گی دوموپاسان: تفاوت بین نسخهها
(پایان تایپ) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
[[Image:KHN004P010.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۰|کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۰]] | [[Image:KHN004P010.jpg|thumb|alt= کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۰|کتاب هفته شماره ۴ صفحه ۱۰]] | ||
− | {{ | + | {{بازنگری}} |
+ | |||
+ | '''درباره نویسنده:''' | ||
+ | |||
+ | گیدوموپاسان در سال ۱۸۵۰ متولد شد و در ۱۸۹۳ در پاریس به بیماری فلج چشم از جهان فروبست. | ||
+ | |||
+ | موپاسان یکی از نویسندگان بزرگ فرانسه است که در مکتب«گوستاو فلوبر» درس سیر و مشاهده و سبک نگارش روشن و موجز آموخته است. موپاسان که چون استادش فلوبر، نویسندهٔ رئالیستی است، همه طبقات اجتماع خود را از دهقان گرفته تا بورژوای خردهپا و بروژوای بزرگ و ملاک و کارمند دولت در آثار خویش مجسن ساخته و نتیجهٔ تجربیات و مشاهدات خود را دربارهٔ ایشان بیان کرده است. او هرگز به تجزیه و تحلیل زندگی نمیپردازد بلکه همچون نقاشی توانا یا عکاسی چیرهدست زندگی را آنچنانکه هست نشان میدهد. نثر موپاسان بسیار روشن و ساده و روان و خالی از تعقید است. | ||
+ | |||
+ | رمانهای موپاسان از جمله «یک زندگی» و «خوشگل پسر» و «بهقوت مرگ» و «پییروژان» در شمار بهترین رمانهای رئالیست بشمار میآیند و با این همه بیشتر شهرت این نویسنده مرهون «نوول»های بیشمار و متنوع اوست. | ||
+ | |||
+ | '''تپلی''' Boulle De Suif از مفصلترین و بهترین نوولهای موپاسان است که در سال ۱۸۸۰ برشتهٔ تحریر درآمده است. | ||
+ | |||
+ | در این نوول که گوشهای از وضع فرانسه شکستخورده در جنگ ۱۸۷۰ را نشان میدهد بازیگران صحنه، بورژواهای بزرگ و سرمایهداران شهر «روان» هستند که با تسلط سربازان پروسی بر قسمتی از کشور فرانسه، ثروت و مایملکشان به خطر افتاده و اینک در راه فرارند تا از آن ثروت و مکنت آنچه را که میتوانند از غارت و چپاول دشمن فاتح نجات بخشند. وطن ایشان که روزی فرانسه نام داشت اینک بصورت واقعی خود یعنی «چمدانپر» و چک و بانک و اسکناس و سفته و حواله در آمده و «وطنپرستان» فراری در راه نجات جان خود و نجات آن «وطنمألوف» رنج سفر برخود هموار کردهاند. | ||
+ | |||
+ | اینان بظاهر و در واقع عادی به همهٔ اصول دینی و اخلاقی و اجتماعی پابند و معتقدند ولی وقتی «وطن» در خطر افتاد، همهٔ آن اصول را زیر پا میگذارند و برای نجات آن «وطن» بهکسانی که در نظر آنان گمراهترین و کثیفترین فرد اجتماع هستند تملق میگویند اما سرانجام پس از آنکه خرشان از پل گذشت باز با همان دیدهٔ نفرت و تحقیر بهآنها مینگرند. | ||
+ | |||
+ | «تپلی» زنی است هرجائی که گمراهی او حاصل نظام اجتماع کثیف و منحط زمان خویش است ولی صفات و ملکات انسانی در او بحد بارز وجود دارد و نشان میدهد که با همهٔ گمراهی و فساد بر آن طبقه که وطنشان را در چمدان بدست دارند، شرف دارد. | ||
+ | |||
نسخهٔ ۲۶ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۳:۰۷
تایپ این مقاله تمام شده و آمادهٔ بازنگری است. اگر شما همان کسی نیستید که مقاله را تایپ کرده، لطفاً قبل از شروع به بازنگری صفحهٔ راهنمای بازنگری را ببینید (پیشنویس)، و پس از اینکه تمام متن را با تصاویر صفحات مقابله کردید و اشکالات را اصلاح کردید یا به بحث گذاشتید، این پیغام را حذف کنید. |
درباره نویسنده:
گیدوموپاسان در سال ۱۸۵۰ متولد شد و در ۱۸۹۳ در پاریس به بیماری فلج چشم از جهان فروبست.
موپاسان یکی از نویسندگان بزرگ فرانسه است که در مکتب«گوستاو فلوبر» درس سیر و مشاهده و سبک نگارش روشن و موجز آموخته است. موپاسان که چون استادش فلوبر، نویسندهٔ رئالیستی است، همه طبقات اجتماع خود را از دهقان گرفته تا بورژوای خردهپا و بروژوای بزرگ و ملاک و کارمند دولت در آثار خویش مجسن ساخته و نتیجهٔ تجربیات و مشاهدات خود را دربارهٔ ایشان بیان کرده است. او هرگز به تجزیه و تحلیل زندگی نمیپردازد بلکه همچون نقاشی توانا یا عکاسی چیرهدست زندگی را آنچنانکه هست نشان میدهد. نثر موپاسان بسیار روشن و ساده و روان و خالی از تعقید است.
رمانهای موپاسان از جمله «یک زندگی» و «خوشگل پسر» و «بهقوت مرگ» و «پییروژان» در شمار بهترین رمانهای رئالیست بشمار میآیند و با این همه بیشتر شهرت این نویسنده مرهون «نوول»های بیشمار و متنوع اوست.
تپلی Boulle De Suif از مفصلترین و بهترین نوولهای موپاسان است که در سال ۱۸۸۰ برشتهٔ تحریر درآمده است.
در این نوول که گوشهای از وضع فرانسه شکستخورده در جنگ ۱۸۷۰ را نشان میدهد بازیگران صحنه، بورژواهای بزرگ و سرمایهداران شهر «روان» هستند که با تسلط سربازان پروسی بر قسمتی از کشور فرانسه، ثروت و مایملکشان به خطر افتاده و اینک در راه فرارند تا از آن ثروت و مکنت آنچه را که میتوانند از غارت و چپاول دشمن فاتح نجات بخشند. وطن ایشان که روزی فرانسه نام داشت اینک بصورت واقعی خود یعنی «چمدانپر» و چک و بانک و اسکناس و سفته و حواله در آمده و «وطنپرستان» فراری در راه نجات جان خود و نجات آن «وطنمألوف» رنج سفر برخود هموار کردهاند.
اینان بظاهر و در واقع عادی به همهٔ اصول دینی و اخلاقی و اجتماعی پابند و معتقدند ولی وقتی «وطن» در خطر افتاد، همهٔ آن اصول را زیر پا میگذارند و برای نجات آن «وطن» بهکسانی که در نظر آنان گمراهترین و کثیفترین فرد اجتماع هستند تملق میگویند اما سرانجام پس از آنکه خرشان از پل گذشت باز با همان دیدهٔ نفرت و تحقیر بهآنها مینگرند.
«تپلی» زنی است هرجائی که گمراهی او حاصل نظام اجتماع کثیف و منحط زمان خویش است ولی صفات و ملکات انسانی در او بحد بارز وجود دارد و نشان میدهد که با همهٔ گمراهی و فساد بر آن طبقه که وطنشان را در چمدان بدست دارند، شرف دارد.