شاعری چون طنین ناقوس

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آوریل ۲۰۱۰، ساعت ۱۴:۰۹ توسط Idin (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۲ صفحه ۵۸

قطعه‌ای از پابلو نرودا در ستایش ناظم حکمت

شاعری بزرگ که برای تمامی جهان می‌نوشت مردی بزرگ که به اکثریت جهان متعلق است وطن پرستی که در وطن خویش زجرها دیده، ناظم حکمت در شعر قرن خود همتائی ندارد او در چشم من تجسم دلاوری و مهربانی است.

سانتیاگو، ۲ ژوئن ۱۹۷۳


شاعری چون طنین ناقوس

شخصیت شاعر بزرگ ترک، ناظر حکمت، در امریکای لاتین هیجانی سترگ برمی‌انگیزد. مبارزه‌اش برای آزادی ترکیه، همان بود که شاعران و نویسندگان ما را، به مباره برای آزادی امریکائی لاتین رهنمون می‌شد. در زبان‌هائی بس متفاوت، بس دور از هم، ناظم حکمت و ادبیات ما در آرزوی انسانیِ یگاهنه‌ئی بهم می‌آمیختند: در امتناع از کار بست شعر به عنوان وسیله‌ء طفره رفتن از مشکلات واقعی انسان.

امریکای لاتین نمی‌تواند به هنگام تجلیل چنین شاعری غایب باشد. و من می‌آندیشم که شاید صدای من و پیوستگی پرستایش من به ‌شاعر بزرگ ترک، در بزرگداشت سیمای او، در آنچه بود و هست، در مبارزهء مداوم و خستگی‌ناپذیر با استبداد قدرت‌های کوری که خلق‌ها و بشریت را به بردگی می‌کشند کارآیند باشد.

بارها و بارها در کشوری اسپانیائی زبان، بیانیه‌ها علیه بازداشت ناظم حکمت امضاء شده است… بارها و بارها اعتراض نامه‌ها و درخواست‌‌ها… ما او را جز از میان اشعار مبارز و معترضش نمی‌شناختیم و همان ما را بس بود. برای ما بس بود که گه‌گاه در جهان، همان سان که در کشور خود ما، مردی هست برانگیخته از شعر، که وحشیان همیشه را رسوا می‌کند، همیشه همان وحشیان را.

یک سال پیش از این، من فرصت آن را یافتم که در پاریس با او سخن بگویم. اگر شعرش فراموش نشدنی است، منش او نیز چنین است. او هیچگاه با همه سال‌های دراز حبس و تبعید روتُرش نکرده است. زیرا که او چون زنگ ناقوس شاداب است. پیشترها او را در مسکو شناخته بودم، در فرصت نمایش یکی از کارهایش «طغیان زنان» که مایه‌ئی از ‪‬آریستوفان‪‬ را با مضمون صلح پیوند داده بود.

او به تدریج شعرش را از صنایع ادبی عریان می‌کرد، و به تدریج به جای شکل به عمق شعر می‌نگریست. او شعرش را می‌پالود تا چنان صریح و روشن سخن بگوید که مردمی که دوستشان ‌می‌داشت، خلق ترک و خلق تمامی جهان، آن را بشنوند. تا به راستی شاعری جهانی باشد.

محال است شاعر را از رزمنده جدا کنیم. شعرش بانگ خواهد زد، همواره سرودخوان خواهد بود، چون آوای جنگجوی صلح در پس سنگری.

این چنین بود ناظم حکمت.

میگل آنخل آستوریاس ۸ ژوئیه ۱۹۷۸


سفینهء ناظم حکمت‪

ناظم، این شاعر بزرگ را، گرچه ده سال است که جسما از میان ما رفته، محال است بتوان درگذشته نگریست. این امر دربارهء تمامی شاعران به راستی بزرگ صدق می‌کند. او با گوشت و پوست تُرکی خویش، میان ما، در اتحاد شوروی، در فرانسه، در هر جا که شعرهایش زنده است زندگی می‌کند.

به هنگام مرگش اتحاد شوروی از من خواست مدیریت انجمنی را برای جمع‌آوری تمام اوراق و اسناد و دست‌نوشته‌ها و مکاتبات او بر عهده گیرم. اکنون همهء آن‌ها در وضعی عالی در بایگانی‌های ادبی دولت محفوظ است و انتظار روزی را می کشد که بتواند به ملتش بازگردد.

به لطف همین کار ده ساله است که مجموعهء هشت جلدی کلیات ناظم حکمت در بلغارستان به زبان ترکی منتشر شده است.

مع ذلک خاطرهء او ادبیات را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. دریانوردان دریای سیاه با اشتیاق پیشنهاد ما را پذیرفتند و نام شاعر را بر یک کشتی تازه‌ساز نهادند، و چند سالی است که دریاها و اقیانوس‌ها شاهد عبور ناظم حکمت هستند. بندر مبداء او ‪‬اُدسا‪‬ست، و هر بار که به دریا گشتی می‌رود با به بندر باز می‌گردد، این ناظم حکمت است که از‪ داردانل‬و ‪‬ بسفر ‪‬ و بر درازای سواحل سرزمینی که در آن زاده شده است گذر می‌کند؛ سرزمینی که آن چنان آتشین دوست می‌داشت و آن چنان زیبا در آثار خود از آن یاد می‌کرده و فرزند پرافتحار آن است.

شاعر بزرگ ملی، دوستانی در همه جای دنیا داشت. تمام مردمان را دوست می‌داشت. به مردم ایمان داشت. عمیقا معتقد بود که آیندهء آدمی در گرو گسترش آرمان‌های سوسیالیسم است. سوسیالیسم که زندگی ناظم وقت خدمت به آن شده بود، به ‌مثابه شاعری، به‌مثابه مردی سیاسی و انسانی محض.

کنستانتین سیمونوف