تولد روشنفکران روسیه
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
آیزایا برلین
آیزایا برلین (Isaiah Berlin) فیلسوف و منتقد انگلیسی همیشه در زمینهٔ فلسفهٔ سیاسی و ادبیات روسی کار کرده است. آثار مهم او عبارتند از: «زندگینامهٔ کارل مارکس»، «چهار مقاله دربارهٔ آزادی»، «ویکو وهردر» و «روشنفکران روس». کتاب اخیر تحولات اندیشههای سیاسی و ادبی روسیه را در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم بررسی میکند و مقدماتی را که منجر به انقلاب ۱۹۱۷ شد توضیح میدهد، این کتاب را نجف دریابندری به فارسی ترجمه کرده است و در آینده منتشر خواهد کرد. مقاله زیر پارهٔ مستقلی است از بخشی از این کتاب با عنوان «یک دهه ممتاز» - یعنی سالهای درخشان ۱۸۴۰ تا ۱۸۵۰ که در آنها ادبیات روسیه به مرحلهٔ بلوغ رسید و سلسله معروف نویسندگان بزرگ روسیه ظهور کرد. «تولد روشنفکران روسیه» زمینههای سیاسی و اجتماعی ظهور این نویسندگان را بررسی میکند، و از آنجا که در اوضاع آن روز روسیه با اوضاع امروز جامعهٔ ما از پارهای جهات وجوه تشابهی به چشم میخورد نگاهی به چگونگی تولد روشنفکران روسیه میتواند برای خوانندگان جالب باشد.
عنوان گفتار من - «یک دههٔ ممتاز» - و نیز موضوع این گفتار هر دو از مقالهٔ مفصلی گرفته شدهاند که در آن پاول آننکوف منتقد و مورخ قرن نوزدهم روسیه، سی سال پس از دورهٔ مورد بحث دوستانش را توصیف میکند. آننکوف مردی بود، خوشایند، هوشمند، و بسیار متمدن، و دوستی بود بسیار همراه و شایان اعتماد. شاید منتقد بسیار عمیقی نبود، و دامنهٔ مطالعاتش هم زیاد وسعت نداشت - دانشمندی متفنن بود، که در اروپا سفر میکرد و دوست میداشت با مردان برجسته دیدار کند؛ مسافری روشنفکر و تیزبین بود.
پیداست که این مرد علاوه بر داشتن سجایای دیگر، شخصاً هم انسان مطبوعی بوده است، تا حدی که توانسته است نظر کارل مارکس را بگیرد، و مارکس دست کم یک نامه به او نوشته است که مارکسیستها برای آن در موضوع پیر ودون اهمیت قائلاند. در حقیقت، آننکوف توصیف بسیار زندهئی از ظاهر مارکس و جلادت فکری او در سالهای جوانی برای ما بر جا گذاشته است - که تصویری است بیطرفانه و طنزآمیز؛ و شاید بهترین تصویری باشد که از مارکس در دست داریم.
درست است که آننکوف پس از باز گشتن از روسیه علاقهاش به مارکس را از دست داد، و مارکس که میپنداشت تاثیر زوال ناپذیری بر این مرد گذاشته است چنان از او رنجید که تا سالها بعد از این روشنفکر سرگردان روس که در دههٔ چهل در پاریس دوروبر او میچرخید ولی معلوم شد که مقاصدش چندان جدی نبوده است، بهتلخی یاد میکرد. اما آننکوف با آن که به مارکس وفادار نماند، وفاداری به هممیهنان خودش، بلینسکی و تورگنیف و هرتسن، را تا پایان عمر ادامه داد. و جالبترین نوشتههای او مطالبی است که دربارهٔ اینها نوشته است.