آفرینش جهان در اساطیر بابل و آشور ۲
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
آفرینش جهان (2)
در اساطیر بابل و آشور
اسطورهء «آداپا»
اسطورهء «آداپا» که همانند آن از حفاریهای «تلالعمران» مصر نیز بهدست آمده مأخوذ از الواح کتابخانهء «آشور باینپال» است و نمونهء مصری آن به 1400 پیش از میلاد مربوط میشود. بهنظر ابلینگ (Ebelling) آشور شناس نامی «آدم» اساطیر عبری همانا «آداپا» است، و بدین سان «آداپا» با اسطورهء آدم ابوالبشر مربوط میشود. «آداپا» از «ئهآ»، خدای فرزانگی و آبها و زمین، زاده شد. «ئهآ» او را به هیأت انسان و پرنده آفرید تا با خدایان همانند نباشد و «کاهن – شاهی» شهر اِریدو (Eridu)، کهنترین شهر بابل، را بدو سپرد. «ئهآ»، «آداپا» را آفرید تا صیاد ماهیان و فراهم کنندهء ماهی برای خدایان باشد. «آداپا» روزگار را بهصید ماهی میگذرانید و چنین بود تا روزی بههنگام صید، باد جنوب زورقش را واژگون کرد. «آداپا»ی خشمگین بال باد جنوب را شکست و باد تا هفت روز از وزیدن بازماند.
عیلابرات (ilaberat) که برای آگاهی از این ماجرا بهزمین آمده بود ماجرای شکسته شدن بال باد جنوب را با «اَنو» بازگفت و انو «آداپا» را فراخواند تا بهکیفر این کار او را مائدهء مرگ ارزانی دارد. «ئهآ» از او خواست با دروازهبانان آسمان نین گیزیدا (Ningizida) و «تموز» از در دوستی درآید و در پیشگاه «اَنو» از خوردن نان و آبی که خستگان را را فراهم میکنند دوری جوید. «آداپا» جامهء سوگواری پوشید و همراه «عیلابرات» راهی آسمان شد. وقتی دروازهبانان آسمان از جامهء عزا و علت سفر او پرسیدند آداپا گفت: «دو خدای بزرگ، «نینگی زیدا» و «تموز»، از زمین رخت بربستهاند و جامهء عزا را در سوگ آنان تنپوش کرده است.»
دروازهبانان «آداپا» را بهدرگاه «انو» بردند. «آداپا» ماجرای باد جنوب و زورق واژگون شدهء خود را بازگفت و «انو» با او بهمهر آمد. پس «انو» فرمان داد به «آداپا» جامهئی زیبا بهپوشند و او را با روغن خوشبو تدهین کنند و مائدهء زندگانی را بدو ارزانی دارند. «آداپا» جامهء فاخر را تنپوش کرد و از خوردن نان و آبی که خستگان سفر را فراهم می کنند ومائدهی زندگانی بود دوری جست. و چنین بود که «آداپا» نیز میراماند. ممکن است که «ئهآ» نیز از این ماجرا آگاه بوده باشد. و برای دور کردن از جاودانگی که خاص خدایان است «آداپا» را از خوردن و نوشیدن در پیشگاه «انو» بازداشته باشد.
اِتانا و عُقاب
چنین برمیآید که این اسطورهء که در اسطورهء ترکیبی «گیلگمش» نیز از آن یاد میشود، مأخوذ از افسانههای عامیانهء کهن باشد. اِتانا (Etana) در روایت سومری این اسطوره سیزدهمین شهریار کیش و در جائی دیگر شهریاری است که بعد از توفان بزرگ از جانب «ئنلیل» بهشهریاری برگزیده میشود.
در روایت «اکدی» اِتانا شهریار برگزیدهء انونناکی (Aninnaki) است، بیفرزند و بیجانشین است. چنین بود تا «اتانا» بهدرگاه «شامش» لابه کرد و بهزاری از او خواست تا او را در یافتن زندگانی جاوید یاری دهد.
«اتانا» چندان بهدرگاه «شامش» زادی کرد که «شامش» بهآمد و او را گفت که از کوهساران بگذرد و عقابی را که در ژرفای درهها فروافتاده است یاری کند کهعقاب او را بهگیاه زندگانی رهنمون شود.
ماجرای عقاب چنین بود که: عقاب و مار با هم بسیار دوست بودند. عقاب بر فراز درخت و مار در بن آن لانه داشت. چنین بود تا عقاب بچگان مار را خورد و بچه عقاب که از پدر فرزانهتر بود او را از کیفر شامش برحذر داشت. مار بهخدای عدالت، بهشامش شکایت برد. پس «شامش» به مار آموخت که عقاب را بهدام کشد و او را در ژرفای درههای دور زندانی کند، و مار نیز چنین کرد. «اتانا» بهیاری عقاب شتافت و عقاب ماجرای گیاه جاودانی را که «ایشتر» از آن آگاه بود با او در میان نهاد. در اینجا لوح اکدی شکسته و روایات گوناگون همانند نیست. در روایتی عقاب «اتانا» را با خود برداشت و بهجانب جایگاه «ایشتر» در آسمان رفت، اما بیش از آن که بهبارگاه «ایشتر» فرارسند عقاب و اتانا بر زمین فرو افتاده نابود شدند. در روایت دیگر این اسطوره بعد از «اتانا» فرزند او بهجای پدر مینشیند، و از ماجرای پیروزی یا شکست «اتانا» دریافتن زندگانی جاوید خبری نیست.
زُو
اسطورهء زو (Zu) نیز ماجرای زندگانی و مرگ است. در کتیبههائی «زو» در هیأت پرنده است، و هم بدین سبب صاحبنظران اساطیر بابلی او را انسان – پرنده نامیدهاند. گویا که «زو» از خدایان جهان زیرین و زادهء «تیهمت» بود. او الواح سرنوشت را از «ئنلیل» ربوده و بهکوهساران گریخت. خدایان بهمشورت نششستند و بهلُوگَلَندا (Lugalanda)، پدر «گیل گمش»، فرمان دادند که الواح را بیابد و بازگرداند. «لوگلندا» آنها را یافت و بهآسمان بازگردانید. در لوح دیگری ای نقش را به مردوک واگذار میکنند و اوست که الواح را به «ئنلیل» باز میگرداند.
در یک روایت آیینی «اَکد»ی سخن از قربانی کردن نره گاو سیاهی است که کاهن پیش از قربانی کردن او چیزی در گوشهای گاو میگوید: کاهن در گوش راست گاو میگوید «گاو بزرگ بود که چراگاه آسمان را لگدمال کرد» و در گوش چپ او نام «زو» را فرو میخواند و بدین سان این اسطوره به گونهئی با مراسم آیین مربوط میشود و با گذشت زمان شکلهای گوناگونی یافته است.
کرمِ دندان
در روایات کهن بابلی – آشوری بیماریهای تن ناشی از ارواح خبیثی است که در تن یا بخش بیمار تن لانه میکند. یکی از کارهای کاهنان و جادوگران دور کردن این ارواح خبیث از انسان بود. دامنهء توجیه این مسائل گاه تا بهحدی میرسد که بهروایات اسطورهئی نیز راه مییابد. از آن جمله است روایتی در مورد باب دندان درد از دورهء «عموری» در نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد:
«انو» آسمان را آفرید
آسمان زمین را آفرید
زمین رودها را آفرید
رودها آبراههها را پدید آورد
آبراههها باتلاقها را هستی بخشید و باتلاق کرم را زائید.
کرم زاری کنان به «شامش» روز آورد
ونزد «ئهآ» گریست:
که مرا برای خوردن چه ارزانی میداری؟
به چه چیز دندان بسایم؟
- «خوراکت انجیر است
و دندان سائیدنیت زردآلو»
- «فایدهء اینها چیست؟
انجیر و زردآلو را چه فایده است؟»
- مرا برگیر و میان دنداها بگذار آنجا، لثهها، مرا مأوا میشود
خون دندان سائیدنی من خواهد بود
از لثه به ریشه راه خواهم برد.
سنجاق را در حفرهء دندان فروکن[۱] هم آن گاه که نام کرم را بر زبان میآوری
باشد که «ئهآ» تو را یاری دهد.
خدایان بابلی – آشوری
خدایان بینالنهرین چون خدایان اساطیر مناطق دیگر همه از کیفیت زندگانی مردم مسائل و عواملی که مردم با آن سر و کار دارند متأثرند و در اینجا نیز جهان پر از موجودات سودمند یا زیانباری است که آرزوی تسلط بر آنان خدایان و نیم خدایان را هستی میبخشد.
«اَنو» و «ئنلیل»
آسمان و آنچه در آن است قلمرو «اَنو» و آنچه بهطبیعت و انسان مربوط میشود قلمرو «ئنلیل» است. انسان برای خدمت بهخدایان آفریده میشود. و «انوتیو» (Anutiu) یا گوسفندِ «انو» نام میگیرد.. «ئنلیل» در این اسطوره گوئی مجری فرامین «انو» است و فرمانروایان و شهریاران زمینی همه در فرمان اویند و بدین دلیل است که شهریاران «ئنلیللیتو» (Enlilitu) یا گوسفندِ «ئن لیل» نامیده میشوند.
«انکی» و «ئهآ»
«انکی»، خدای فرزانگی و جادو و آبها، نقش خود را در اساطیر بابل و آشور به «ئهآ» وامیگذارد. آفرینش گیاهان چارپایان و باشندگان دیگر و از جمله انسان بهیاری این خدای فرزانه انجام میگیرد، و در دورهء خاص بهسبب تسلط سیاسی، نقش او به «مردوک» یا «آشور» واگذار میشود.
شامش
«شامش» خورشید – خدا در دورهء «حمورابی» یعنی حدود 1700 قبل از میلاد، بهمقام برترین خدا دست مییابد و در دورههای متفاوت نقش او متغیر است. «شامش» که «بَب بر» (Babbar) یعنی رخشان نیز نامیده میشود و در اساطیر سومر «انو» نامداشت. «شامش» دشمن تیرگی و بیماری و خدای عدالت است با بالهای خود بیماری را از انسانها دور میکند. معبد «شامش» در بابل خانهء عدالت جهان نامیده میشود و کاهنان برای ارتباط با خدایان و نیاکان بهدرگاه او قربانی میدادند و با تفسیر نقش خون قربانی در جام آب یا بررسی نقشهای جگر حیوان قربانی شده بهپیشگوئی میپرداختند.
سین
«نانا» خدای ماه نقش خود را در اساطیر بابلی – آشوری به «سین» (Sin) وامیگذارد. اطلاعات بهدست آمده از «اور» (Ur)، در جنوب بینالنهرین، ور «حران»، درشمال این منطقه، حاکی از آن است که «سین» خدای بزرگ و بیشتر مورد نیایش بازرگانان بود. سفر از صحاری بهراهنمای شبانه و تعیین دقیق زمان نیاز دارد و دگرگونیهای ماه در این زمینه بهترین راهنما است و بدین دلیل است که «سین» در مناطق تجاری خدایی بزرگ بهشمار میآید. مادر بنونید آخرین شاه بابل (539-556 ق.م) «کاهنهء معبد» «سین» در «حران» بود.
ایشتر، تموز، ئهرش کی گل، و نرگل
با گذشت زمان «اینانا»، خدابانوی مادر سومری، نقش خود را به «ایشتر» وامیگذارد و «ایشتر همانا کلمه سامی اینانا است. چنین مینماید که «ایشتر» از روسپیان مقدسی است که با گذشت زمان بهمقام خدابانوی مادر دست مییابد. «ایشتر» در این اسطورهها خدابانوی باروری و فراوانی است و هم ازاین روست که با رفتن او بهزیرزمین باروری و رویش گیاهان متوقف میشود «ئهآ» تمهیدی برمیانگیزد و او را به زمین باز می گرداند.
«ایشتر» زن «تَمّوز» گیاهخدا است و چنین است که با ناپدید شدن «تموز» از زمین «ایشتر» بهجستجوی او بهجهان زیرین میرود و ناپدید شدن تموز در اساطیر بینالنهرین با مراسم سوگواری و زاری فصل گرما همراه است و با پیشرفت بیشتر کشاورزی نقش والاتری به«تموز» یا گیاهخدایان که نام دیگری مییابند واگذار میشود. «ایشتر» بهخدابانوی جنگ نیز شهرت دارد و در اساطیر فلسطین ستاره خداست که «النجم» نامیده میشود و در تندیسهای کتیبههای آشوری از را با نقش شیر میبینیم.
«ئهرش کی گل» خواهر «ایشتر» و فرمانروای جهان بیبازگشت یا سرزمین مردگان است و «نرگل» خدای طاعون با یورش بهجهان زیرین بر جهان مردگان تسلط مییابد و «ئهرش کی گل» بهناچار او را بهشوهری برمیگزیند تا قلمرو خود را حفظ کند.
مردوک
«مردوک» پسر «ئهآ» است که با گذشت زمان و قدرت یافتن بابل بهمقام برترین خدایان بابلی میرسد. آفرینش و نظم جهان بهیاری «مردوک» و «ئهآ» و با قربانی شدن «تیهمت» انجام میگیرد و بهترین نقش او در «اِنومه ئلیش» سرود مراسم آیینی سال نو بازگو میشود. که پیش از این از آن سخن گفتیم.
- باجلان فرخی
پاورقی
- ^ . در بسیاری از مناطق روستائی ایران هنوز هم بههنگام دندان درد شدید سوزن را با آتش سرخ میکنند و در حفرهء دندان فرو میکنند تا کرم دندان بمیرد و این کاری است که به تجربه برای کشتن عصب بیمار دندان انجام میگیرد.
مأخذ
1. Orenal Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press.
2. Primitive Mythology J. Campbell Ed. Souvenir Press
3. Middle Eastern Mythology Ed. Hook.
4. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn.
5. Near Eastern Mythology Ed. Hamlyn.
6. Larousse World Mythology Ed. Hamlyn.
7. New Larousse Encyclopedia Mythology Ed. Hamlyn.