چه سیاه پوست چه سرخ پوست، چه مکزیکی و چه دیگران. تلویزیون و سینمای ما هم در همین کارند. کودکان درحال تماشای جنایت، تجاوز، شکنجه، و ابلهانه‌ترین، عقب‌مانده‌ترین و وحشیانه‌ترین اعمال، بزرگ می‌شوند. یعنی با مظاهر پیشرفت‌های مقدس و ملی ما! و ما در شگفتیم که چرا ملت امریکا بیش از بیش و از هر سو درحال متلاشی شدن است. من صمیمانه می‌کوشم تا جنبه‌ئی از تمدن امریکائی بیابم و تحسین کنم، اما نمی‌یابم. زندان‌های مادخمه پلیدی هاست! مدارس