چرمِ کف پایِ عدید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
نسیم خاکسار
بعد از دو بار که زیر اخیه رفتم فهمیدم عدید حرف نزده است. بازجوها فقط تهدید میکردند. این نشان میداد سُمبهشان چندان پرزور نیست. هر چقدر بیشتر میزدند و فحش میدادند بیشتر حالیم میشد که عدید لب باز نکرده است. وقتی گفتند روبهروتان میکنیم از خوشحالی دل تو دلم نبود. مطمئن بودم که عدید هم حال و روز مرا داشت. بدجور گیر کرده بودیم. اما تمام فشارها روی عدید بود. آمده بودند او را بگیرند٬ تصادفی من هم آنجا بودم. از همان اول معلوم بود که هر چه هست اول ربط بهعدید پیدا میکند. از دیشب که گفته بودند فردا روبهروتان میکنیم تا حالا منتظر بودم. استخوانِ کف پام بدجوری اذیت میکرد.