سرود: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز
سطر ۱۴: سطر ۱۴:
 
برو، مرد بیدار! اگر نیست کس
 
برو، مرد بیدار! اگر نیست کس
  
که دل با تو دارد،‌‌ همان یک نفس!  
+
که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!  
  
  
سطر ۸۴: سطر ۸۴:
 
  {{پایان وسط چین}}
 
  {{پایان وسط چین}}
  
 +
برو، مرد بیدار! اگر نیست کس
  
 +
که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!
 +
 +
 +
 +
 +
{{وسط چین}}
 +
 +
{{ستاره}}
 +
 +
{{پایان وسط چین}}
 +
 +
برو، مرد بیدار! اگر نیست کس
 +
 +
که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!
 +
 +
 +
تو گلجوئی‌ ای مرد و ر‌ه پر خس است،
 +
 +
شکرخواه را حرف تلخی‌ بس است
  
 
[[رده:کتاب هفته]]
 
[[رده:کتاب هفته]]

نسخهٔ ‏۲۹ دسامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۷

کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۲
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۲
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۳
کتاب هفته شماره ۹ صفحه ۱۳۳

به پرویز شاپور

ا. بامداد

برو، مرد بیدار! اگر نیست کس

که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!


همه روزگارت به تلخی‌ گذشت

شکر چند جوئی در این تلخدشت؟


به بیهوده جستن فروکاستی

قبا خستگی‌ بر تن‌ آراستی


قبائی همه وصله‌بر‌وصله بر،

قبائی ز نفرت بر او آستر


***

همه پایم از خستگی‌ ریش‌ریش

نه راهی‌، نه ذیروحی، از پشت و پیش


نه وقتی‌ که واگردم از رفته‌راه

نه بختی که با سر در افتم به چاه


نه بیم و نه امید... از پیش و پس

بیابان و خار بیابان و... بس!


چه سودی اگر خامشی بشکنم

که «یاران! در این دشت، تنها منم»؟


گرفتم به بانگی گلو بردرم

که در دم بسوزد چو خاکسترم،


گرفتم که تندر فشاندم، چه سود

کز‌ این هیمه‌، نی‌ شعله خیزد، نه دود.


گرفتم که فریاد برداشتم

یکی‌ تیغ در جان شب کاشتم، -


مرا تیغ فریاد برنده نیست

در آن مرده‌آباد کش زنده نیست


***

برو، مرد بیدار! اگر نیست کس

که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!



***

برو، مرد بیدار! اگر نیست کس

که دل با تو دارد،‌‌ ممان یک نفس!


تو گلجوئی‌ ای مرد و ر‌ه پر خس است،

شکرخواه را حرف تلخی‌ بس است