فرمانروائی سرمایه و پیدایش دموکراسی ۳: تفاوت بین نسخهها
(نهایی شد.) |
جز («فرمانروائی سرمایه و پیدایش دموکراسی ۳» را محافظت کرد: بازنگری شده و مطابق با متن اصلی است. ([edit=sysop] (بیپایان) [move=sysop] (بیپایان))) |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۲۷
گوران تربورن
در بلژیک، باز کردن دلایل دنبالهروی مطیعانهٔ دهقانان از رهبری حزب کاتولیک بسیار مشکل است (این تشکیلات با این که در انحصار کشیشها بود، امّا در واقع توسط اریستوکراسی کنترل میشد). آنها، سازمان نسبتاً پراهمیت: بورن باند (Boerenbond) را که توسط آن ازمنافع اقتصادی خود دفاع میکردند، منحل کردند، امّا از نظر سیاسی و اجتماعی در دهات فلاندر منزوی شدند و لذا از بخشهای صنعتی شده و غیر مذهبی فرانوسی زبان بهدورافتادند. فقدان نقش سیاسی فعال، خصیصهٔ دیگر دهقانان پر قدرت (از نظر اقتصادی) هلندی بود. با این که نمیتوانم اهمیت سیاسی این پدیده را کاملاً بررسی کنم، امّا روشن است که مناسبات طبقاتی دهقانی در بلژیک و هلند، با الگوی حاکم در اسکاندیناوی، فرانسه و سایر کشورهای قارهٔ اروپای غربی، تفاوت زیادی دارد. این واقعیت که بخش اعظم دهقانان مزدورند، میرساند که میزان معینی از وابستگی شخصی حتی بعد از آغاز تولید فشردهٔ محصولات باقی مانده است. متأسفانه تنها آمار موجود، از سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ است که بر طبق آن ۵۷ درصد از دهقانان بلژیکی و ۴۶ درصد از دهقانان هلندی مزدور شده بودند.
بههر حال، نمونهٔ بریتانیا، بهروشنی نشان میدهد که وجود خرده بورژوازی دهقانی نیرومند، بههیچ وجه شرط لازم دمکراتیزه کردن نیست. در واقع، بریتانیا، مثل فرانسه (با اندکی تفاوت) مثال بسیار خوبی است برای دومین عامل مهم داخلی، یعنی طبقهٔ حاکم تقسیم شده. حداقل دو مورد وجود داشته که در آنها تحت شرایط معین انشعابات [درون طبقه حاکم] نقش تعیین کنندهئی بازی کرده است. تا زمانی که از پائین تهدید جدیئی نشده باشد، این انشعابات باعث میشود که رقابت فشردهئی برای جلب پشتیبانی تودهئی بهوجود آید، بهشرطی که میزان معینی از اتحاد در این زمینه موجود باشد (حتی اگر بهخاطر تجربیات وحشتناک گذشته از مقابله قهرآمیز باشد)، این انشعابات، باعث ترغیب مراحل اجرائی نهادی شده، همزیستی مسالمتآمیز و ابراز مخالفت را تضمین میکند.
امواجی که از بریتانیا بهفرانسهٔ انقلابی رسید و نخستین گامهای جنبش کارگری، همگی در عمل توسط طبقهٔ حاکم وحدت یافته، سرکوب شد. بههرحال، با رسیدن قرن نوزدهم، انقلاب بورژوائی زودرس و غیر بالنده منجر بهاستقرار یک الگوی پارلمانی عمیقاً ریشهدار بر اساس رقابت درون طبقهٔ حاکم، بین سرمایهٔ شهری و دهقانی شد. وقتی هیجان ضدانقلابی فروکش کرد، و بخصوص وقتی تهییج تودهئی دوباره بهشکل سنجیدهتری آغاز شد، این رقابت [بین سرمایهٔ شهری و دهقانی] بهمبارزه برای پشتیبانی گستردهتر تودهئی تبدیل شد. گسترش حق رای توسط دولت محافظه کار دیزرائیلی در سال ۱۸۶۷ تصویر روشنی از این ویژگی بهدست میدهد. پارلمان و خود حزب محافظه کار در توازنِ بیثبات قدرت گیرافتادند، در حالی که فشارمردمی در خارج [از پارلمان] برای اصلاحات انتخاباتی بالا میگرفت، پس از یک سلسله مانورهای پیچیده، که در آن هدف اصلیِ دیزرائیلی اخراج رقبای لیبرال از بازی و تضمین موقعیت رهبری درون حزب خودش بود، بالأخره، لایحهئی با اعتبار دوستی و اکثریت پارلمانی بهتصویب رسید. در بریتانیای اواسط قرن نوزدهم، یک سیاستمدار محافظه کار از چنان اعتماد بهنفس طبقاتیئی برخوردار بود که عدهٔ انگشتشماری از رادیکالهای پارلمانی (که بهساز طبقهٔ حاکم میرقصیدند) موفق شدند بهنحوی جسورانه و ناآشکار حق رأی را بیش از آنچه دولت در نظر داشت گسترش دهند. برای دیزرائیلی مسألهٔ اصلی شکست لیبرالها بود که از جناح راست با لایحه مخالفت میورزیدند.
در فرانسه، رشد جریانات، باعث استقرار تغییر قهرآمیزی در همان زمینه شد. انقلاب بورژوائی که بسیار رادیکالتر بود، از طرفی بورژوازی شهری را با اریستوکراسی صاحب زمین بیگانه کرد و از طرف دیگر دهقانان را قاطعانه رهائی بخشید. اریستوکراسی باعث شد که لوئی ناپلئون در سال ۱۸۴۸ بهقدرت برسد، حال آنکه اشراف مانع تحکیم ارتجاع بورژوائی در دورهٔ ۵۱-۱۸۴۹ شدند. پس از شکست نظامی امپراطوری روم و متلاشی کردن کمون پاریس، اختلافات درون اردوی ارتجاع سلطنت طلب، چنان سردرگمیئی پیدا شد که منجر بهتشکیل جمهوری غیر دمکراتیک سوم شد. این اردو که در اثر مخالفتهای داخلی از هم پاشیده بود، بهسرعت تسلیم نیروی جمهوریخواه دمکراتیک بورژوازی کوچک و خرده بورژوازی شد.
در هلند نیز، انشعابات فوقالعاده پیچیدهٔ درون طبقهٔ حاکم در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم باعث تسهیل جریان دمکراتیزه کردن شد. حزب لیبرال بهسه قسمت تقسیم شد؛ حزب ضدانقلابی کالوانیست [هواخواهان مذهب کالونی که پیرو خداشاهی بودند] که از حق رأی خانوادگی (houahoid) مردان پشتیبانی میکرد و با حق رأی فردی و بر پایهٔ مالکیت، همچون تجلی رشد «حکومت مامون» (Mammon) مخافت میورزید. در اثر انشعاب عدهئی از اعضای این حزب لطمهٔ شدیدی بهآن وارد آمد. این عده در ارتباط نزدیک با منافع مالی با منافع دهقانان بزرگ و اریستوکراتیک بوده، بعد از انشعاب [گروه] اتحاد تاریخی را تشکیل دادند. برخی عوامل دمکراتیک حتی درون حزب کاتولیک محافظه کار پدیدار شد. ترکیب حاصل از دمکراسی بورژوائی و قبول مدارس مذهبی دولتی - توافقی که در سال ۱۹۱۷ بهآن جامهٔ عمل پوشیده شد ـ عملاً سدی در راه تشکیل یک طبقهٔ کارگر متحد بود، طبقهئی که میتواند دمکراسی بورژوائی را برای پیشبرد منافع خود بهکار گیرد.
در ایالات متحدهٔ آمریکا، اهمیت انشعابات درون طبقهٔ حاکم که در چارچوب مستحکم وحدت عمل میکرد، بهخوبی با جریان دشوار و طولانی شدهٔ دمکراتیزه کردن متجلی میشود. پانزدهمین اصلاح (Fifteenth Amendment)، که تعصبات نژادی [نسبت بهبردههای سیاهپوست] در انتخابات را ممنوع کرد، نتیجهٔ جنگ داخلی نبود. دادن حق رأی بهسیاهپوستان جنوب نیز منظور جدی این لایحه نبود، زیرا وظیفهٔ فوقالعاده پر اهمیت آن درواقع عبارت بود از تجدید وحدت فراکسیونهای شمال و جنوبی بورژوازی ویلیام استیوارت، سناتور جمهوریخواه نوادا که پایهگذار این لایحه بود چنین نوشت «تأثیر این اصلاح همان بود که من انتظار داشتم، یعنی تضمین حق رأی بیدردسر کاکاسیاههای ایالات شمالی» جمهوریخواهان این لایحه اصلاحی را بعد از تقلیل نسبی میزان آرا در انتخابات سال ۱۸۶۸، پیشنهاد کردند، تا اکثریت آرا شمال و طرفداران ائتلاف [آمریکا] را برای خود تضمین کنند. ضمناً پلانتوکراسی [Plantocracy در جنوب آمریکا پیشرفت کشت پنبه این منطقه را بهصورت مملکت پنبه درآورده بود و در اینجا شاید اشارهٔ نویسنده بهحکومت مزرعهداران باشد] مجاز بود در جنوب برای خود سنگربندی کند. البته بسیار مشکل است که طی چند سطر، تاریخ پیچیدهٔ نیروهای دمکراسی در جنوب آمریکا را جمعبندی کنیم. امّا، اگر اوضاع دههٔ ۱۹۶۰ را با یک قرن قبل مقایسه کنیم، دو اختلاف چشمگیر توجهمان را جلب میکند. در دههٔ ۱۸۶۰ سیاهپوستانی که قبلاً برده بودند، نه نیروی مستقلی داشتند که از طریق آن مخالفت خود را ابراز کنند و نه سیاست متحدکنندهئی، و دمکراسی هم هیچ وقت از طبقات بالائی بهطبقات پائینی هدیه نشده است. یک قرن بعد، یعنی در سال ۱۹۶۰ جنبش مبارز سیاهان درمناطق صنعتی و شهری شدهٔ جنوب مستقر شده بود، و با رسیدن ربعِ سوم قرن بیستم، بورژوازی قدیمی روستائی در اعماق جنوب آمریکا نسبت بهجبههٔ طبقهٔ حاکم ملی، اهمیتی حاشیهئی پیدا کرد. و همین نکته مبین توانائی دستگاه دولت فدرال در پیشقدم شدن برای اعمال حقوق دمکراتیک بدون وحشت از ایجاد تفرقه درون بورژوازی است. در سال ۱۹۶۵، شرط داشتن سواد برای دادن رأی هنوز در ۵۰ درصد از ایالات رعایت میشد. امّا حتی قبل از جذب کارگران جدید مهاجر بهاین سیستم توسط رؤسای دستگاههای سیاسی شهری، کارآئی این شرط از بین رفته بود.
کوشش درجدولبندی الگوهای تعیین کنندهٔ [نوع جدید دمکراسی] در هر یک از این کشورها، این خطر را دارد که شاید مطلب را بیش از حد ساده جلوه دهیم. بنابراین جدولی که در زیر میآید، فقط اشارهئی است سطحی بهنیروهائی که بهطور مستقیم در بهدست آوردن دمکراسی بورژوائی سهیم بودهاند. تنها موارد روشن عبارتند از: بلژیک، نمونهٔ دمکراسیهای ناشی از جنگ، و سه کشور استرالیا، زلاندنو و سوئیس که در آنها جریان دمکراتیزه کردن کاملاً ناشی از تکامل درونی بوده است. از این رو، تا حد قابل توجهی، نروژ دمکراسی خود را مدیون خرده بورژوازی دهقانی مستقل است. دمکراسی فدرال کانادا، هم چون وسیلهٔ بسیج ملی [برای جنگ] بود و هم نتیجهٔ آن؛ در دانمارک و بریتانیا نیز یگانهسازی ملی نقش مهمی بازی کرد. در فرانسه شکست نظامی عامل مهمی بود. در شمال ایالات متحدهٔ آمریکا، دمکراسی بیشتر دستاورد بورژوازی کوچک و خرده بورژوازی بود، جدول ذیل درمورد هلند حق مطلب را ادا نمیکند، زیرا خرده بورژوازی و بورژوازی کوچک در این کشور بسیار بیشتر از بلژیک پیش رفتند.
در خاتمه باید تأیید کرد که در پشت کلیهٔ این الگوها یک نیروی مشترک و پیگیر نهفته بوده است، یعنی نیروی طبقهٔ کارگر. بهیک الگوهای گوناگون [دمکراتیزه کردن] بیان کنندهٔ متحدان گوناگون لازم برای پیروزی مبارزه طبقهٔ کارگر در رسیدن بهدمکراسی است.
دمکراسیهای ناشی از شکست | دمکراسیهای ناشی از بسیج ملی برای جنگ | دمکراسیهای ناشی از تکامل درونی | |||
---|---|---|---|---|---|
مستقیم | نامستقیم | چون وسیله | چون نتیجه | استقلال بورژوازی کوچک و خرده بورژوازی | انشعاب در اتحاد طبقه حاکم |
اطریش | سوئد | نروژ | بلژیک | استرالیا | فرانسه |
فنلاند | کانادا | دانمارک | هلند | ||
آلمان | زلاندنو | بریتانیا | |||
ایتالیا | سوئیس | ایالات متحده آمریکا | |||
ژاپن |