بار دیگر کردستان...
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
در سفر قبلی به کردستان، صحبت دربارۀ خود مختاری قسمت عمدۀ وقت مار ا گرفت. همه خودمختاری میخواستند اما اندک دقتی کافی بود که برداشتهای مختلف از این کلمه را نمایان کند. در سفر پیشین، وحدت کلمهئی را که در کردستان وجود داشت فقط یک کر و کور مادرزاد ممکن بود درک نکند. در آن سفر، شعار "خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران" زیانزذ خاص و عام بود. کردستان در شش ماه گذشته تجربیات تازهئی بدست آورده، دامنۀ جنگهای پراکنده در این مدت وسعت گرفت و جمگ همه جانبهئی به آزادیخواهان کرد تحمیل شد و کردستان از بوتۀ آزمایش روسفید بیرون آمد. در همان اوایل کار، سپاه پاسداران در پاوه شکست خورد و دست به دامن ارتش شد. ارتش هم از اول دو دوزه بازی کرد: گاهی منطقهای را بمباران میکرد و زمانی ج.انان پاسدار را با هلیکوپتر به قتلگاهشان میبرد. در هر صورت، در مدتی کوتاه، شهرهای کردستان به دست ارتجاع افتاد و "دادگاههای" کذائی را براه انداختند. مردم که عملا سبعیّت ارتجاع را لمس کردند و پختهتر شدند. چیزی نگذشت که
• بخشی از این سفرنامه با عنوان "کردستان در کذری شتابآلود" در شمارۀ 17 کتاب جمعه چاپ شده است.
راهپیمائی و تحصن و تظاهرات شدت گرفت و جنگ چریکی شهری وسعت یافت. رفتار ارتجاع در کردستان فاشیستی بود. کار را بجائی رساند که خیال تفتیش تک تک خانهها را در سر پروراند اما مردم مجالش ندادند. در روند این نبرد مردم کردستان آب دیدهتر شدند و شناخت بیشتری از خواستههایشان به دست آورند، و دیدیم که ارتجاع در کردستان عقب نشست و وقت گدائی کرد. فرصتی بود برای سفری دوباره به کردستان و دیدن اوضاع از نزدیک.
دوشنبه 10 دی وارد مهاباد شدیم. نسیم سرد صبحگاهی به صورت طراوت میداد. خیابانها خلوت بود. گاهی کارگری دست در جیب و سردرگریبان سر کار میرفت. قیافهها خوابآلود و خسته بود. به دنبال قهوهخانهای به راه افتادیم و در راه متوجه لوله تانکهای نوک تپه شدم- در اطراف مهاباد تپههای مرتفعی وجود دارد که فعلاً، بقول آن افسر گیج و خوابآلود، منطقۀ جنگی شدهاند. در نوک این تپهها تانکهای غول آسای آمریکائی مستقر بودند. مهاباد در محاصرۀ ارتش بود. در پناه قهوهخانه، سرشیر تازه و مربا با چای داغ جیات تازهای بخشید. وقتی وسز میدان بزرگ شهر به تماشای شهر ایستادیم، آفتاب گرم و مطبوع بود. مهاباد بیدار میشد و مردم در خیابانها تردد میکردند. حضور پیشمرگان کرد، با مسلسلهای کلاشینکف، جلوهای تازه به شهر داده بود. اکثر مردم مسلح بودند. برنامه مشخصی برای سفر نداشتیم و استفاده از هر فرصت برای کفتکو و پرسوجو، برنامۀ سفر بود. یکی از مسائل جالب این سفر دیدگاههای مختلف مردم دربارۀ خودمختاری بود. با اقشار مردم به صحبت نشستیم و نکات تازهای برایمان روشَن شد. در دوره گذشته، ستم ملی انواع مختلف داشت. برای یک کشاورز کُرد، ستم ملی شکل و شمایل ژاندارم به خود میگرفت- ژاندارم شکموئی که باج میخواست و زبان هم بلد نبود. اکثر ژاندارمهای منطقۀ کردستان، خصوصاً درجهداران، ترک بودند، جریمهها جنسی بود و دادگاه و این حرفها بیمعنی، به بهانهای چند کیلو از هر چیز دم دست بود برمیداشتند و با فحش خواهر و مادر میرفتند. فقر بیش از حد دهات کردستان تاب تحمل این باجگیران را نداشت. سفری به دهات کردستان مثرت پاسگاههای ژاندارمری د ردهات را مشخص میکند. بارزانی با عراق میجنگید و منطقه متشنج بود. محمدرضا شاه در انجا در وظیفه عمده داشت: حمایت از نیروهای شورشی بارزانی و سرکوب آزادیخواهی. رفت و آمد روشنفکران کُرد به دهات کردستان سخت بود و باعث
دردسر کشاورزان میشد. در این سفر متوجه شدم که برای کشاورز کُرد در وهلۀ اول خودمختاری نبودن ژاندارم غیر محلی در دهات کردستان معنی میدهد. البته لغو بهره مالکانه و برنامۀ عمران و آبادانی و بهداشت جای عمدۀ خودش را دارد. گسیل جوانان به دهات کردستان در یک سال گذشته و شرکت روستائیان در جنگهای اخیر افق دید آنها را بازتر کرده؛ تشکیل شوراهای دهقانی و احیای روش قضاوت و ریش سفیدی در برخی از روستاهای کردستان، شاخص این وسعت دید است. برای عده کثیر دیگری در کردستان خودمختاری مفهوم دیگری دارد. در مهاباد پای صحبت کارمندان دولت هم نشستیم. یکی از کارمندان شکایت داشت که در گذشته تمام روسای ادارات ترک بودند و از پشت میزهایشان در رضائیه دستور میدادند. مهاباد در تقسیمات کشوری تابع رضائیه شد و به زعم او، اجحافات زیادی صورت گرفت: "تمام بودجۀ استان در رضائیه خرج میشد و ته ماندهاش به مهاباد میرسید." این شخص و همکاران اداریش مدافع طرح 26 مادهای هیات نمایندگی خلق کرد بودند و اعتقاد داشتند که اگر کارهای اداری استان کردستان به دست کردها سپرده شود "وضع درست خواهد شد." وقتی علت را جویا شدم، یکی توضیح داد که "مسلماً طرحهای عمرانی در منطقۀ کردستان را بخش خصوصی نمیتواند اجرا کند و جکومت خودمختار کردستان هم به کارمند اجتیاج دارد." وقتی تعجب مرا دید ادامه داد: " جکومت خودمختار کردستان لیسانسیهها و دیپلمههای بیکار کردستان را استخدام خواهد کرد و سرویسهای مردمی را رونق خواهد ..." صحبت بر سر توسعه بوروکراسی و رتبه بود اما خودمختاری قالب آن میشد. اکثر این آقایان از طرفداران حزب دمکرات کردستان بودند و از مواضع حزب دفاع میکردند. در کردستان کارخانهای وجود ندارد و بطور کلی کارگر به معنی پرولتر کمیاب است. کارگران مهایاد روستائیانیاند که اکثراً مدتی در اهواز و تهران و آبادان کار غیر فنی کردهاند. وسیله تولید اکثر آنها بیل بود و صحبت با انان راحت و ساده. با یکی از آنان در وسط میدان بزرگ شهر آشنا شدم و مدتی با هم قدم زدیم. 35 سال داشت و 50 ساله مینمود. چون مدتی در اهواز و تهران کار کرده بود فارسی میدانست. خیلی ارام و راحت صحبت میکرد و وقتی از او دربارۀ خودمختاری سوال کردم شعار نداد. میگفت: "ما کارگریم و زیاد هم کار میکنیم" میگفت کارگران کرد نیروی زیادی دارند و از نوع کارش شکایت نداشت. از بچگی کار بدنی زندگیاش بود. دلش میخواست که در محل خودش کار کتد. میگفت: "ما که میسازیم پس همین جا بسازیم." از طالقانی 109 خیلی تعریف کرد. معتقد بود که طرح شوراهای آن مرحوم همان خودمختاری بود و نتیجه گرفت که "اگر خانه و اطراف خانهاش را آباد کندایران آباد خواهد شد." خیلی ساده و بی تکلف حرف میزد. علیرغم بیسوادیش درکی عارفانه از سوسیالیسم داشت و خودمختاری را توسعه عمران و آبادانی در کردستان و بالمآل تولید کار در سرزمینش میدانست. در نشست با روشنفکران مهاباد مسائل تازهای مطرح شد پارهای از روشنفکران کرد طرح دانشگاه کردستان را ریختهاند و آن را پاسخ به نیازهای مبرم مردم کردستان میدانندزرحی است انقلابی که تسلیم هیئت نمایندگی خلق کرد شده. این دانشگاه انقلابی، در نظر طراحان آن، در واقع شبکهای است از مراکز آموزشی در شهرها و روستاهای کردستان و در طرح این دانشگاه سیار، رشتههای کشاورزی، دامپروری، صنعتی، بهداشتی- پزشکی و علوم اجتماعی و فرهنگ و زبان منظور شده و از نظر طراحان آن، پاسخی است به نیازهای مبرم مردم کردستان- مردمی که از امکانات رفاهی بسیار محدودی برخوردارند و عمران و ابادانی و توسعه اقتصادی از مهمترین مسائل آنهاست. این طرح سیستمهای گذشتۀ دانشگاهها را طرد میکند و دانشگاه و دانشگاهیان را در رابطۀ مستقیم با مردم و نیازهای اساسی آنها قرار میدهد و بناست که فرهنگ و زبان کردی را همگام با فرهنگ مردمی رشد بدهد. خودمختاری برای طراحان دانشگاه کردستان رشد فرهنگ ملی و توسعه امکانات مادی و معنوی مردم کردستان معنی میدهد. یکی از طراحان اعتقاد داشت که خواست مردم کردستان با خواست سایر اقوام ایرانی فرق ندارد اما منکر تفاوتهای مل یو فرهنگی نبود و بینش طبقاتی داشت. در اکثر شهرهای کردستان، روشنفکران در اقلیت محسوسی قرار دارند اما د رعین حال از تنوع خاصی نیز برخوردارند. با یکی از این آقایان دیدار دلچسبی داشتم. در خانۀ او بر خلاف سایر منازل، نوارهای موسیقی مبتذل نبود. گنجینهای داشت از اشعار ترانههای فلکلوریک کردی، سالها با نوار و ضبط صوت در کوهها و دهات کردستان بدنبال شعر و منظومه گشته بود تا قطعات کوچک اشعار ملی را از سینۀ سالخوردگان بیرون بکشد. نگران بود که جوانان فرهنگ و ادب کردی را نمیشناسند. میگفت اکراد با فرهنگ خود بیگانهاند و بیفرهنگی را شدیدترین نوع خودبیگانگی میدانست. این حرف برایم جالب بود و باید اذعان کنم که مهاباد ار از لحاظ هنری عقب مانده دیدم. کنار محتوی مردمی و مترقی اکثر برنامههای دستجمعی، جای هنر خالی بود. کمبود وسایل و فقر مالی میتواند توضیحی برای بیتوجهی به مسائل هنری باشد. زمانیکه مشاهدات خودم را برای 110 این دوست بازگو کردم، با تایید گفت: " کردها خشن و سرسختاند و کمی لطافت هنری روح را سرشار میکند." علت اصلی این فقر فرهنگی- هنری را سرکوب فرهنگی دورانهای پیش میدانست و برای اثبات این نظریه به تاریخ رجوع میکرد. این دوست شاعرپیشه مطالعه زیادی روی تاریخ داشت و خودمختاری برای کردستان را "شناسنامۀ ملی " میخواند. در نشستی که با عده ای از دبیران و روشنفکران مهاباد داشتم، نگاهی به تاریخ کردستان انداختیم: قبل از شروع جنگ ششیعه و سنی در ایران، اقوام کرد همراه با ترکهای آذربایجانی در جبهه واحدی علیه زورگوئیهای امپراتوری عثمانی میجنگیدند. یکی از سرداران کرد به نام بادپیره با قشون زیادی به نفع شاه اسماعیل صفوی و برعلیه قلدران عثمانی وارد جنگ شد. کردها در جنگ چالدران نقش عمدهای داشتند و این جنگ نقطه عطفی در جنگهای ایران و عثمانی به نفع اقوام ایران یبود. دشمن و قدرتمند و فاسدی که همه را تهدید میکرد و آزادیخواهی مخرج مشترک اقوامی بود که به مقابله برخاسته بودند. یکی از حاضران با اشاره به اسناد تاریخی عقیده داشت که با روی کار آمدن شاه عباس و سقوط صفویه در منجلاب فساد و حماقت، اختلاف با دولت عثمانی رنگ مذهب به خود گرفت. و در ادامه صحبتش افزود: " جالب اینگه در زمان شاه عباس پای غرب برای اولین بار به ایران باز شد." میدانیم که دو برادر اشراف زاده انگلیسی دو وظیفۀ عمده داشت: تجهیز ایران در برابر دولت عثمانی و انعقاد قرارداد تجاری بین ایران و انگلیس. همین شخص عقیده داشت که مقارن با ورود این هیات، شاه عباس"کلب آستان علی" شد و مذهب رسمی ایران شیعه. وقتی گفتم که ایجاد این رابطه بین شیعهگری و نفوذ انگلیس برایم عجیب است، مخازبم با لبخند گفت: "میدانم میدانم. اما از قدیم سیاست انگلیس بازی با مذهب بوده است." همه خندیدیم و از این مطلب گذشتیم. در هر حال، اکراد که در آن زمان از چند طایفۀ بزرگ تشکیل میشدند سنی مذهب بودند. شاه عباس اولین ستم ملی را به اکراد روا داشت و آنها را مجبور به قبول تشیّع کرد. " کلب آستان علی" علیه اکراد خصوصاً طوایفی که اهل ینت بودند وارد جنگ شد. دو تا از بزرگترین طوایف کرد، دلیلی و پازوگی را مجبور به قبول تشیّع کرد و از منطقه بیرون راند. امیرخان مرادوست و یارانش را که برای اولین بار اعلام خودمختاری کرده بودند شاه عباس نابود کرد و فاجعه قلعه دُمدُم بر تاریخ ایران لکه سیاهی باقی گذاشت. به روایتی در این قلعه بیش از 12 هزار کرد و شماری از آزادی خواهان مسیحی و آذربایجانی به دست سربازان شاه عباس قتل عام شدند. 111 پس از شکست دولت عثمانی در جنگ اول جهانی، مسئله کردستان ابعاد بینالمللی پیدا کرد. در قرارداد امپریالیستی 1920 سور sever کردستان خودمختار در چهارچوب دولت ترکیه منظور شده بود، این قرارداد عملی نشد و کردستان در تقسیمات منطقهای چهار تکه شد: ترکیه قسمت اعظم کردستان را در بر گرفت و ایران و عراق و سوریه نیز قسمتهائی از این منطقه و ملت را در خود جای دادند. همگام با این تقسیم بندیها سیاست سرکوب خلق کرد در صدر برنامههای دول منطقه قرار گرفت. یکی از آقایان در جمع ما اعتقاد داشت که" خودمختاری کردستان در زمان اعلام حُکومت شوراها و شکلگیری اتجاد جماهیر شوروی میتوانست خطری جدی برای امپریالیسم غرب محسوب شود." وجود نزدیک به نیم میلیون کرد در شوروی را دلیل میآورد اما صحت این فرضیّه روشن نشد. قدر مسلم آن که امپریالیسم در منطقه، یعنی رضاشاه در ایران و آتاتورک در ترکیه و الدنگی از خاندان هاشمی در آن طرف کردستان مامور سرکوب این ملت شدند. کار به جائی کشید که دولت ترکیه منکر وجود کردها در خاک خودش شد و خواندن کتاب به زبان کردی در دوران پهلوی چندین سال زندان جریمه داشت. سیاست سرکوب باعث رُشد نهضتهای مقاومت ملی در کردستان شد. بیشتر همصحبتهایم منکر ماهیت ناسیونالیستی این نهضتها نبودند. یکی از آنها معتقد بود که با شکلگیری افکار سیاسی چپ و نفوذ شوروی در منطقه، پس از جنگ جهانی دوم جهانی، دیدگاه انترناسیونالیستی دامنه وسیعتری در کردستان پیدا کرد. باید اضافه کنم که مقارن با این تحولات، سیاست بازیهای ابرقدرتی بالا گرفت و ناسیونالیسم پیوسته باریچۀ این نوع سیاستها بوده است. در هر صورت پس از سقوط جکهوری مهاباد و به دار آویخته شدن قاضی محمد و یارانش، پرچم مبارزۀ خلق کرد به دست ملا مُصطفی بارزانی افتاد. این خانزاده یک چند اندیشه کردستان آزاد را در سر پروراند و نابود شد. با شکست شورش ملامصطفی و بیخانمان شدن گروه کثیری از اَکراد، روشنفکران کُرد تجربیات تازهای اندوختند: دریافتند که ناسیونالیزم تنگنظرانۀ کُردی راه به جائی نمیبرد و باید با آنها مبارزه کرد و همچنین دریافتند که وابستگی به نیروئی ماوراء تودۀ مردم سرانجام شومی دارد. آغاز انقلاب ایران برای تمام اقوام ایرانی، خصوصا اکراد نویدبخش بود. گمان میرفت که تمام مردم ایران از ترک و بلوچ و ترکمن تا فارس و کرد، در ساختن ایرانی توسعی خواهند کرد و هر قومی این حق را خواهد داشت که فرهنگ و هنر خود را بپروراند و فرهنگ مردمی خود را قوام دهد. انقلاب ایران روشنفکران کردستان ایران را نیز امیدوار کرد، در همان اوایل انقلاب شعار" کردستان آزاد" 112 یکسره طرد شد و شعار قدیمی "خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران" قوت گرفت. ایران میتوانست محلی مناسب برای احیای فرهنگ کرد و به رسمیت شناختن حقوق این ملت سرکوب شده باشد. اما ارتجاع که دشمن سرسخت ه رنوع حق و حقوق است جنگ را به مردم کردستان تحمیل کرد. یکی از دبیران مهاباد تحولات چند ماه گذشته را چنین توصیف کرد: " مردم کردستان جنگ نمیخواستند اما به آنها تحمیل شد. قبل از جنگ روحیه مردم ضعیف بود و شایعات زیادی پخش میشد. با هجوم ارتجاع صفوف مردم فشردهتر شد و همه یکپارچه در مقابل آن قرار گرفتند." معتقد بود که مردم کردستان از آگاهی سیاسی خوب ی برخوردارند و سازمانهای سیاسی که در دنباله روی توده مردم میدانست. میگفت جنگ اخیر باعث رشد اقتصادی مردم کردستان شد و با ناراحتی ادامه میداد که " کردستان پنجه در پنجۀ ارتجاع انداخت." وقتی از آینده سوال کردم مکثی کرد و چنین جواب داد: " مردم کردستان خودمختاری میخواهند. کردستان قسمتی از ایران است و حتی اگر بخواهند به زور هم آنرا از ایران جدا کنند مردم زیر بار نمیروند. ما اول ایرانی هستیم بعد کرد و در وهله آخر مسلمان."، معتقد بود که" اگر تمام اقوام ایرانی به حقوق خودشان آگاه شوند و حکومتهای خودمختار مردمی تشکیل دهند ایران الگوی تازهای ربای تمام جهان خواهد شد." وقتی از امکانات تحقق این آرزو سئوال کردم جواب گنگی گرفتم. معتقد بود که" اگر دمکراسی مردمی در کردستان وسعت پیدا کند و اتحاد توده مردم حفظ شود، کردستان پایگاهی برای تحقق این آرزو خواهد بود" از دمکراسی مردمی پرسیدم. جواب فرمولهای نداشت. معتقد بود که قدرت باید در دست مردم باشد و مردم از طریق شوراهای محلی ناظر به امور باشند. وقتی پیجوئی بیشتری کردم گفت: " دمکراسی مردمی یعنی درگیر کردن مردم. حال چگونه این عمل انجام شود خود مسئلهایست که باید در هر منطقه عملا مشخص شود. باید با این دید شروع کنیم و تجربهآموزی کنیم." از سیاستهای ابرقدرتها در منطقه نگران بود و تشکیل هیات نمایندگی خلق کرد را سرآغاز دمکراسی سیاسی در کردستان و محور اتحاد تودۀ مردم میدانست. اعتقاد داشت که خواست مردم در یک دمکراسی مردمی بهتر برآورده خواهند شد و روی همین اصل هم انحصار طلبی یک فرد یا گروه یا حزب را محکوم میکرد. میگفت: " اگر احزاب وابسته به خارج از صفوف مردم طرد شوند و سازمانها خواستهای گروهی و مسلکی خود را در درجه دوم اهمیت قرار دهند و برای نیازهای مردمی اولویت قائل شوند، یک ملا و یک دمکرات و یک کمونیست میتوانند با هم 113 توافق داشته باشند و دمکراسی مردمی را عملاً تجربه کنند." با او توافق داشتم اما اگرهای زیادی در کار بود. تشکیل هیات نمایندگی خلق کرد برای بسیاری نوید بخش بود. در یک سال گذشته ایران برای اولین بار دمکراسی سیاسی را تجربه کرد. مردم کردستان خواهان جنگ نبودند و خودمختاری در چهارچوب ایرانی دمکراتیک خواست انکارناپذیر آنها بود. این خواست مردمی مشترک بود و مایۀ تجمع نمایندگی سیاسی- مذهبی سر میز مذاکره شد. برای اولین بار در طول تاریخ انقلاب اخیر ایران، یک روحانی با کمونیست و دمکرات توافق مرد و مصالح مردم را مقدم بر دیدگاه عقیدتی خود قرا رداد. ایران دمکراسی سیاسی را تجربه کرد و انحصارطلبان به دست و پا افتادند. از همان اول کار هیات اعزامی از تهران کارشکنی را شروع کرد و زمانیکه متوجه یکپارچگی میدم شد، به فکر تفرقه افتاد. عمال خارجی زیرکانه به درون نهضت نقب زدند و تشتت افکار ار باعث شدند. اختلافات در درون هیات نمایندگی وسعت گرفت و چیزی نمانده بود که مردم مقابل هم بایستند. روز دومی که در مهاباد بودیم شاهد عینی این اختلافات شدیم. گردانی از هنگ ژاندارمری رضائیه برای تعویض پرسنل خود وارد مهاباد شد و پیشمرگان کومهله و چریکهای فدائی سد راهشان شدند. وقتی از فرمانده گردان جریان را سئوال کردم، گفت که قبل از حرکت از رضائیه مراتب را به اطلاع حزب دمکرات رسانده بودند و حتی ورقه عبور از جزب در دست داشتند. پرسیدم چرا به حزب دمکرات اطلاع دادید، مگر هیئت نمایندگی خلق کرد تشکیل نشده است؟ جوابی نگرفتم. در مدت کوتاهی حدود 400 محصل و دانشآموز با شعارهائی از قبیل: "هر نوع سازش با ارتش خیانت است به ملت" و " ارتش خلقی ایجاد باید گردد" وارد صحنه شدند. قضیه بد ا زمدتی مذاکره فیصله یافت و مردم پراکنده شدند اما معلوم بود که این قصه سر دراز دارد. فردای آن روز دفتر سیاسی حزب دمکرات اعلامیهای خطاب به مردم منتشر کرد که حاوی کطالب تازهای بود. در این اعلامیّه ضمن توجیه اقدام یک جانبۀ حزب دمکرات در تماس با ارتش آمده بود که " حزب دمکرات رهبر مبارزات خلق کرد در کردستان ایران است" و از مردم کردستان خواسته شده بود تا " جناب شیخ عزالدین حسینی و کومهله را در مقابل میئولیتهایسان قرار دهند." در قسمت دیگری از این اعلامیّه آمده بود که " وقتی که دولت اعلام کرد که میخواهد مسئلۀ کردستان را از راه مذاکره حل و فصل کند ما ضمن استقبال از این تغییر روش دولت به ماموستا (شیخ عزالدین) پیشنهاد کردیم که مشترکاً با هیئت ویژه دولت به