آخرین صفحهٔ تقویم ۲۶
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
- در آخرین ساعاتی که آخرین صفحۀ تقویم این شماره کتاب جمعه صفحهبندی میشد بهسبب تصمیمات ناگهانی و نیمشبی مسؤولان ادارۀ کشور پیرامون انتخابات مجلس شورای ملی و ادای سوگند رئیس جمهوری، بخشی از بحث این هفتۀ ما مناسبت خود را از دست داد و از آنجا که فرصتی برای تغییرات اساسی در مقاله نبود بهناچار آن را کنار گذاشتیم.
- اشعاری که جانشین سرمقالۀ این شماره کردهایم در آخرین لحظه انتخاب شده است. در حالی که آخرین مطلب مجله باید دستکم پنج روز پیش از انتشار آماده چاپ بشود یقین داریم که خوانندگان با توجه بهمشکلات کار عذر ما را میپذیرند.
ک.ج
احمد شاملو
5 هجرانی
از مجموعۀ
ترانههای کوچک غربت
1
چههنگام میزیستهام؟
کدام مجموعۀ پیوستۀ روزها و شبان را
- من؟_
اگر این آفتاب
- هم آن مشعلِ کال است
بیشبنم و بیشفق
که نخستین سحرگاهِ جهان را آزموده است.
چه هنگام میزیستهام؟
کدام بالیدن و کاستن را
- من
که آسمانِ خودم
- چَترِ سرم نیست؟ -
آسمانی از فیروزۀ نیشابور
با رَگههای سبزِ شاخساران،
همچون فریادِ واژگونِ جنگلی
- در دریاچهئی،
آزاد و رَها
همچون آینهئی
- که تکثیرت میکند.
بگذار
- آفتابِ من
- پیرهنم باشد
و آسمانِ من
- آن کهنۀکرباسِ بیرنگ.
بگذار
بر زمینِ خود بایستم
برخاکی از برادۀ الماس و رعشۀ درد.
بگذار سرزمینم را
- زیر پای خود احساس کنم
و صدای رویشِ خود را بشنوم:
رَبرَپۀ طبلهای خون را
- در چیتگر[۱]
و نعرۀ ببرهای عاشق را
- در دِیلَمان.[۲]
وگرنه چه هنگام میزیستهام؟
کدام مجموعۀ پیوستۀ روزها و شبان را من؟
- 15اسفند 56
2
تلخ
- چون قرابۀ زَهری
خورشید از خراشِ خونینِ گلو میگذرد.
سپیدار
دلقکِ دیلاقی است
- بیمایه
با شلوارِ ابلق و شولایِ سبزش،
شه سپیدیِ خسته خانه را
مضمونی دریده کوک میکند.
مرمرِ خشکِ آبدانِ بیثمر
آئینۀ عریانیِ شیرین نمیشود،
و تیشۀ کوهکن
- بیامانتَرَک اکنون
پایان جهان را
در نبضی بیرؤیا
- میکوبد.
کُند
- همچون دشنۀ زنگار بسته
فرصت
- از بریدگیهای خونبارِ عصب میگذرد.
- 13 تیر 58
3
کهایم و کجائیم
چه میگوئیم و در چه کاریم؟
پاسخی کو؟
بهانتظار پاسخی
- عصب میکشیم
و بهلطمۀ پژواکی
کوهوار
درهم میشکنیم.
- آذر 57
4
غم
- اینجابه
- که آنجاست
دل
- امّا
- در سرمای این سیاهخانه میتپد.
در این غربتِ ناشاد
یأسیست اشتیاق
که در فراسوی طاقت میگذرد.
بادامِ بیمغزی میشکنیم
- یادِ دیاران را
و تلخایِ دوزخ
در هر رگمان میگذرد.
- دی57
5
سینِ هفتم
- سیبِ سرخیست،
حسرتا
- که مرا
- نصیب
- از این سُفرۀ سُنَّت
- سُروری نیست.
شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
- که مرا
- بدین مستی
- شوری نیست.
سبویِ سبزۀپوش
- درقابِ پنجره –
آه
- چنان دورم
- که گوئی جز نقشِ بیجانی نیست.
و کلامی مهربان
- در نخستین دیدارِ بامدادی –
فغان
- که در پسِ پاسخ و لبخند
- دلِ خندانی نیست.
بهاری دیگر آمده است
- آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
- اسفند 57
پاورقی
- ^ میدان چیتگر، نزدیک تهران، که مخالفان رژیم شاه در آنجا بهجوخۀ آتش سپرده میشدند.
- ^ دیلمان، منطقهئی است در شمال کشور که بخشِ معروفِ سیاهکل جزو آن است و سیاهکل نقطۀ آغاز مبارزۀ مسلحانه در سالیان اخیر است.