بحث پرونده:17-033.jpg
سرودهاي كار
ترجمهء احمد كريمي حكاك
راه دوزخ
'برت وارد Bert Ward'
كارگرِ سفيد پوست
بهزني كه كنارش ايستاده بود گفت:
من از شما بهترم
نيم گزي فروتر از من بِايست
تا جهان، غرور مرا ببيند.
زنِ سفيد پوست
بهمردِ سياهپوستِ كنار دستش گفت:
بعد از او من از همه بهترم
تو نيم گزي پايينِ پايِ من بايست
تا خلق بدانند كه زنان را نيز غروري هست.
مرد سياه پوست
بهزن سياهپوست رو كرد و گفت:
تو چرا نيم گزي پايين نميروي؟
مرا هم ، آخر، اندك غروري باقي مانده است.
زنِ سياه پوست
بهمرد دورگه نگاهي افكند
كه ميگفت جايِ خود را بشناس
چرا كه غروري من نيز بايد حفظ شود.
..............................
بهاي ذغال
بيل اِبورن Bill Eburn
معدن بهخانهي خودمان ميمانست
و پايين رفتن از آن
بهراحتي هبوطي آني بود
و ما از شاهرگ اين ايستگاه زيرزميني پايين رفتيم.
رفته رفته شاهرگ
بهرگهايي كوچك و كوچكتر از ذغال و سنگ بَدَل شد
كه نور افكنِ كلاهِ كارِ ما بهپيشِ پايمان مينشاند.
كرم وار برجدارهها ميخزيديم
و در امعاء زمين فرو ميرفتيم.
راه آسان مينمود و بي خطر
چرا كه هنوز غول درخواب بود
تا آن كه يك روز، روزي بهسياهيِ ذغال.
بيهيچ زحمتي
ستوني شكست و الواري ازسقف فرو افتاد
و آنگاه، همچون ورقي كه بازيگوشانه برخانهاي ساخته
از ورقهاي بازي فرواندازي
همه چيز فرو ريخت.
...............................