نامه‌ها ۳۶: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۷۵: سطر ۷۵:
 
كرماشان: ۵۹/۱/۱۲
 
كرماشان: ۵۹/۱/۱۲
 
{{پایان چپ‌چین}}
 
{{پایان چپ‌چین}}
 +
 +
== امپریالیسم چیست؟ ==
 +
 +
::*قطعه‌ئی كه در زیر نقل می شود، از برگی چاپی و فاقد امضا است كه ظاهراً در شهر پخش شده است. قطعه‎ئی است در شناساندن مفهوم امپریالیسم به‌زبان ساده؛ عین قطعه را یكی از خوانندگان توسط پست برای ما فرستاده خواسته است آن را به عنوان «كوششی صادقانه و نجیبانه و بی‌ادعا» در مجله منعكس كنیم.
 +
 +
 +
هر جا كه من ز گفتن این واژهٔ «رفیق» پرهیز می‌كنم
 +
 +
در بیخ گوش ما
 +
 +
امپریالیسم هست!
 +
 +
هر جا برای خواندن این شعر، خویش را
 +
 +
با دیو ارتجاع گلاویز می‌كنم
 +
 +
در باب نكته را
 +
 +
:::كه امپریالیسم هست!
 +
 +
امپریالیسم چیست؟ مگر در چه هیبت است؟
 +
 +
دانستنش برای همه یك ضرورت است:
 +
 +
 +
امپریالیسم چیست؟
 +
 +
یك نظم بی‌نظام
 +
 +
یك رشت پرفساد كه ازحیث اقتصاد
 +
 +
«بالاترین مراحل سرمایه‎داری است»
 +
 +
هر سو كه رو كند
 +
 +
مرگ است و خواری است.
 +
 +
امپریالیسم را
 +
 +
عمال ارتجاع
 +
 +
همواره در پی خدمتگزاری است.
 +
 +
این غول قرن ما
 +
 +
با پنجه‎های بهره‌كش انحصارها
 +
 +
آورده صد حكومت و برده هزارها.
 +
 +
این یكه‌تاز عرصهٔ تولید بی‌حساب
 +
 +
بی‌تاب و ناشكیب
 +
 +
در جست‌وجوی قبضهٔ بازار بی‌رقیب
 +
 +
مانند اژدها
 +
 +
چسبیده از گلوی همه پرولتاریا.
 +
 +
این غول بی‌رقیب
 +
 +
با حلیه‌ای غریب
 +
 +
سر می‌كشد به‌ساحت هر آشیانه‎ئی
 +
 +
راهی برای غارت خود
 +
 +
باز می‌كند
 +
 +
با هر بهانه‌ئی.
 +
 +
هر سو كه رو كند
 +
 +
مرگ است و خواری است:
 +
 +
ایجاد اختناق
 +
 +
افكندن نفاق
 +
 +
كشتار خلق‌ها
 +
 +
تحكیم ارتجاع
 +
 +
از حیله‎های سیستم سرمایه‌داری است.
 +
 +
در كشوری كه قدرت والای معجزه از ارتشی
 +
 +
كه هفده شهریور آفرید
 +
 +
اصلی به‌نام ارتش برادر آفرید.
 +
 +
زان پیش‌تر كه شسته شود خون خلق ما
 +
 +
از سنگفرشها،
 +
 +
در باب نكته را
 +
 +
كه امپریالیسم هست.
 +
 +
در كشوری كه شایعه‌سازان ارتجاع
 +
 +
از ذهن توده‌ها
 +
 +
از واژهٔ چریك و مجاهد
 +
 +
یك ضدانقلاب
 +
 +
یك كافر آفرید.
 +
 +
در باب نكته را
 +
 +
كه امپریالیسم هست
 +
 +
امپریالیسم دشمن سرسخت خلق‌ها
 +
 +
هر چند تیر خورده ولی مانده روی پا
 +
 +
تا لحظه‌ئی كه متن قرارداهای او
 +
 +
افشا نگشته است.
 +
 +
تا لحظه‌ئی كه سیستم وابستگی بدو
 +
 +
امحا نگشته است.
 +
 +
تا لحظه‌ئی كه چهرهٔ منفور ارتجاع
 +
 +
رسوا نگشته است
 +
 +
تا حزب كارگر
 +
 +
تا آن صفوف متحد پرولتاریا
 +
 +
پیدا نگشته است.
 +
 +
امپریالیسم هست
 +
 +
و این لاشخوار، دست
 +
 +
از ما نشسته است.
 +
 +
 +
== آزادی ==
 +
 +
::*این شعر را رامش ابهری باری ما فرستاده است. همراه نامه‌ئی كه در آن می‌نویسد «این شعر را خودم سروده‌ام» و بعد توضیح داده است كه می‌داند بعضی از بچه‌های دیگر شیطنت می‌كنند «از بزرگ‌تران خود می‌خواهند تا برای آن‌ها شعر بگویند»! – رامش یازده سال دارد و در كلاس پنجم (۱) دبستان دخترانهٔ ذوقی درس می‌خواند.
 +
 +
 +
چه قدر نامت زیبا بود
 +
 +
چه قدر نامت پرمعنا بود.
 +
 +
من نامت را در كلاس بر روی تخته نوشتم
 +
 +
نامت آن قدر زیبا بود كه بچه‌ها مانند گل شكفتند.
 +
 +
اولین بار نامت را زِ پرستوئی دربند كشیده شنیدم
 +
 +
دومین بار نامت را زِ بهار كه از فرسنگ‌ها دورتر فریادی زد شنیدم.
 +
 +
نامت در تاریكی برای من نور بود
 +
 +
در زمستان برای من بهار بود
 +
 +
در همان حال كه محو نامت بودم
 +
 +
دست‌های سپید در برابر دست‌های سیاه پدیدار گشت.
 +
 +
جز سپید و سیاه چیزی نمی‌دیدم
 +
 +
چیزی سیاه‌تر از سیاهی در بالا سرم بود
 +
 +
نام آن چیز خورشید استبداد بود.
 +
 +
دست‌های سپید، مرا همراه خود برد
 +
 +
دست‌های سیاه، استبداد را همراه خود برد
 +
 +
بعد هوا دلپذیر شد
 +
 +
هزاران گل بردمید و آفتاب درخشید.
 +
 +
دیگر من فقط نامت را نمی‌دیدم.
 +
 +
من در خودت زندگی می‌كردم.
 +
 +
بهار [كه] تو را به‌ما هدیه داد دیگر صدایش دور نبود
 +
 +
پرستوی دربند كشیده آزاد شده بود
 +
 +
دیگر بچه‌ها معنی واقعی تو را می‌دانستند
 +
 +
در انشاها و حرف‌ها و كارهای‌شان نام تو را می‌آوردند.
 +
 +
باز دست‌های سیاهی در داخل دست‌های سپید پدیدار گشت
 +
 +
اما كوچك‌تر بود و تك تك.
 +
 +
دست‌های سپید نمی‌توانست آن را نابود كند.
 +
 +
ما با تمام وجود آن دست‌های پلید را نابود ساختیم
 +
 +
كوفتیم و كوفتیم و كوفتیم
 +
 +
پرستو را در حال آواز دیدم
 +
 +
بهار را در حال آواز دیدم
 +
 +
پس بیائید ما هم آواز بخوانیم
 +
 +
از انقلاب و از پیروزی.
 +
 +
نامت را فریاد می‌زنم: آزادی.
 +
 +
پرستو را در حال پرواز دیدم
 +
 +
بهار را در حال پرواز شادی دیدم
 +
 +
پس بیائید با هم پرواز كنیم
 +
 +
یكصدا آواز بخوانیم و یكپارچه پرواز كنیم.
 +
 +
اما فقط جای دوستی كه آزادی را برایم معنی كرد خالی بود.
 +
 +
او از این روزها برای من می‌گفت
 +
 +
از مبارزه، از پیروزی، از انقلاب و
 +
 +
زِ آواز و پرواز و آزادی.
 +
 +
جایش بسیار خالی‌ست
 +
 +
من او را زنده نگه می‌دارم و [زنده‌اش] می‌كنم. زیرا حرف‌هایش را فریاد می‌زنم
 +
 +
حرف‌های او یك كلمه است
 +
 +
بیائید آن كلمه را فریاد زنیم یكصدا با هم: آزادی.
 +
 +
 +
رامش ابهری شعرش را با دقت تمام نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری هم كرده است. آن هم با قلم قرمز، برای جلب توجهِ ما و جلوگیری از اشتباه. مثلاً زیر حرف «زِ» را كسره گذاشته تا احتمالاً آن را «از» نخوانیم یا تصور نكنیم كه الف آن از قلم افتاده است. تنها دو نكته هست كه باید به‌رامش توجه بدهیم: یكی در سطر ۱۲ و ۱۳ كه نوشته است «چیز سیاهی بالای سرم بود كه نامش خورشید استبداد بود». باید رامش توجه می‌كرد كه استبداد «خورشید» نیست، و اگر خورشید شد دیگر «سیاه» نمی‌شود. البته می‌دانیم كه منظورش مثلاً «كسوفِ خورشیدِ استبداد» بوده، ولی مفهوم همیشه باید روشن و واضح بیان شود. یكی هم در سطر ۲۷، تركیب «نابود ساختن» كه مطلقاً قابل قبول نیست. به‌جای «ساختن» می‌شود گفت «كردن» - چون یك معنیش همین است: عمارت كردن یعنی ساختن یك خانه. اما عكسش نمی‌شود: نمی‌توان به‌جای «كردن» در همه جا «ساختن» گفت. چون كردن می‌تواند هم مثبت باشد هم منفی، اما ساختن فقط یك كار مثبت است. پس به‌جای '''نابود كردن''' نمی شود گفت '''نابود ساختن''' – البته در جائی كه نویسندگان صاحب نام و نشان و اسم و رسم‌دار یك چنین اشتباهات عجیب و غریبی را مرتكب می‌شوند و باد هم به آستین می‌اندازند كه ادبیات فرموده‌اند، از '''رامش''' خانم كه تازه قلم به‌دست گرفته و ادعائی هم ندارد نباید متوقع توجه به‌این نكات بود. در واقع ما هم داریم به‌در می‌گوئیم كه دیوار بشنود!
 +
 +
 +
----
 +
 +
:::از خوانندگان علاقه‌مند «كتاب جمعه» یاری می‌طلبیم برای تهیه و تدوین ویژه‌نامه‌هائی در زمینهٔ جامعه‌شناسی، هنر، شعر و ادبیاتِ اقوام ایرانی:
 +
 +
:::::*كُرد
 +
 +
:::::*ارمنی
 +
 +
:::::*بَلوچ
 +
 +
:::::*تركمن
 +
 +
:::::*عرب
 +
 +
:::::*آسوری
 +
 +
:::::*و ...عشایر.
 +
 +
:::از خوانندگانی كه می‌توانند ما را در تهیهٔ این ویژه‌نامه‌ها یاری كنند خواهشمندیم ضمن تعیین نشانی و حتّی‌المقدور شمارهٔ تلفنی برای تماسِ سریع‌تر، حدود مطالعات و زمینهٔ همكاری خود را نیز مشروحاً به ما اطلاع دهند.
 +
  
 
== اشارات متن ==
 
== اشارات متن ==
 +
 
#{{پاورقی|۱}} ابن‌رسته ibn-Rostah جغرافی‌دان عرب (حدود ۹۰۰-۹۵۰ میلادی مطابق با ۲۸۷-۳۳۹ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۴۹ و ۲۶۰ سفرنامهٔ جكسن].
 
#{{پاورقی|۱}} ابن‌رسته ibn-Rostah جغرافی‌دان عرب (حدود ۹۰۰-۹۵۰ میلادی مطابق با ۲۸۷-۳۳۹ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۴۹ و ۲۶۰ سفرنامهٔ جكسن].
 
#{{پاورقی|۲}} چنان كه می‌دانیم '''شبدیز''' اسم اسب خسروپرویز بوده است كه به‌صورت كنده‌كاری در «طاق بستان» نزدیك كرماشان وجود دارد.
 
#{{پاورقی|۲}} چنان كه می‌دانیم '''شبدیز''' اسم اسب خسروپرویز بوده است كه به‌صورت كنده‌كاری در «طاق بستان» نزدیك كرماشان وجود دارد.
سطر ۹۳: سطر ۳۵۵:
 
#{{پاورقی|۱۵}} قرماسین (قرماشین) منظور همان (قرمیسین) است كه در مسالك و ممالك (تألیف اصطخری) نیز (قرمسین) ذكر شده.
 
#{{پاورقی|۱۵}} قرماسین (قرماشین) منظور همان (قرمیسین) است كه در مسالك و ممالك (تألیف اصطخری) نیز (قرمسین) ذكر شده.
 
#{{پاورقی|۱۶}} آثار عجم، تألیف: میرزا آقای فرصت حسینی شیرازی. چاپ دوم، بمبئی [صفحهٔ ۳۸۷].
 
#{{پاورقی|۱۶}} آثار عجم، تألیف: میرزا آقای فرصت حسینی شیرازی. چاپ دوم، بمبئی [صفحهٔ ۳۸۷].
 
  
  
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۶]]
 
[[رده:کتاب جمعه ۳۶]]

نسخهٔ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۸

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۶ صفحه ۱۵۵


قَرمیسین، كِرماشان، كرمانشاه

چون برای پاره‌ئی این سؤال مطرح است كه چرا بعد از انقلاب هم شهر ما همچنان كرمانشاه گفته می‌شود بر آن شدم كه خلاصه‌ئی از تاریخچهٔ این شهر را بنویسم.

در كتاب‌های قدیمی نام این شهر قَرمیسین qarmisin ذكر شده است. از آن جمله: ابن رسته[۱] (۳۳۹ هجری قمری) در كتابش «العلاق‌النفیسه» نوشته است: « مسافت میان قرمیسین و شبدیز[۲] سه فرسخ است....».

نویسندهٔ بزرگ دیگری به‌نام ابودلف مسعربن المهلهل[۳] (۳۳۰-۳۲۹ هجری قمری) نیز نام این شهر را چنین آورده است: «صورت شبدیز در یك فرسخی شهر قرمیسین قرار دارد...».

پس از او نیز مسعودی[۴] نویسنده (۳۳۳ هجری قمری) در مطلبی كه در باب صورتِ خسرو و شبدیز نوشته نام این شهر را چنین ذكر می‌كند: «صورت شبدیز در حوالی قرمیسین، در ناحیهٔ دینَوَر و ماه كوفه، در كوه كنده شده است....».

در سفرنامهٔ ابن فضلان[۵] (قرن چهارم) چنین آمده است كه: «قرمیسین به‌فتح قاف معرّف كرمانشاه است....» و مترجم در پرانتزی بعد از این جمله می‌افزاید: (نام اصلی آن «گرمان‌ساه» بوده و چون در عربی حرف گ وجود ندارد آن را به‌ق تبدیل نموده و «قرمیسین» خوانده‌اند)، كه تا حدی این گفتهٔ مترجم صحیح نیست و در طی مقاله روشن خواهد شد.

یاقوت حمَوی[۶] هم در كتاب معروف خود «معجم‌البلدان» نام این شهر را قرمیسین نوشته است: «نزدیك قرمیسین سكوئی (دكانی) قرار دارد كه در آن‌جا پادشاهانِ چین، توران، هند و روم در نزد خسروپرویز گرد می‌آمدند و مجمعی شاهانه می‌آراستند....».

كتاب‌های قدیمی دیگری وجود دارد كه از این شهر با نام «قرمیسین» یاد كرده‌اند كه همین نمونه‌ها ما را بس.

اما در مورد كلمهٔ قرمیسین توضیحی لازم است: «كسانی كه اندك اطلاعاتی از زبان عربی و قاعدهٔ تعریب یعنی به‌صورت عربی در آوردن واژه‌های غیر عربی دارند می‌دانند كه ق در اصل ك، و ی در اصل ا، س نیز ش بوده است... نمونه، می توان كانون = قانون و طست = تشت را نام برد»[۷]. بنابراین با تغیر این حروف می‌بینیم كه قرمیسین معرّب كرماشان است كه تا «قرن دهم میلادی [۸] بر این شهر اطلاق می‌شده.

باز به نظر برخی از صاحب‌نظران واژهٔ كُردمادان به‌معنی كُردهای مادی كه به‌مرور و اختصار در تلفظ، د اول حذف و د دوم به‌ش تبدیل شده است. واژهٔ كُرمانج به‌معنی كُرد روستائی و كُرماجان كه دهی در نزدیكی كنگاور است نیز از همین واژه می‌باشد... واژهٔ ماد كه نام نیاكان خلق كرد است كه در زبان‌ها و گویش‌های مختلف به‌صورت‌های گوناگون در آمده است مانند: ماژ، مار، ماه، ماس، ماش، مانج و ماج [۹]، كه در این صورت كُردمادان به كُردماشان تبدیل و د آن نیز برای روانی تلفظ حذف شده به‌صورت كرماشان در آمده است.

اما كلمات فارسی دارای ضمه یا فتحه، در زبان كُردی با كسره تلفظ می‌شود، مانند بُرد (فارسی) كه می‌شود بِرد (كُردی) و كَرد (فارسی) كه می‌شود كِرد (كردی) و تَرس (فارسی) كه می‌شود تِرس (كُردی)... در این كلمه نیز ضمهٔ كُرماشان به‌كسره تبدیل شده كِرماشان تلفظ می شود و شایدهم این ضمه به‌خاطر روانی تلفظ به‌كسره تبدیل شده است.

تا اینجا روشن شد كه نام اصلی این شهر كِرماشان Kermashan است كه هنوز سالخوردگانِ قدیمی و بومی این منطقه در گفت‌وگو به‌كار می‌برند و تا آنجا كه به‌یاد دارند و خاطرشان یاری می‌كند پدران‌شان نیز همین كلمه را به‌كار می‌برده‌اند. ضمناً در ترانه‌های قدیمی این ناحیه كِرماشان آمده است[۱۰]:

كِرماشان مِچَم بیستون راقه

قِتَلگای فرهاد شَو مَنزلگامَه

ریگی كِرماشان گُل وگُلْدَسَه

بوْشینَه دوسَه كَم غریبی بَسَه

اما چرا كرماشان به كرمانشاه تبدیل شده است. در سفرنامهٔ جكشن [۱۱] چنین آمده: «بنیانگزار یا مؤسس [‌‌‌كرماشان] شاهنشاه ساسانی بهرام چهارم (۲۸۸-۳۹۹ میلادی) بوده است. بهرام قبل از آن كه به‌پادشاهی رسد فرمانروای كرمان بود و كرمان شاه لقب داشت. از این رو چون شهر را بنیاد نهاد آن را بدین نام خواندند». و فردوسی نیز در این باره چنین سروده است[۱۲]:

چو بنشست بهرام بهرامیان

ببست از پی داد و بخشش میان

به‌تاجش زبرجد برافشاندند

همی نام كرمانشهش خواندند

و نظامی نیز در همین موضوع می‌گوید[۱۳]:

به كرمان رسید از كنار جهان

ز كرمان درآمد به كرمانشهان

از بهرام چهارم به‌بعد این شهر را به‌این نام تغییر می‌دهند و در كتاب‌هائی كه از آن به‌بعد نوشته شده نام این شهر را كرمانشاه ثبت می‌كنند؛ چنانكه در نزهة‌القلوب[۱۴] (۷۴۰ هجری قمری) آمده است: «كرمانشاه [كه] آن را در كتب قرماسین (قرماشین) [۱۵] گفته‌اند و بهرام بن شاپور ذوالاكناف ساسانی ساخت و قبادبن فیروز ساسانی تجدید عمارتش كرد و درو جهت خود عمارت عالیه ساخت و پسرش انوشیروان عادل (نوشیروان) درو دكه‌ئی ساخته صد گز در صد گز و در یك جشن برو فغفور چین و خاقان ترك و رای هند و قیصر روم او را دست‌بوس كردند....».

در كتاب قدیمی دیگری به‌نام آثار عجم[۱۶] چنین نوشته شده است: «كرمانشاهان را گویند نخست بهرام بن شاپور ذوالاكناف ساخته و قبادبن پرویز تجدید عمارت كرده و....».

و به‌همین ترتیب در كتاب‌های زیادی كرمانشاه آمده است، تا زمان پهلوی‌ها، كه نه تنها كوششی برای به‌دست آوردن نام اصلی این شهر نمی‌شود، بلكه تلاشی پیگیر می‌شود كه مردم این ناحیه نیز زبان كُردی خود را از دست بدهند، مانند لباس و آداب و سنن قومی‌شان، تا جائی كه اكثر جوان‌های این شهر اكنون نمی‌توانند به‌كُردی سخن بگویند.

عبدالجواد سحابی

كرماشان: ۵۹/۱/۱۲

امپریالیسم چیست؟

  • قطعه‌ئی كه در زیر نقل می شود، از برگی چاپی و فاقد امضا است كه ظاهراً در شهر پخش شده است. قطعه‎ئی است در شناساندن مفهوم امپریالیسم به‌زبان ساده؛ عین قطعه را یكی از خوانندگان توسط پست برای ما فرستاده خواسته است آن را به عنوان «كوششی صادقانه و نجیبانه و بی‌ادعا» در مجله منعكس كنیم.


هر جا كه من ز گفتن این واژهٔ «رفیق» پرهیز می‌كنم

در بیخ گوش ما

امپریالیسم هست!

هر جا برای خواندن این شعر، خویش را

با دیو ارتجاع گلاویز می‌كنم

در باب نكته را

كه امپریالیسم هست!

امپریالیسم چیست؟ مگر در چه هیبت است؟

دانستنش برای همه یك ضرورت است:


امپریالیسم چیست؟

یك نظم بی‌نظام

یك رشت پرفساد كه ازحیث اقتصاد

«بالاترین مراحل سرمایه‎داری است»

هر سو كه رو كند

مرگ است و خواری است.

امپریالیسم را

عمال ارتجاع

همواره در پی خدمتگزاری است.

این غول قرن ما

با پنجه‎های بهره‌كش انحصارها

آورده صد حكومت و برده هزارها.

این یكه‌تاز عرصهٔ تولید بی‌حساب

بی‌تاب و ناشكیب

در جست‌وجوی قبضهٔ بازار بی‌رقیب

مانند اژدها

چسبیده از گلوی همه پرولتاریا.

این غول بی‌رقیب

با حلیه‌ای غریب

سر می‌كشد به‌ساحت هر آشیانه‎ئی

راهی برای غارت خود

باز می‌كند

با هر بهانه‌ئی.

هر سو كه رو كند

مرگ است و خواری است:

ایجاد اختناق

افكندن نفاق

كشتار خلق‌ها

تحكیم ارتجاع

از حیله‎های سیستم سرمایه‌داری است.

در كشوری كه قدرت والای معجزه از ارتشی

كه هفده شهریور آفرید

اصلی به‌نام ارتش برادر آفرید.

زان پیش‌تر كه شسته شود خون خلق ما

از سنگفرشها،

در باب نكته را

كه امپریالیسم هست.

در كشوری كه شایعه‌سازان ارتجاع

از ذهن توده‌ها

از واژهٔ چریك و مجاهد

یك ضدانقلاب

یك كافر آفرید.

در باب نكته را

كه امپریالیسم هست

امپریالیسم دشمن سرسخت خلق‌ها

هر چند تیر خورده ولی مانده روی پا

تا لحظه‌ئی كه متن قرارداهای او

افشا نگشته است.

تا لحظه‌ئی كه سیستم وابستگی بدو

امحا نگشته است.

تا لحظه‌ئی كه چهرهٔ منفور ارتجاع

رسوا نگشته است

تا حزب كارگر

تا آن صفوف متحد پرولتاریا

پیدا نگشته است.

امپریالیسم هست

و این لاشخوار، دست

از ما نشسته است.


آزادی

  • این شعر را رامش ابهری باری ما فرستاده است. همراه نامه‌ئی كه در آن می‌نویسد «این شعر را خودم سروده‌ام» و بعد توضیح داده است كه می‌داند بعضی از بچه‌های دیگر شیطنت می‌كنند «از بزرگ‌تران خود می‌خواهند تا برای آن‌ها شعر بگویند»! – رامش یازده سال دارد و در كلاس پنجم (۱) دبستان دخترانهٔ ذوقی درس می‌خواند.


چه قدر نامت زیبا بود

چه قدر نامت پرمعنا بود.

من نامت را در كلاس بر روی تخته نوشتم

نامت آن قدر زیبا بود كه بچه‌ها مانند گل شكفتند.

اولین بار نامت را زِ پرستوئی دربند كشیده شنیدم

دومین بار نامت را زِ بهار كه از فرسنگ‌ها دورتر فریادی زد شنیدم.

نامت در تاریكی برای من نور بود

در زمستان برای من بهار بود

در همان حال كه محو نامت بودم

دست‌های سپید در برابر دست‌های سیاه پدیدار گشت.

جز سپید و سیاه چیزی نمی‌دیدم

چیزی سیاه‌تر از سیاهی در بالا سرم بود

نام آن چیز خورشید استبداد بود.

دست‌های سپید، مرا همراه خود برد

دست‌های سیاه، استبداد را همراه خود برد

بعد هوا دلپذیر شد

هزاران گل بردمید و آفتاب درخشید.

دیگر من فقط نامت را نمی‌دیدم.

من در خودت زندگی می‌كردم.

بهار [كه] تو را به‌ما هدیه داد دیگر صدایش دور نبود

پرستوی دربند كشیده آزاد شده بود

دیگر بچه‌ها معنی واقعی تو را می‌دانستند

در انشاها و حرف‌ها و كارهای‌شان نام تو را می‌آوردند.

باز دست‌های سیاهی در داخل دست‌های سپید پدیدار گشت

اما كوچك‌تر بود و تك تك.

دست‌های سپید نمی‌توانست آن را نابود كند.

ما با تمام وجود آن دست‌های پلید را نابود ساختیم

كوفتیم و كوفتیم و كوفتیم

پرستو را در حال آواز دیدم

بهار را در حال آواز دیدم

پس بیائید ما هم آواز بخوانیم

از انقلاب و از پیروزی.

نامت را فریاد می‌زنم: آزادی.

پرستو را در حال پرواز دیدم

بهار را در حال پرواز شادی دیدم

پس بیائید با هم پرواز كنیم

یكصدا آواز بخوانیم و یكپارچه پرواز كنیم.

اما فقط جای دوستی كه آزادی را برایم معنی كرد خالی بود.

او از این روزها برای من می‌گفت

از مبارزه، از پیروزی، از انقلاب و

زِ آواز و پرواز و آزادی.

جایش بسیار خالی‌ست

من او را زنده نگه می‌دارم و [زنده‌اش] می‌كنم. زیرا حرف‌هایش را فریاد می‌زنم

حرف‌های او یك كلمه است

بیائید آن كلمه را فریاد زنیم یكصدا با هم: آزادی.


رامش ابهری شعرش را با دقت تمام نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری هم كرده است. آن هم با قلم قرمز، برای جلب توجهِ ما و جلوگیری از اشتباه. مثلاً زیر حرف «زِ» را كسره گذاشته تا احتمالاً آن را «از» نخوانیم یا تصور نكنیم كه الف آن از قلم افتاده است. تنها دو نكته هست كه باید به‌رامش توجه بدهیم: یكی در سطر ۱۲ و ۱۳ كه نوشته است «چیز سیاهی بالای سرم بود كه نامش خورشید استبداد بود». باید رامش توجه می‌كرد كه استبداد «خورشید» نیست، و اگر خورشید شد دیگر «سیاه» نمی‌شود. البته می‌دانیم كه منظورش مثلاً «كسوفِ خورشیدِ استبداد» بوده، ولی مفهوم همیشه باید روشن و واضح بیان شود. یكی هم در سطر ۲۷، تركیب «نابود ساختن» كه مطلقاً قابل قبول نیست. به‌جای «ساختن» می‌شود گفت «كردن» - چون یك معنیش همین است: عمارت كردن یعنی ساختن یك خانه. اما عكسش نمی‌شود: نمی‌توان به‌جای «كردن» در همه جا «ساختن» گفت. چون كردن می‌تواند هم مثبت باشد هم منفی، اما ساختن فقط یك كار مثبت است. پس به‌جای نابود كردن نمی شود گفت نابود ساختن – البته در جائی كه نویسندگان صاحب نام و نشان و اسم و رسم‌دار یك چنین اشتباهات عجیب و غریبی را مرتكب می‌شوند و باد هم به آستین می‌اندازند كه ادبیات فرموده‌اند، از رامش خانم كه تازه قلم به‌دست گرفته و ادعائی هم ندارد نباید متوقع توجه به‌این نكات بود. در واقع ما هم داریم به‌در می‌گوئیم كه دیوار بشنود!



از خوانندگان علاقه‌مند «كتاب جمعه» یاری می‌طلبیم برای تهیه و تدوین ویژه‌نامه‌هائی در زمینهٔ جامعه‌شناسی، هنر، شعر و ادبیاتِ اقوام ایرانی:
  • كُرد
  • ارمنی
  • بَلوچ
  • تركمن
  • عرب
  • آسوری
  • و ...عشایر.
از خوانندگانی كه می‌توانند ما را در تهیهٔ این ویژه‌نامه‌ها یاری كنند خواهشمندیم ضمن تعیین نشانی و حتّی‌المقدور شمارهٔ تلفنی برای تماسِ سریع‌تر، حدود مطالعات و زمینهٔ همكاری خود را نیز مشروحاً به ما اطلاع دهند.


اشارات متن

  1. ^  ابن‌رسته ibn-Rostah جغرافی‌دان عرب (حدود ۹۰۰-۹۵۰ میلادی مطابق با ۲۸۷-۳۳۹ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۴۹ و ۲۶۰ سفرنامهٔ جكسن].
  2. ^  چنان كه می‌دانیم شبدیز اسم اسب خسروپرویز بوده است كه به‌صورت كنده‌كاری در «طاق بستان» نزدیك كرماشان وجود دارد.
  3. ^  ابودلف مسعرابن المهلهل (۹۴۰ میلادی مطابق ۳۳۰-۳۲۹ هجری شمسی) [صفحهٔ ۲۵۹ سفرنامهٔ جكسن].
  4. ^  مسعودی نویسندهٔ قرن چهارم (۹۴۴ میلادی مطابق ۳۳۳ هجری قمری) [صفحهٔ ۲۶۰ سفرنامهٔ جكسن].
  5. ^  سفرنامهٔ ابن فضلان (احمدبن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد) تألیف: قرن چهارم هجری ترجمه: سید ابوالفضل طباطبائی، انتشارات شرق، چاپ دوم، شهریور ۱۳۵۵، [صفحهٔ ۱۲۱].
  6. ^  یاقوت حَمَوی (یاقوت رومی)، ۵۷۵-۶۲۶ هجری قمری، دایرۃالمعارف‌نویس معروف عرب است، [صفحهٔ ۲۶۵ حاشیه متن عربی سفرنامهٔ جكسن].
  7. ^  روزنامهٔ كرماشان شمارهٔ اول.
  8. ^  دائرۃالمعارف فارسی، جلد دوم (به‌سرپرستی دكتر غلامحسین مصاحب)، [صفحهٔ ۲۲۰۲]، آمده است: «جغرافیانویسان اسلامی آن را قرمیسین می‌شناسند و این نام تا قرن دهم میلادی بر آن اطلاق می‌شد، سپس نام كرمانشاه جای آن را گرفت».
  9. ^  روزنامهٔ كرماشان شمارهٔ اول.
  10. ^  گورانی یا ترانه‌های كُردی، تألیف: دكتر محمد مكری، كتابخانهٔ دانش، ۱۳۲۹، معنی ابیات به‌ترتیب: كرماشان می‌روم بیستون بر سر راهم است/ فتلگاهِ فرهاد، شب منزلگاهم است [صفحهٔ ۶۲]/ راه كرماشان پر از گل و گلدسته است/ بگوئید به‌دوستم غریبی بس است [صفحهٔ ۲۲]
  11. ^  سفرنامهٔ جكسن (ایران در گذشته و حال)، نوشتهٔ: ابراهم و. ویلیام جكسن، ترجمهٔ: منوچهر امیری، فریدون بدره‌ای. شركت سهامی انتشارات خوارزمی، [صفحهٔ ۲۶۶].
  12. ^  لغت‌نامهٔ دهخدا «ك»، صفحهٔ ۴۷۲، ستون اول سطر ۲۰ و سطر ۳۵.
  13. ^  لغت‌نامهٔ دهخدا «ك»، صفحهٔ ۴۷۲، ستون اول سطر ۲۰ و سطر ۳۵.
  14. ^  نزهة‌القلوب تألیف: حمدالله مستوفی (۷۴۰ هجری قمری) به‌كوشش: محمد دبیر سیاقی ناشر كتابخانهٔ طهوری اسفندماه ۱۳۳۶ خورشیدی.
  15. ^  قرماسین (قرماشین) منظور همان (قرمیسین) است كه در مسالك و ممالك (تألیف اصطخری) نیز (قرمسین) ذكر شده.
  16. ^  آثار عجم، تألیف: میرزا آقای فرصت حسینی شیرازی. چاپ دوم، بمبئی [صفحهٔ ۳۸۷].