انقلاب ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه

از irPress.org
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۰۲ توسط Yasaman (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۲ صفحه ۳۶


این مقاله از کتاب «ماه مه ۱۹۶۸، و بعد از آن» تألیف طریق علی اقتباس شده است. طریق علی، خود پاکستانی است اما سال ها است به خاطر مبارزات سیاسیش از پاکستان تبهید شده و به صف مبارزان کارگری انگلستان پیوسته است.

علی شخصاً به عنوان یکی از دست اندرکاران اصلی در مبارزات دانشجویی ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه ورودش را به آن کشور ممنوع کرد. در این مقاله سعی شده است مطالب او فقط به عنوان گزارش یک شاهد عینی اقتباس شود و حتی الامکان مواضع سیاسی وی در مقاله انعکاس نیابد.

«انقلاب، جشن مردم تحت ستم و تحت استثمار است... اگر با معیار محدود و مردم دوستانهٔ پیشرفت تدریجی قضاوت کنیم، مردم در چنین مواقعی معجزه می کنند. امّا بر رهبران احزاب انقلابی فرض است که هدف های خود را قابل درک تر و مشخص تر کنند تا شعارهایشان همواره جلوتر از ابتکارهای انقلابی توده ها باشد... اگر از این انرژی باشکوه توده‌ها و اشتیاق انقلابی آنان برای یک هدف مستقیم و تعیین کننده استفاده نکنیم، خیانتکاریم: خیانتکاران به انقلاب!»

لنین، دو تاکتیم سوسیال دموکراسی ۱۹۰۵

«آنچه سرآغاز می نامیم، غالباً سرانجام است و به پایان رساندن، جز آغاز کردن نیست.»

تی-اس-الیوت

دولت فرانسه، به سال ۱۹۶۸، یک دولت نمونهء سرمایه‌داری بود. ترقی روزافزون و غرورآمیز فرانسه حسادت اروپای غربی را برمی‌انگیخت. انگلستان از بحران اقتصادی حادّی رنج می‌برد، و آمریکا در جنگ پرخرج خاور دور فالج می‌شد. اما فرانسه ظاهراً از ثبات کامل برخوردار بود. ژنرال شارل دوگل را سراسر دنیا مورد تحسین می‌کرد. محافظه‌کاران انگلیسی، سیاستمداران ملی‌گرای کِبک، خودکامگانِ نظامی آسیا و آمریکای لاتین، هر یک به سهم خود با احساس دیگرگونه‌ئی از حرمت و تکریم به او چشم دوخته بودند. دوگل، رئیس‌جمهوری کشوری بود که «برنامه» اقتصادیش به عنوان حیرت‌انگیزترین موفقیت نظام پیر سرمایه‌داری تجلّی می‌کرد.

شکوفائی اقتصادی بعد از جنگ ـکه سرمایه‌داری را در اروپای غربی و ژاپن احیإ کرده بودـ عامل صنعتی شدن فرانسه بود. در سال ۱۹۶۸ بیش‌تر مردم فرانسه شهرنشین بودند. کارگران صنعتی که در استخدام شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری قرار داشتند ۴۱٪ جمعیت را تشکیل می‌دادند و تعداد «کارگران یقه سفید»[۱] نیز ۱۵ درصد به این رقم می‌افزود. این هر دو با هم طبقهء اکثریت را در جامعه‌ء فرانسه تشکیل می‌دادند. ضمناً ۶٪ جمعیت نیز در امر خرده تولید شاغل بود در حالی که اکثریت دهقانان در روستاها مالک زمین‌های خود بودند. خرده‌بورژوازی سنتی دومین گروه بزرگ اجتماعی در فرانسه بود. این گروه‌ها، پایه‌ء اجتماعی حزب بورژوائی مهم موسوم به حزب رادیکال را در جمهوری سوم تشکیل می‌دادند. از زمان جنگ جهانی دوم به بعد، سرمایه‌داران فرانسه حزب سیاسی باثباتی نداشتند که مستقیماً مبین منافع طبقاتی آن‌ها باشد. خلئی موجود در سیاست بورژوائی فرانسه نشان‌دهنده بخشی از عدم ثبات نهادهای سیاسی جمهوری چهارم است. تشکیل و سقوط سالانهء کابینه‌ها این کشور را بیش‌تر به جمهوری‌های مغشوش آمریکای لاتین و آسیا شباهت می‌داد تا کشوری بورژوا ـدمکراتیک در مرکز سرمایه‌داری. در واقع، هند بعد از جنگ، دولت بورژوائی باثبات‌تری بود تا جمهوری فرانسه.

جنگ الجزایر، بحران‌های سیاسی پی‌گیر، و فلج شدن حزب کمونیست، موقعیت تازه‌ئی برای سرمایهء بزرگ در فرانسه فراهم آورده بود که به تولد جمهوری پنجم در سال ۱۹۵۸ انجامید. دوگل که آدمی متکبر و خودبین بود و از بناپارت الهام می‌گرفت و تمام تصمیمات مهم سیاسی و اقتصادی را مستقلاً اتخاذ می‌کرد. سرمایه‌داری انحصاری فرانسه استبداد دوگل را پذیرفته بود تا شاید انزوای اجتماعی خود را به پایان رساند و به دوره‌ئی از ثبات اجتماعی و اقتصادی دست یابد. با این که ناسیونالیسم و ضدآمریکائی‌گرائی دوگل حرکتی بود برخلاف منافع سرمایه‌ء بزرگ که ادغام آمریکا و اروپا را طلب می‌کرد، مع‌ذلک مجموع سیاست‌های خارجی شتر گاو پلنگ او، بدون برخورد یامخالفت‌های جدی مورد توافق قرار می‌گرفت. همین قدر که سیاست‌های داخلی او به نیازهای سرمایه‌داران فرانسه پاسخ می‌گفت (و تا سال ۱۹۶۸ کاملاً چنین بود) آن‌ها جز قبول موقعیت استثنائی دوگل چاره‌ئی نمی‌دیدند. جمهوری پنجم نیازمند شخصیتی نیرومند بود، و دوگل تنها کسی بود که می‌توانست این نیاز را برآورد. از این رو موقعیت او جایگزین فقدان حزب بورژوائی مقتدری می‌شد که می‌توانست طبقه‌ء حاکم فرانسه را متحد کند، مانند دمکرات‌های مسیحی ایتالیا یا حزب محافظه‌کار انگلستان. در واقع او به منزلهء پلی موقت بود که در عین حال نوعی حزب سیاسی را نیز سازماندهی می‌کرد. دوگل مستقیماً از طریق وسائل ارتباط جمعی که در اختیار داشت با توده‌ها سخن می‌گفت. کنفرانس‌های مطبوعاتی اون چنان دبدبه و کبکبه‌ئی داشت که بیش‌تر مناسبت یک نظام پرتشریفات سلطنتی بود. این کنفرانس‌ها به مسائل سیاسی فوق‌العاده مهمی منتهی می‌شد. از آنجا دولت دوگل بر حزب سیاسی مستقلی تکیه نداشت ـکه این شامل حزب خود او نیز می‌شد- ناگزیر نظام بوروکراتیکی لازم بود که در تمام سطوح تقویت شده احتیاجات «دولت نیرومند» را نیز جوابگو باشد. این بوروکراسی اساس عدم مشروعیت دستگاه «گلیستی» بود که، ضمناً اجباراً از توده‌ها فاصله می‌گرفت. یک چنین فاصله‌گیری می‌تواند در شرائط بحرانی فوق‌العاده خطرناک باشد.

در اواخر سال ۱۹۶۳ دستمزد کارگران بر طبق قانون و به نحوی تحمیلی تثبیت شد. در سال ۱۹۶۸ تعداد بیکاران به نیم میلیون رسید. جمهوری پنجم نخستین پنج سال عمر خود را پشت سر گذاشته بود اما دیگر نا و نَفَسی نداشت.

با رشد سرمایه‌داری در فرانسه، گسترش عظیم جمعیت دانشجوئی اجتناب‌ناپذیر بود. زیرا تکنولوژی احتیاج به متخصص داشت. تعداد دانشجویان از ۲۰۰ هزار به ۵۰۰ هزار در ۱۹۶۸ رسید و به این ترتیب، دانشجویان واسطهء مهمی بین طبقات اجتماعی معترض در مراکز اصلی شهری به صورت واسطهء مهمی درآمدند. نتیجه، ازدحام فوق‌العادهء جمعیت در این مناطق بود. دولت نتوانسته بود احتیاجات دانشجویان جدید را از لحاظ مسکن، بورس تحصیلی، ناهارخانه، دانشگاه‌ها و آزمایش‌گاه‌های اضافی، برطرف کند. نظام تحصیلات کاملاً اتوریته‌ئی و قدیمی بود و نیازهای دههء ۳۰ را منعکس می‌کرد نه دههء ۶۰ را. نظام ارتباطی و شیوهء برگزاری امتحانات نیز هنوز سنتی بود.