در سوگ آن سواران
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تایپ این مقاله ناقص است. لطفاً قبل از شروع به تایپ صفحهٔ راهنما را ببینید. |
سه شعر، بهیاد چهار شهید ترکمن
در سوگ آن سواران
خونشعله سر بر آورد از دشت تا کرانها
چندان که ریخت بر خاک گیسوی ارغوانها
پیراهنی ز خون کن جانهای عاشقان را
وانگه بگو بر آرند بر چوب، سرخ جانها
از جوشش درون، باز پر همهمهست دریا
هان تا گشاده دارند در باد، بادبانها
خصم ستارهاند این ظلمتزیان فرتوت
گو تا ستاره پنهان دارند آسمانها
ای آفتاب! برخیز زان پیشتر که شویند
در خون روشن تو دستار این و آنها
در سوگ آن سواران نه شگفت اگر بروید
توفانی از شقایق بر خاک ترکمانها
از واژهها چه جوئی؟ بگذار این سخن را
باشد که موج آتش برخیزد از زبانها.
اسفند 58
عبدالله کوثری