از روبهرو، با شلاق ۱۳
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
نجیب بودن یک ملت به اندازه روشنفکر بودن یک اسب غمانگیز است.
***
خواندن نمایشنامه، خوردن زنبور عسل اسن (البته کارگردانها و عنکبوتها مختارند).
تبصره: تنها وجه شباهت کارگردانها و عنکبوتها این است که هر دو دام را پهن میکنند و آمدن شکار را بهانتظار مینشینند.
تعریف: تآتر، استعمار تماشاگرانی است که خوابشان نمیبرد.
پرانتز: هیچ کارگردانی نیست که کار خود را موفق نداند، اگر نه چرا پول بلیت را آخرکار از تماشاچی نمیگیرند؟
***
برای رسیدن به صدسالگی تنها یک کار میشود: صبر.
تبصره: البته صدسالگان برای صدساله بودن خود دلائل افتخارآمیزی دارند که فقط بهدرد یک صدسالهٔ احمق میخورد.
توضیح: برای پذیرفتن این دلائل، صدساله بودن و احمق بودن بهتنهائی کافی نیست (میگوئید نه، امتحان کنید).
اشتراط: برای ورود بهاین امتحان کافی است آدم صدساله بشود (اون وقت دیگه خود بهخود روشاخشه).
***
یک مصنف جوان قطعهئر را برای اظهارنظر بتهوون نوشت. پیرمرد علیرغم ضعف شنوائی بهآن گوش داد و چون ان را بسیار مزخرف یافته بود بهجوان گفت «برای شنیدن نشظر من پنج سال دیگر تشریف بیاورید». جوان پرسید: «صبح خدمت برسم یا عصر؟».
توضیح: پُشتکار خوب است ولی برای ورزشکار، نه برای هنرمند. (همچنان که شیرخر خوب است، ولی نه برای بچهٔ آدمیزاد).
تأسف و پوزش: میدانم که این حرف ممکن است بهبعضیها بربخورد، ولی نمیدانم از کی باید پوزش بخواهم، از ورزشکارها، هنرمندان، یا شیرخر؟
***
برخی از شاعران جوان بدین علت شعرهای بد خود را خوب مبپندارند که روزهای درازی را بر سر نوشتن آن از دست دادهاند.
تمثیل: «سروانتس» گفته است دیوانهئی عادت داشت که سگی را روز همه روز باد کند، و چون علت را میپرسیدند میگفت: حضرات خیال میکنند باد کردن سگ کار سادهئی است!
نتیجهٔ اخلاقی: شاعر حوان از جراح پیر خطرناکتر است.
***
یونانیها گفتهاند: «بعضی کشیش را دوست میدارند، برخیها زن کشیش را».
توضیح: البته این ضربالمثل تا زمان راسپوتین بیشتر اعتبار نداشت (چون آن جانور زن کشیش و خود کشیش را بهیک چشم نگاه میکرد).
پرانتز: غرب بهاین جور آدمها میگوید «دمکرات».
پرانتز در پرانتز: نابغه کسیت که از تجربیات کسی که قرار است بعدها بهدنیا بیاید استفاده کند (مثل هنریک ایبسن که با توجه بهتجربیات دمکراتیک راسپوتین گفته بود: اگر بهخاط دمکراسی از خانه بیرون میشوی بهترین شلوارت را مپوش.
توضیح: این بار هم سرتان کلاه تاریخی گذاشتم.
اخطار: کلاه تاریخی مهم نیست مواظب باشید کلاه جغرافیایی سرتان نرود (در آن صورت دیگر نقشهٔ ایران بهشکل گُربه نخواهد بود).
***
زیباترین اثر آرتور میلر ازدواج با مارلین مونرو است.
***
لاوآزیه گفته است: «هیچ چیز از عدم بهوجود نمیآید و هیچ چیز وارد عدم نمیشود.»
توضیح: این نظریه سالها بهاثبات رسیده، چرا که سالها میگذرد و هیچ کس ندیده است که یکهو یک «پیرمغان» از زمین سبز بشود.
تذکر: پیرمغان درواقع عمان مغبچه است که بهتدریج پیر شده باشد.
ضیافت علمی: در فیزیک تبدیل مغبچه به پیرمغان مطابق همان قانونی صورت میگیرد که،در شیمی بر طبق آن، نفت تبدیل بهنفتالین میشود.
نتیجهٔ اخلاقی: در ایران همه چیز بوی نفت میدهد، مگر نفتالین.
تبصره: بعضی از عرایض من بیشتر شبیه دو خط موازی است که در یک صفحه قرار نگرفته باشد.
***
دریاسالار کاتاریس، مبارزهٔ منفی و توطئه سکوت خلق فرانسه را در زمانه اشغال فرانسه «همله بهبصلالنخاع نازیسم» وصف کرده است.
توضیح: در آن روزها که هیچ فرد فرانسوی حاضر نبود از مبارزهٔ منفی دست بکشد و با حکومت همکاری کند، مأموران گشتاپو ساعت ۴ صبح مردی را از خواب بیدار کردند و گفتند: «تو باید صدراعظم بشوی!» — مرد خواب زده گفت: «صدراعظمی مانعی ندارد، ولی لطفاً ساعت ۹ تشریف بیاورید!»
مسأله: به نظر شما اگر آدم مجبور باشد ساعت چهار صبح از خواب بیداز شود دیگر چه فرق میکند که صدراعظم است یا خروس؟
تبصره: هیتلر برای شکست رقیبان خود در امر صدارت عظمی، سعی میکرد در کم خوابی هم بر آنان پیشی بگیرد و به این علت صبحها ساعت چهار از خواب پا میشد.
نتیجهٔ اخلاقی: بیچاره ملتی که زمامدارانش سحرخیز باشند!
***
نیچه گفته است: «بهسراغ زنها که میروی تازیانه را فراموض مکن!»، در حالی که گاندی با وضع نظریهٔ آهیمسا گفته بود: «انگلیسیها را نباید آزرد.»
تبصره: من بهشما نخواهم گفت که از گاندی پیروی کنید یا از نیچه. موضوع بستگی به دارد بهاین که شما بخواهید سیاستمدار موفقی باشید یا مرد موفقی.
***
مارشال ژوکف شهر برلن را زیر آتش گرفته بود و هیتلر در «لانهٔ گرگ» درحالی که میکروفن از شدت انفجار گلولههای توپ میلرزید شهار میداد تا با تسلیح سیزده سالگان و بهخون و خاکستر کشیدن آنان فرضیهٔ «آلمان برتر از همه» را ثابت کند. حال شما ببینید درایت شرقی را که، در آن روزگار، بیانکه کسی را بهکار افغانها کار میباشد، مفسر سیاسی رادیو افغانستان میگفت: «ملت شجاع افغان بههیچ وجه زیر بار زور نمیرود مگر این که زور خیلی پرزور باشد».
دیپلماسی تطبیقی: در قندهار مردی پوستین را پشت رو بر دوشت انداخته بود. پلیس بهاش گفت: «پوستین را باید از آن رو انداخت» افغان بهپلیس گفت: «سرکار بهتر میفهمید یا بره؟»