صندوق پستی ۱۱۳۲-۱۵ شمارهٔ ۲۹
تایپ این مقاله ناقص است. لطفاً قبل از شروع به تایپ صفحهٔ راهنما را ببینید. |
آقای سعید هراتیزاده
موشکافی و دقتی که در تحلیل و تفسیر آن شعر به کار بردهاید حیرتانگیز است. با این وصف طبیعی است که نقطه نظرهایتان کاملاً درست و دقیق باشد. گیرم شعر، هنگامی که از قوه به فعل درمیآید هرگز ملاحظۀ این نکات را نمیکند و براساس ظوابط و روابط دقیق که بعدها در نقد شعر کشف میشود شکل نمیگیرد. اگر چنین شد، آن شعر «ساختگی» و «تصنعی» است. همچون یک «آدم مصنوعی» - بیاحساس و قلّابی.
سادهتر بگویم: کودکی به دنیا میآید بدون این که به چند و چون حیات و روابط بسیار پیچیده و فوقالعاده ظریف اندامهای خود بیندیشد یا اصلاً جز کل یکپارچۀ خود چیزی حس کند و از شاهکاری که سیستم عصبی اوست، یا عمل شگرفی که مجموعۀ قلب و سرخرگها و سیاهرگها او انجام میدهند، یا ارتباط دقیقی که میان ریهها و قلب او هست آگاهی داشته باشد؛ هرچند که موجودیت زیبا و حریتانگیزش معلول همین جزئیات است. به عبارت دیگر، ساخت و سازی که صورت میگیرد تا این کودک «بشود»، در غیاب او، پشت سر او، دور از خواست و ارادۀ او جریان مییابد. این ساخت و ساز اگر جریان خود به خودیش در جائی بلنگد، کودک را بیمار و زشت و ناسالم خواهد کرد. از او چیزی خواهد ساخت که دلپذیر و زیبا نیست و توجهی را جلب نمیکند. البته پدر و مادرش ار را دوست خواهند داشت، همچنان که آقای دکتر مهدی حمیدی دیوانهای هشت من نُه شاهیش را دوست میدارد و آقای بهآذین قربان صدقۀ دست و پای بلورین ترجمۀ «جان شیفته»اش میرود و آقای پرویز تناولی به خاطر ارتکاب مجسمۀ «فرهاد در زندان عشق» خود همینطور افتخارات تناول میکند بدون این که هیچ یک آنها به زشتی دستکار خود توجهی داشته باشند. این جا است که حضور پزشک مفید میافتد. پزشک که عادتاً با دیدی انتقادی در موجودات بشری نگاه میکند، با معاینۀ کودک میگوید «کبدش خراب است» یا «کلیههایش باید عوض بشود» یا «جنون ارثی دارد» و غیره...
منتقد، یک جور متخصص علو تشریح است. موجود زنده براساس این علم و با استفاده از آن به وجود نمیآید، بلکه دانشمند تشریح با بررسی روابط اُرگانیک او علل بقا را کشف میکند تا ظوابطی به دست آورد که برآن اساس بتواند در سلامت یا بیماری
107
دیگران کند، و برآنچه «روبه راه نیست» انگشت بگذارد.
آقای هادی دادار (کرمانشاه)
از بابت عکسهائی که به آرشیو مجله محبت کردهاید بسیار متشکریم.
آقای ایرج الف. (تهران)
با تشکر از ابراز لطف شما، ویژهنامههائی را که پیشنهاد کردهاید در شورای نویسندگان مجله مطرح خواهیم کرد. البته «ویژهنامه جنایات امپریالیسم در جهان» تصور نمیکنم عملی باشد، زیرا برای چاپ یک چنین شمارهئی در تمام بازارهای جهان هم به قدر کافی کاغذ به هم نمیرسد!
آقای م. دانشجو
با سپاس فراوان.
1) سرچشمههای ذوق و هنر نباید خشکیده تلقی شود. این نکته که اثر چشمگیری عرضه نمیشود دلایل بسیار متعددی دارد. اندکی صبر داشته باشیم.
2) در مورد شطرنج به انتظار وصول نظریات خوانندهگانیم. نظر شما مثبت است ولی هنوز مجموعه نظریات خوانندگان به آن اندازه نیست که براساس آنها بتوانیم تصمیمی بگیریم.
3) قطعۀ استحالۀ تاریخ رسید، ولی ما معتقد نیستیم که «خوشباوری» نشان دادهایم و بیهوده به انتظار «بانگ دلکش ناقوس» نشستهایم.
خانم پری بیانی (ارومیه)
همانطور که در آن قطعۀ کوتاه نوشتهاید «راز دگرگونی جهان را میدانیم»، اما «گشودن این راز برای همگان» نیازمند زمان است.- از پا ننشستهایم، می کوشیم، و این وظیفۀ ماست.
خانم پروین الف. شهمنش
در باب شطرنج، من شخصاً با نظر شما موافقم. طبیعی است که کمتر خوانندهئی تمام مطالب مجله را از اول تا آخر میپسندد و بخصوص «می خواند» و اختصاص سه چهار صفحه به شطرنج منطقاً نباید آن عده از علاقهمندان کتاب جمعه را که به شطرنج علاقهئی ندارند به مخالفت با آن وادارد، زیرا- همچنان که پیش از این هم نوشتهایم- این تجاوز به حق علاقهمندان به شطرنج است که به قول شما «گاه تا آن به یک زبان خارجی تسلط ندارند که از مراجع دیگر استفاده کنند.»
علت چاپ نشدن مباحث شطرنج در یکی دو شماره اخیر هم مطلقاً ربطی به سؤال «شطرنج بماند یا برود» نداشته است. تجدید سازمان مجله آشفتگیهائی در کار پیش آورد که امیدواریم تا این شماره کاملا برطرف شود.
آقای اصغر ذوقی (کرمان)
1) این که پارهئی از مطالب مجله «پرجاذبه» به نظر نمیآید دلیلش صرفاً عادت نداشتن بعض ما به مطالب آموزشی است. این عادت باید اطلاح شود. سعی ما براین است که حتی المقدور مطالبی را در مجله منعکس کنیم که دانستن آن برای طبقۀ تحصیل کرده واقعاً لازم باشد. البته مطالب دیگری چون مراسم تمنای باران و آفرینش جهان در اساطیر و غیره را به صرف این که به قول شما «جنبه سیاسی ندارد نمی توان نفی کرد.
2) در مورد قصهها حق با شماست. باید روی این بخش از مجله بیشتر کار کنیم.
3) ویژهنامهها مورد توجه و تأئید اکثریت خوانندگان این مجله قرار گرفته است. می کوشیم برای هر ویژهنامه به منابع هر چه غنیتر و قابل اعتمادتری دست پیدا کنیم.
4) و اما در مورد آن شعر ... حقیقت این است که نتوانستیم از ارتباط آن با
108
اندیشههای نابهنگام گورکی سردرآریم.
بنده خدای یزدی؟ (یزد)
نامۀ سرشار از محبت حضرتتان را یکیک همکاران خواندند. سپاسگذار این همه توجه و دلسوزی صمیمانهایم، و پشتگرم به همدلی ها و الخ ...
1) نظر شما دربارۀ صفحات شطرنج منفی است، منتظریم ببینیم مجموع نظریات خوانندگان چه خواهد گفت.
2) چون نامههای هر هفته جداگانه پرونده می شود، همین قدر که نویسندۀ نامهئی به صندوق پستی فلان شماره اشاره کند برای دسترسی به سابقۀ امر کافی است.
3) از معرفی کلکسیونر مطبوعات کشور فوقالعاده ممنونیم. یکی از گرفتاریهای بطرگ ما را با راهنمائی خود حل فرمودید.
4) دربارۀ آمریکای لاتین بازهم مطالب و مقالاتی داریم که بتوانیم ویژهنامه(های) مکمّلی منتشر کنیم.
5) این عبارت نامهتان به راستی نقل کردنی است: «... این است که میبینی بسیاریها از قیمت صد ریالی کتاب جمعه می نالند و فکر نمی کنند که در این وانفسا اگر هزار ریال هم بود باز ارزان بود و هنوز هم خیلی طول خواهد کشید تا این وضع تغییر کند. یک کیلو پرتقال را صد ریال می خریم و آن وقت یک مجلۀ صد ریالی را می گوئیم گران است».
دوست عزیز، لطف شما به جای خود. مقایسه قیمت ها هم به شرح ایضاً. اما به راستی ما در میان خوانندگان خود بخصوص «دانشجویان» کسانی را سراغ داریم که سال تا سال رنگ پرتقال را نمی بینند امّا برای خرید کتاب جمعه از شام شب خود چشم می پوشند. ما نسبت به این گروه از خوانندگان است که تا مغز استخوان احساس مسؤولیت می کنیم. در برابر این عطض مقدس به خواندن و دانستن و برای پاسخ دادن به این نیاز عمیق اجتماعی است که مدام از کار خود انتقاد می کنیم، از کیفیت مجّله (هم در مایحتوی و هم در تنظیم و تزئین) ناراضی هستیم و برای وصول به سطح قابل قبول تری به هر امکانی چنگ می اندازیم. ما به راستی از این بابت که در هفته های اخیر تأخیرهائی در انتشار مجله پیش آمد عمیقاً احساس شرمندگی می کنیم. وقتی که ناگهان صبح یکشنبه از چاپخانه تلفن می کنند که حتی یک صفحه کاغذ در بازار گیر نمی آید، واقعاً حال و روز همکارانمان تماشائی است. وقتی ناگهان برق صحافی قطع می شود و دست و بال همۀ ما در پوست گردو می ماند و معلوم می شود شب پنجشنبه مجله به توزیع نخواهد رسید و با در نظر گرفتن تعطیل جمعه توزیع مجله به روز شنبه موکول می شود، به تمام معنی اصطلاح، خستگی به تن همۀ ما می ماند. در هر حال، اینها بخشی از گرفتاری های ما است. تنها چیزی که ما را به ادامۀ کارمان در این شرایط واقعاً کسالتآور و نومید کننده تشویق می کند تفاهم متقابل ما و خوانندگان مجله است. بارها از این سو و آن سوی کشور نامه هائی دربافت کرده ایم که به اصرار از ما خواسته اند برای دریافت کمک های نقدی علاقه مندان مجله حسابی در بانکی بگشائیم. این نامه ها آیا نشانۀ این نیست که نویسندگانشان ارج مسؤولیت همکاران کوشای مار را دریافته اند و اشکالات و گرفتاری های ما را درک می کنند؟ و آیا این نامه ها برای آن که ما را به عمق نیازهای فرهنگی جامعه توجه دهد و در انجام تعهدات خود پابرجاتر و کوشاتر کند کافی نیست؟
کتاب جمعه آبروی ما است و حاصل تعهد اجتماعی ما. همیشه گفته ایم که ما، از لحاظ اقتصادی، فقط طالب خود کفائی مجله ایم. در جمع همکاران رسمی انگشتشمار ما هیج کس برای خود حساب پس انداز باز نکرده است و اگر مجله درآمدی
109