سکوت (آندره‌یف): تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲۷: سطر ۲۷:
 
[[رده:کاظم انصاری]]
 
[[رده:کاظم انصاری]]
 
[[رده:مرتضا ممیز]]
 
[[رده:مرتضا ممیز]]
 +
 +
در یکی از شب های مهتابی ماه مه که بلبلان سرگرم نغمه سرائی بودند همسر ایگناتی (Ignaty) به اطاق شوهرش رفت. آثار رنج و محنت بر چهره اش نقش بسته بود. چراغ کوچک در دستش می لرزید. چون به نزدیک شوهر رسید شانه او را گرفت و گریه کنان گفت:
 +
- پدر، برویم پیش ورا!
 +
ایگناتی بی آنکه سر برگرداند از بالای عینک زیرچشمی به همسرش نگریست و آنقدر به وی خیره شد که همسرش دست آزاد خود را حرکت داد روی نیمکت کوتاهی نشست و گفت:
 +
-راستی شما دو نفر ..... چقدر بی رحمید!
 +
کلمه آخر را با تاکید خاصی ادا کرد و چهره مهربان و گوشتالودش از حرکتی دردناک و ناگوار زشت و بد ترکیب شد، گوئی می خواست با حرکت عضلات صورت نشان دهد که این مردم بی رحم

نسخهٔ ‏۲۷ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۵:۲۷

کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۱
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۲
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۲
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۳
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۴
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۵
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۶
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۷
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۸
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۱۹
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۰
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۱
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۲
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۳
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۴
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۵
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۶
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۷
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۸
کتاب هفته شماره ۷ صفحه ۱۲۸

در یکی از شب های مهتابی ماه مه که بلبلان سرگرم نغمه سرائی بودند همسر ایگناتی (Ignaty) به اطاق شوهرش رفت. آثار رنج و محنت بر چهره اش نقش بسته بود. چراغ کوچک در دستش می لرزید. چون به نزدیک شوهر رسید شانه او را گرفت و گریه کنان گفت: - پدر، برویم پیش ورا! ایگناتی بی آنکه سر برگرداند از بالای عینک زیرچشمی به همسرش نگریست و آنقدر به وی خیره شد که همسرش دست آزاد خود را حرکت داد روی نیمکت کوتاهی نشست و گفت: -راستی شما دو نفر ..... چقدر بی رحمید! کلمه آخر را با تاکید خاصی ادا کرد و چهره مهربان و گوشتالودش از حرکتی دردناک و ناگوار زشت و بد ترکیب شد، گوئی می خواست با حرکت عضلات صورت نشان دهد که این مردم بی رحم