چند شعر از دنیس بروتوس
چند شعر از دنیس بروتوس
دنیس بروتوس، شاعر معاصر آفریقائی از اهالی کشور آفریقای جنوبی است و مبارزات بیست سالهی او با نظام حاکم بر میهنش بارها او را بهگفتهی خودش روانهی دخمههای «ساروج و آپارتاید» کرده و سالها او را دور از مردمی که بهخاطرشان سخن میگوید در تبعیدگاهها گذاشته است. بروتوس شاعری است مصمّم و پرشور که همواره در شعرش ناپایداری سرنوشت میهن و هممیهنان خود را بهزیبائی ابدی طبیعت میپیوندد و از آن برای تبیین بینش شاعرانهی خود مایه میگیرد. شاعر را انسانی انقلابی و در عین حال حافظ سنتی دیرپا میداند که در نهایت از ارزشهای همیشگی تاریخ حربهای میسازد که با آن به جنگ خودکامگی و ستم میتوان رفت. اشعار زیر از آخرین مجموعهی شعر شاعر بهنام «امید سرخست» ترجمه شده است.
کریمی حکاکّ
در این دیار
در این دیار
در این هوا
جائی که این درختان میروید.
آنجا که هوای پاک روان است
در پیش، در پس و در فراز
و از میان حنجرهات
در انحنای آغوشی گشوده
تا پای گنبدهای سفید شیری.
جویباری خنک و بلورین جاری است.
در این دیار
در این هوا
جائی که این درختان میروید
با وقار و پویا
شعلهئی سرکش
بر پوستههای حصار ظلمت میگذرد.
جائی که هوای خوش روان است
و درختان نازک میروید،
در این دیار، اکنون
نفرت در زخمهای گندیده چرک میدواند
عفونت در هوای سیّال جاری است
خشم در شب آرام فریاد میکند
و ظلمت با اشکهای ما فرو میبارد.
زعفران و ترنج و خون
زعفران و ترنج و خون
این چنین
در سپیده دمان پیش در آسمان نشت میکرند.
در کامیون ارتشی به سوی زندان رفتن
از میان میلهها روز جزیره را نگریستن
و چه بسیار روزها پیش از آن.
خشمی سرخ از ذهنم بیرون میتراود
چون جویباری از خون
آه، رفیقانم کی به خود خواهند آمد؟
آه، کلام عاصیشان چه هنگام
به ارادهئی تیره و بی زوال بدل خواهد شد؟
به یادبود امام عبدالله هارون
از آنجا که مرده است
دیگر چه باک
که گناهکار جان داد یا بیگناه.
ما میتوانیم سخن بگوئیم
گو اینکه او جان باخت
زیرا بر آن بود که سخن نگوید.
از آنجا که مرده است
دیگر چه باک
که بیمار مرد یا تندرست
دیگر از دسترس آنان به دور است
هرچند که او
در زیر چکمههای لاستیکی شان جان سپرد.
با این همه زندگان
که او جوانه های خویشتن را به خاطر ایشان ایثار کرد
باید در عفن مرگ او بزیند.
و آن گلها که او برای ایشان رویاند
اکنون حلقه های بی رنگ وحشتند
با بوی بیمارگونه ی شیرین مرگ.
از آنجا که مرده است
میتوانیم تقدیسش کنیم
لیکن برای خاطر زندگان بود که جان سپرد.
و ما را تنها مجال آن است که بگوئیم:
"او در راه آرمان ما شهید شد"
حال آنکه در دل میدانیم که آرمان او آرمانی دیگر بود.