قدیمیترین شعر برای کودکان
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
سیمای کودکان در ادب رسمی ایران، یعنی آنچه در دیوانها و تذکرهها و تواریخ مسطور است، مثل زندگی و شرح احوال بسیاری ار بزرگان ادب، سیمائی محو و ناپیدا است. کودکان، همچون پدران و مادران، در آثار فراوان و گونهگون شاعران ما حضوری غیرمستقیم دارند. گوئی سخن گفتن از آنان دونشأن شاعریست؛
سخن از کودکان هست، امّا نه آشکار و روشن، بلکه در جامههای کوتاه و بلند و همواره بیخریدار پندها و بندها، این که این مباش و آن باش، یا در بانگ پرید در گلوی زاریها و سوگنامهها و مرثیهها. یعنی بهیاد فرزند بودن، آن دم که زنده نیست؛
صبحگاهی سر خوناب جگر بگشائید
ژاله صبحدم ار نرگس تر بگشائید...
نازنینانِ منا؛ مُرد چراغ دل من
همچو شمع از مژه، خونابِ جگر بگشائید
خبر مرگِ جگر گوشه من گوش کنید
شد جگر، چشمه خون، چشم عِبَر بگشائید
بلبل نغمهگر، از باغِ طرب شد بهسفر
گوش بر نوحه زاغان بهحضر بگشائید...[۱]