آیا انقلاب الجزایر جنگ دهقانی بود؟: تفاوت بین نسخهها
سطر ۶۱: | سطر ۶۱: | ||
دومین نمونه «'''جنگ دهقانی'''» که انقلابالجزایر از آن نوع است، مشخصهاش بهخلاف نمونه اول جنگ چریکی درازمدت است. که در آن چریکها از نبردهای منظم علیه نیروهای برتر خودداری کرده کار خود را محدود بهتاکتیکهای «'''ضربه بزن و فرار کن'''» میکنند. آنها امیدی بهشکست دشمن در میدان نبرد ندارند امّا میکوشند که تا جائی که میتوانند دستههای بیشتری از آنها را برای مدتی هرچه طولانیتر سرگرم کنند. انقلابیون بهاین طریق میکوشند که منابع اقتصادی دشمن را تحلیل برده یا موقعیت او را در مقابل دشمنان خارجی تضعیف کنند، بهطوری که یا وادار بهتسلیم شده یا در نتیجه بحران خارجی درهم شکسته شود. | دومین نمونه «'''جنگ دهقانی'''» که انقلابالجزایر از آن نوع است، مشخصهاش بهخلاف نمونه اول جنگ چریکی درازمدت است. که در آن چریکها از نبردهای منظم علیه نیروهای برتر خودداری کرده کار خود را محدود بهتاکتیکهای «'''ضربه بزن و فرار کن'''» میکنند. آنها امیدی بهشکست دشمن در میدان نبرد ندارند امّا میکوشند که تا جائی که میتوانند دستههای بیشتری از آنها را برای مدتی هرچه طولانیتر سرگرم کنند. انقلابیون بهاین طریق میکوشند که منابع اقتصادی دشمن را تحلیل برده یا موقعیت او را در مقابل دشمنان خارجی تضعیف کنند، بهطوری که یا وادار بهتسلیم شده یا در نتیجه بحران خارجی درهم شکسته شود. | ||
− | این نوع جنگ انقلابی مستلزم وحود سازمانی انقلابی است. دستههای منفرد شاید در عملیاتشان از خودمختاری زیادی برخوردار باشند، امّا باید سازمانی مرکزی وجود داشته باشد که هدفهای سیاسی را تعیین کرده بهعنوان طرف مذاکره با دشمن یا با متحدان خارجی عمل کند. اکثر جنبشهای مقاومت، از جنگ وانده در طی انقلاب فرانسه تا جنگ چریکی | + | این نوع جنگ انقلابی مستلزم وحود سازمانی انقلابی است. دستههای منفرد شاید در عملیاتشان از خودمختاری زیادی برخوردار باشند، امّا باید سازمانی مرکزی وجود داشته باشد که هدفهای سیاسی را تعیین کرده بهعنوان طرف مذاکره با دشمن یا با متحدان خارجی عمل کند. اکثر جنبشهای مقاومت، از جنگ وانده در طی انقلاب فرانسه تا جنگ چریکی علیه ناپلئون و جنبش مقاومت یوگسلاوی در جنگ جهانی دوّم تا ملیگرایان الجزایری، یا سازمانی مرکزی تأسیس کرده یا با حکومتی نبعیدی پیوند برقرار کردهاند. |
+ | |||
+ | راهزنی احتمالاً به طور خودبهخودی بهوجود آمده ضرورتاً سازمانی برتر از سطح دارودسته راهزنان ندارد. چنین موردی مضمونهای سیاسی مستقیمی ندارد، اگرچه گسترش آن یقیناً نشانهئی است از کشمکشها و اغتشاشات اجتماعی. بههرحال شاید یکی از رهبران راهزنان بهدلیل مقاصد سیاسی بهتدریج اقتدارش را بر دارودستههای بیشتر و بیشتری برقرار کند. شورشهای پی در پی دهقانی که چین را بین سالهای ۱۶۲۷ تا ۱۶۴۶ بهآشوب کشاند و دودمان مینگ را سرنگون کرد، نمونهئی است از این نوع. شورشهای مزبور با فعالیت تعدادی از دارودستههای راهزنان محلی شروع شد. پس از چند سال یکی از رهبران موّفق این دارودستهها توانست خود را بهعنوان رهبر مرکزی تثبیت کرده دودمان حاکم را سرنگون کند و سپس خود بهعنوان امپراطور بهتخت نشیند. این امپراطوری در نتیجه جنگها و کشمکشهای داخلی بهاندازهئی تضعیف شده بود که نتوانست در مقابل حمله دشمن خارجی، منچوها، مقاومت کند. منچوها علاوه بار پشتیبانان دودمان کهن مینگ، حامیان امپراطوری جدید یعنی راهزنان را نیز شکست داده، دودمان خود را برقرار کرده نظم و قانون را بهکشور بازگرداندند. | ||
+ | |||
+ | احتیاج بهنوعی سازمان مرکزی معمولاً خصلت صرفاً دهقانی چنین جنبشهائی را از بین میبرد، حتی اگر اکثریت افراد ردههای پائین و هواداران آن دهقانان باشند. ماهیت پرکش و قوس این نوع نبرد چریکی که غالباً سالها طول میکشد، شرکت فعال دهقانان زمیندار را در آن مشکل میکند، هرچند که ممکنست این دهقانان هوادرار جنبش باشند. همچنان که در بالا ذکر کردم، دهقان مرفه جنگجو فقط میتواند چندماه یا حداکثر یک یال از کار دست بکشد. بهاین ترتیب جنگ درازمدت چریکی فقط میتواند توسط گروهی که کار دیگری برای انجام دادن ندارند صورت گیرد یعنی پرولتاریای بیکار یا کم کار ده یا گروهی از پسران مجرد دهقانانی که کارشان مطلقاً در مزرعه پدرشان مورد احتیاج نیست. هر دو مقوله در زمان انقلاب بهطور وفور در دهات الجزایر وحود داشت، و انقلابیون معمولاً میتوانستند داوطلبانی بیشتر از آنچه قادر به سازماندهی بودند، عضوگیری کنند. '''بسائو''' ارقامی را در مورد تلفات الجزایریها ذکر میکند: در منطقه تیزی اوزو (کابیلیا) | ||
نسخهٔ ۱ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۱۰
این مقاله در حال تایپ است. اگر میخواهید این مقاله را تایپ یا ویرایش کنید، لطفاً دست نگه دارید تا این پیغام حذف شود. |
پس از انتشار کتاب «جنگهای دهقانی در قرن بیستم» اثر ولف Wolf در ۱۹۶۹، اکثراً انسانشناسانی که متخصص افریقای شمالی نیستند بهپیروی از او انقلاب الجزایر را جنگ دهقانی دانستند. چنین نظریهئی در واقع فقط به ولف اختصاص ندارد. در خود الجزایر نیز سخنوران سیاسی و نظریهپردازان، از هنگام استقلال در سال ۱۹۶۲، تمایل داشتهاند که از دهقانان، قهرمانان انقلاب بسازند. این دیدگاه فقط از علاقه آنها بهدقت تاریخی متأثر نشده، بلکه همچنان که در جای دیگر نیز متذکر شدهام (کیلسترا ۱۹۷۷) انگیزهشان ملاحظات سیاسی کنونی هم بوده است. البته من نسبت به ملاحظات سیاسی رژیم کنونی الجزایر بهکلی بیعلاقه نیستم، امّا این توجه باعث نمیشود که علاقهام را نسبت بهوضوح تاریخی فراموش کنم. از همین رو، درباره نسبت دادن «جنگ دهقانی» به انقلاب الجزایر تردیدهائی دارم.
ابراز این تردیدها بلافاصله مسألهئی کلیتر و مهمتر را مطرح میکند، مفهوم جنگ دهقانی تا چه اندازه گویاتر و مفیدتر از مفهوم کلی شورش تودهئی با انقلاب است؟ آیا مشخصه بارزتری برای متمایزکردن جنگهای دهقانی از دیگر انواع جنگهای انقلابی وجود دارد؟ و اگر هست آیا همه جنگهای دهقانی خصلتهای مسلّط معینی را مشترکاً دارا هستند، یا باید چند نوع فرعی را از هم تفکیک کنیم؟ بررسی جامع تمام نکات شورشها یا جنبشهائی که میتوان آنها را جنگهای دهقانی خواند اصلاً در حوصله این مقاله نمیگنجد. بنابراین انقلاب الجزایر را بهعنوان موردی کاملاً مستند بررسی کرده و آن را با مواردی که به طور اختیاری از بین نوشتهها انتخاب شدهاند مقایسه خواهم کرد. سرانجام، قصد ندارم که در این جا کلیتهائی را بهاثبات برسانم. بلکه میخواهم بهپالایش یک نمونه رایج بپردازم، وظیفهئی که برای انجام دادنش چند نمونه که خوب انتخاب شده، میتواند کافی باشد.
شکی نیست که مستعمره نشینان فرانسوی با تصاحب حدود ۲/۵ میلیون هکتار از بهترین زمینهای کشاورزی الجزایر، اقتصاد آن را بهطرز بدی بهم ریختند. ملیا (۱۹۳۵) Melia نشان میدهد که سلب مالکیت از زارعین الجزایریئی که دارای قطعات مزروعی کوچکی بودند (اینکار اساساً بهمنظور درختکاری مجدد انجام میشد) هنوزهم تا اوایل دهه ۱۹۳۰ وجود داشته و سخت مورد تنفر مردم بوده است. دهقانان الجزایری، بهعلت از دست دادن بهترین زمینهایشان، که معمولاً در دشتها و درهها قرار داشت، مجبور شدند که از زمینهای باقی مانده دامنه کوهها و تپهها بهرهبرداری بیشتری بکنند، که اینکار باعث بههم خوردن تعادل اکولوژیکی شکنندهئی شد که در دوره ماقبل استعمار حفظ شده بود. نتایج اجتنابناپذیر چنین چیزی نابودی پوشش گیاهی و فرسایش خاک بود که ارزش منابع طبیعی باقی مانده در دست الجزایریها را بازهم کاهش میداد، با افزایش مداوم جمعیت در دهه ۱۸۷۰، دهقانان الجزایری بهزودی نه فقط با کمبود نسبی زمین بلکه با کمبود مطلق آن مواجه شدند. بسط اجباری کشت غلات بهرغم این که تکنیکهای بهتری در کشاورزی بهکار گرفته میشد، منجر بهافت بازدهی در هکتار شد. در سال ۱۸۷۱، ۲،۲۰۰،۰۰۰ هکتار زمین زیر کشت، ۱۳ میلیون کنتال (هرکنتال = ۱۰۰ کیلو) غله تولید میکرد، در سال ۱۹۵۴، از ۳،۸۵۸،۰۰۰ هکتار بیست میلیون کنتال غله برداشت میشد.
در جامعه قبیلهئی ماقبل استعمار هم توزیع ثروت نسبتا نابرابر بود، امّا چنین بهنظر میرسد که تعداد افرادی که مطلقاً فاقد حقوق ارضی باشند معدود بود. هرچند که بعضیها مجبور بودند درآمد زراعی خود را با کار برای دیگران تکمیل کنند. وانگهی، این اشتغال مضاعف نزد ثروتمندان محلی نیز یافت میشد، در زمانهای ماقبل استعمار و در اوایل دوران استعمار، مهاجرت نیروی کار بهشهرها وجود داشت امّا فقط درصد ناچیزی از جمعیت را در بر میگرفت.
پیدایش پرولتاریای ده که کاملاً بیزمین بود یا قطعه زمین ناچیزی را که برایش مانده بود، بهعلّت نداشتن اشتغال مضاعف در منطقه، نمیتوانست مورد بهرهبرداری قرار دهد، در دوران استعمار صورت گرفت. بنابهگفته یاکونو (۱۹۵۵ تا ۱۹۵۶) پیدایش پرولتاریای ده برای اولین بار در نخستین دهه قرن بیستم در دشتهای چلیف، منطقهئی که تعداد مستعمرهنشینان فرانسوی قابل توجه بود، صورت گرفت. بنابهگفته ایسنارد Isnard (۱۹۴۷) همین پدیده پرولتریزه شدن قبل از سال ۱۸۴۱ در دشت میتدژا (Metidja) نزدیک الجزایر اتفاق افتاد که نخستین منطقه مستعمره فرانسویان بود. در سال ۱۹۳۰ در سراسر الجزایر ۱،۳۳۸،۷۷۰ الجزایری صاحب زمین زراعی بودند امّا فقط ۶۱۹۵۴۴ نفر آنها کشتکار بودند، درحالی که ۷۱۳۳۸۷ نفر بهعنوان سهمبر و ۴۶۲۴۶۷ نفر بهعنوان کارگران مزدبگیر روستائی بهکار گمارده شده بودند. البته پرولتاریای شهری و مهاجران بهفرانسه در این ارقام بهحساب نیامدهاند.
بهاین ترتیب در دهه ۱۹۳۰ اکثر مهاجران (خواه مهاجران بهشهرها و خواه مهاجران بهفرانسه) و نصف دهقانان از پرولتاریای روستائی کم اشتغال تشکیل میشد. الجزایر قبل از استعمار بهسختی با آن پرولتاریای شهری که در ربع آخر قرن نوزدهم از طریق مهاجرت وسیع بهشهرها بوجود آمده بود، آشنائی داشت. بهاین ترنیب بخش بزرگی از پرولتاریای شهری فعلی دارای منشاء روستائی نسبتاً جدید است که هنوز با خویشاوندان خود در ده رابطه دارد و از نظر جهاننگری و فرهنگ از آنها زیاد دور نشده است. همین مطلب در مورد بسیاری از مغازهداران کوچک شهری و کارمندان و مأموران جزء صادق است که نماینده مهاجران روستائی نسبتاً مرفهترند. در الجزایر یک بورژوازی قدیمی ریشهدار هم وجود دارد که فقط نماینده بخشی کوچک (امّا ثروتمند و با نفوذ) از حامعه شهری است. از بین آن دسته از شهرنشینانی که منشاء کم و بیش جدید روستائی دارند، فقط گروههای کوچکی (تجار بسیار ثروتمند، روشنفکران آموزشدیده نوع غربی در سطح عالی، گروههائی از کارگران ماهر) که از موقعیت نسبتاً بالاتری برخوردارند، پیوندهای فرهنگی و شخصی خود را با روستا از دست دادهاند. این گروههای کاملاً شهری شده موفق نماینده تمایلات فراگیر (یعنی گرایشهای لیبرالی، سوسیالیستی یا کمونیستی) در طی آخرین دهههای دروان استعمار بودند. در جامعه استعماری الجزایر معدودی از آرزوهای آنها میتوانست برآورده شود، بنابراین اکثر آنها سرانجام بهطرف ملیون رفتند.
برای بخش بزرگی از مردم الجزایر، از جمله پرولتاریای ده (و اکثر دهقانان خرده مالک که نمیتوانستند با قطعه زمین خود امرارمعاش کنند) و توده عظیم پرولتاریای شهری بیسواد و بیمهارت، تمایز شدید جامعه شهری و روستائی گمراه کننده خواهد بود. زیرا بین این گروهها نقل و انتقالات زیاد و تماسهای شخصی بسیاری وجود داشت. با وجودی که ساکنان شهری و مهاجرین بهفرانسه کمتر از روستائیان در معرض کنترل اجتماعی بوده و بیشتر تحت نفوذ غرب قرار داشتند، امّا اکثر آنها هرگز از نمونههای فرهنگی سنتی روستا کاملاً بیگانه نشدند، زنان الجزایری در حفظ این تداوم ایدئولوژیک و فرهنگی نقش مهمی ایفا کردهاند. آنها خیلی بیشتر از شوهران و پسرانشان از نفوذ فرانسه دور بودند، و با وجودی که تا حدودی قادر بهجلوگیری از غربزدگی درجنبههای خارجی زندگی نبودند، میتوانسند با تمایلات عمیقتری که در بین مردان خانواده در مورد جذب همان تمایلات وجود داشت مبارزه کنند و مبارزه هم کردند.
نخستین جنبش ملیگرایانه را پرولتاریای صنعتی آغاز کرد که بهتازگی شهر شده بود. و قسمت اعظم تاریخ آن تحت رهبری مسالی حاج (Messali Hadj) بود. این جنبش ابتدا در فرانسه در دهه ۱۹۳۰ شروع شد، و بهشهرستانها و شهرهای الجزایر گسترش یافت و از زمان جنگ دوم جهانی بهروستاها کشیده شد. نخستین تجلی سازمانیافته این جنبش، اتو آل نو درآفریکن بود که در ۱۹۲۴ در میان کارگران مهاجر افریقای شمالی (بهطور کلی الجزایریها) در پاریس تأسیس شد و تحت نظارت حزب کمونیست فرانسه بود، اما از همان زمان یعنی از اواخر دهه ۱۹۲۰ بهتدریج بهبریدن از قیمومیت کمونیستها پرداخت و این قطع رابطه در ۱۹۳۶ کامل شد. کارگران صنعتی، که بعدها تعدادی از دانشجویان و روشنفکران مترقی به آنها پیوستند و اکثریت اعضای اتوآل را تشکیل میدادند، بهطور قاطعی جهت شهری داشتند امّا بهجای جهانگرائی پولتریِ جنبشِ کمونیستی پیوند خود را با ارزشها و سنتهای عربی و اسلامی حفظ کردند. جامعه الجزایر مفهموم مبارزه طبقاتی را طرد کرد، زیرا این مبارزه وحدت جنبش ملّیگرایانه را تصعیف میکرد و با مفهموم اسلامی وحدت جامعه مؤمنین (امّت) مغایرت داشت. مسأله مصادره زمینهای الجزایر توسط مستعمرهنشینان فرانسوی یکی از موضوعاتی بود که جنبش مطرح کرد. امّا نظریه جنبش درباره ساخت اجتماعی - اقتصادی الجزایر مستقل یا خودمختار مبهم باقی ماند. مسأله مالکیت اراضی بزرگ الجزایریهائی که به اندازه فرانسویها زمین در تصرف خود داشتند و غالباً کارگران را با مزدی کمتر و شرایط کاری بدتر از فرانسویها بهکار میگرفتند، هرگز بهروشنی مورد بحث قرار نگرفت.
جهتگیری اسلامی جنبش مسالی حاج نفوذ آن را در روستا امکانپذیر ساخت، موفقیتی که کمونیستهای الجزایری و طرفداران طرز تفکر لیبرالی هرگز نتوانستهبودند، بهدست آورند. بهتدریج جنبش پشتیبانی روستائی قابل توجهی در بعضی مناطق مانند کابیلیا، مناطق کوهستانی کانستنتینوای شمالی و آئورس بهدست آورد، که قرار بود بعدها بهدژهای مستحکم انقلاب الجزایر تبدیل شود. بههرحال از خصوصیات این دژها این بود که مناطق کوهستانی فقیری بود که سکونت زارعین فرانسوی در آن جا فوقالعاده کم بود. دهقانان ملیگرای اینجا را بهسختی میشد از طریق بازپس گرفتن زمینهائی که فرانسویها غصب کردهبودند بهحرکت درآورد، امّا اغلب میشد که دهقانان را از طریق تمایل عمومی بهبهبود موقعیت اقتصادی و دفاع از خصلت اسلامی جامعه الجزایر، که در آن با پرولتاریای شهری یعنی همرزمان حزبی فعال خود شریک بودند، به حرکت درآورد. در میان فعالان شهری، فقیر شدن بخش بزرگی از مردم روستا ادعانامهئی محکوم کننده علیه استعمار فرانسه بود، امّا بهنظر میرسید که ایدآلیزهکردن زندگی دهقانی یا دهقانان بهعنوان یک نیروی انقلابی مدنظر نبوده است [۱]
دومین جنبشی که یکی از سرچشمههای جنبش ملّیگرایانه الجزیار را تشکیل میدهد، کمتر منشاء دهقانی دارد: جامعه علما که توسط گروهی از شاگردان مدهبی که متاأثر از اصلاحطلبی خلوصگرای محمدعبده در مصر بودند، تأسیس شده بود. بن بادی، رهبر اصلی جنبش مزبور بهیک خانواده قدیمی بورژوای ثروتمند که قرنها در کنسانتین ذینفوذ بودند، تعلق داشت. علمای برجسته دیگر منشاء اجتماعی پایینتری داشتند و غالباً جزو بورژوازی کوچک شهری و روستا محسوب میشدند که هنوز فرزندان خود را به مؤسسات آموزشی (ارزانتر) اسلامی میفرستادند نه به دبیرستان و دانشگاههای فرانسوی.
علما بهخلاف طرفداران مسالی حاج هرگز سعی نکردند که بهعنوان یک حزب سیاسی وارد جریان شوند و بههمین جهت برای مداخله در موضوعاتی که بهوضوح جنبه سیاسی داشته باشد، تردید داشتند. در عوض آنها مؤسسات آموزشی (غیر رسمی) مسلمانان را نو کرده و تحرک بخشیدند و با نفوذ مذهبی روحانیون جزء (که از طریق مقامات فرانسوی آموزش دیده و از آنها حقوق میگرفته و تحت کنترل آنها بودند) مبارزه میکردند. آنها همچنین با نفوذ صنف مذهبی غیرقشری و روحانیون محلی که کانون مذهب روستائیان را تشکیل میدادند و فرانسویها آنها را تحمل میکردند و حتی گاهی آنها را بهعنوان ابزارهای غیررسمی کنترل اجتماعی مورد لطف قرار میدادند، مبارزه میکردند. آموزشهای اصلاحطلبانه «علما»ی اصلاحطلب در روستا نیز از پشتیبانیهائی برخوردار شد امّا جنبش آنها، بهطور قاطعانه همچنان با پایگاه شهری باقی ماند.
بهاین ترتیب، خاستگاه هر دو جنبشی که منشاء ملیگرائی رزمنده الجزایری بود، محیطهای شهری بود؛ یکی از میان پولتاریا و دیگری از میان بورژوازی بزرگ و کوچک سنتگرا. آنها میتوانستند در روستا پشتیبانهائی بهدست آوردند زیرا شکاف اجتماعی و فرهنگی عمیقی میان بسیاری ار اهالی شهر و روستا وجود نداشت، امّا عناصر روستائی در هر دو جنبش نقشی انفعالی بر عهده داشتند. مسأله زمینهای متعلق بهفرانسویها موضوع سیاسی مناسبی در مخالفت با نظام استعماری بود، امّا مثلاً منطقه اطراف اوران که کشاورزی در آن جا بیشتر از هر جای دیگر تحت سلطه مستعمره نشینان فرانسوی بود، از لحاظ سیاسی نسبتاً انفعالی مانده بود، در حالی که ملیگرائی دهقانی در مناطق فقیر کوهستانی که مستعمرهنشینان فرانسوی در آنحا بهزراعت اشتغال نداشتند، از همه قویتر بود.
انقلاب سرچشمه بیواسطه خود را در ارگانیزاسیون اسپسیال Organisation Speciale (او.اس O.S) سازمان مسلح زیرزمینی نیرومند جنبش طرفداران مسالی یافت که پس از جنگ دوَم جهانی تأسیس شده بود، تاکتیکهای (او.اس) را میتوان با تاکتیکهای جنبشهای مقاومت اروپا در طی اشتغال آلمان در جنگ جهانی دوّم مقایسه کرد. بهنظر نمیرسد که (او.اس) نقشهئی برای مبارزه مستقیم علیه فرانسویها تدارک دیده باشد. بلکه انتظار بحران سیاسی در فرانسه یا جنگ جهانی سوم و درهم شکستن اقتدار حکومت فرانسه را میکشید، که در این صورت یک سازمان ملیگرای مسلح نسبتاً کوچک میةوانست قدرت را بهدست گیرد. پلیس فرانسه قسمت اعظم شبکه (او.اس) را در سال ۱۹۵۰ متلاشی کرد امّا بعشی از هستههای محلّی این شبکه از زیر مراقبت پلیس گریخت. تعدادی از فعّالین منفرد یا بهخارج گریختند یا در منطقه آئورس که کنترل پلیسی در آن جا بسیار ناچیز بود مخفی شدند. پروندههای پلیس فرانسه درباره (او.اس) که باید وجود داشته باشد، تاکنون در دسترس قرار نگرفته است. امّا از روی اطلاعات موجود، چنین بهنظر میرسد که (او.اس) اساساً سم سازمان شهری بود که اعضایش در بعضی مناطق روستائی هنگامی که پلیس شبکه شهریشان را در هم کوبید شروع بهتبلیغ کردند.
در سال ۱۹۵۴، جنبش طرفدارانی مسالی به انشعاب کشیده شد. این انشعاب در نتیجه اختلاف میان هسته اصلی مردمگرایِ حول مسالی حاج (به اصطلاح مرکزگرایان) و گروه میانهروتر روشنفکران شهری بود که امکان همکاری سیاسی یا عناصر مترقیتر در میان فرانسویها را میدیدند. در آن زمان گروهی از فعالان قبلی (او.اس) که از قانونگرائی بهکلی بریده بودند شروع به سازماندهی مجدد کردند. زیرا میترسیدند که در غیر این صورت ملیگرائی الجزایری کاملاً در نتیجه درگیریهای داخلی دستههای مختلف ناتوان شود. بنا به گفته هاربی ۱۹۷۵ آنها از پشتیبانی مرکزگرایان میانهرو برخوردار بودند، که معتقد به انقلاب مسلحانه نبوده امّا قصد داشنند که از آنها (ملیگرایان) بهعنوان وزنهئی در مقابل مسالی حاج و طرفدارانش استفاده کنند [۲]. در این گروه از فعالین قبلیِ (او.اس) که انقلاب را شروع کردند، دهقانی وجود نداشت. آنها اصولاً «افراد حاشیهئی» بودند: تعدادی از کارمندان و مأموران جزء که آموزش متوسطهشان ناتمام مانده بود (مانند بن بلا) یک کارفرمای خرده پای شهری (بن بولای) یک روشنفکر بوهمی (هنرپیشه نیمه وقت بهنام بنمهدی) و یک جفت دانشگاهی بیطبقه که هرگز در تخصص دانشگاهی خود کار نکردند (یوسف، و بن خدا). آنها برای شروع عمل انقلابی در هر جا که پشتیبانی داشتند برنامهریزی کردند، یعنی هم در مناطق روستائی و هم در شهر الجزیره.
برخوردهای انقلابی واقعی در حد وسیع در مناطق روستائی رخ داد. که آن را میتوان تا اندازه زیادی از طریق عوامل نظامی توضیح داد. جنبش چریکی در مناطق کوهستانی جنگلی مثل جُرجُره در کابیلیا، کوهستانهای شمالی کنستنتیوا، آئورس یا اوراسینی بهتر میتواند خود را در مقابل نیروهای منظمی که از لحاظ اسلحه و تعداد برترند، حفظ کند. چنین جنبشی را بهسختی میتوان در دشتهای مسطحی که جادهّای خوب و جمعیت نسبتاً متراکمی دارند، مثل دشتهای مرتفع اطراف سیّف یا اورانائیس حفظ کرد. بههمین دلیل در مناطق بیابانی واستپی واقع در جنوب الجزایر، که گروههای چریکی را بهراحتی میشد توسط هواپیما شناسائی کرد برخوردهای اندکی صورت گرفت. شهرهای الجزایر برای جنگ چریکی موفقیتآمیز شهری خیلی کوچک بود. انقلابیون در کازبای الجزیره که اکثر پرولتاریای مسلمان پایتخت در آنجا متمرکز بودند، از پشتیبانی تودهئی نیرومندی برخوردار بودند، امّا همه کوششهائی که برای بهراه انداختن جنگ چریکی منظم شهری در شهر الجزیره صورت گرفت طی چند ماه در سال ۱۹۷۵ درهم کوبیده شد. این کار را یک لشکر چترباز فرانسوی انجام داد که بهطور مداوم محله نسبتاً کوچک مزبور ر زیرورو میکرد.
بهنیروهای چریکی در کوهستانها نیز ضربات شدیدی وارد شد، امّا آنها توانستند با تقسیم شدن بهواحدهای کوچک و پراکنده بقاء خورد را تأمین کنند، فرانسویها هرگز دستههای کافی برای زیر رو رو کردن و جست و جوی مداوم کوهستانها یا مناطق کوهستانی نداشتند، در اوج جنگ ارتش فرانسه در حدود ۵۰۰،۰۰۰ نفر در الجزایر نیرو داشت امّا از اکثر آنها فقط میشد در انجام وظایف محافظت از پاسگاهها خدمات انتظامی بهطور مؤثر و مفید استفاده کرد. در واقع فقط معدودی از واحدهای نخبه را میشد برای حمله تهاجمی در مناطق کوهستانی بهطور مؤثر مورد استفاده قرار داد. بنابراین از دیدگاه الجزایریها، نبرد الجزایر به عنوان یک حمله اشغالی موفقیتآمیز بود، زیرا واحدهای نخبه قلیل فرانسوی را در پایتخت طوری سرگرم میکرد، که دیگر نمیتوانستند در کوهستانها که متعاقب شهرها (در سال ۱۹۵۷) فعالیت چریکی در آنها وسعت گرفته بود مورد استفاده قرار گیرند.
بهاین ترتیب محلی شدن دژهای چریکی اساساً بهعلت ملاحظات نظامی صورت میگرفت و نشانه اندکی در مورد اختلافات منطقهئی از لحاظ پشتیبانی تودهئی انقلاب بهدست میداد، یا حداقل پس از سال ۱۹۵۶، یعنی زمانی که سازمان انقلابی تحکیم شده و شبکه ارتباطی خود را در قسمت اعظمی از الجزایر گسترش داده بود، چنین بود. حتی شاید نقش برجسته آئورس در روزهای اولیه انقلاب اساساً نتیجه محدود شدن غیرعادی کنترل اداری فرانسه بر منطقه باشد.
اطلاعات اندکی در مورد این که چه کسانی بهعنوان رزمندگان چریک عضوگیری میشدند در دست است، امّا شکی نیست که تعداد کثیری از جنگجویان رده پائین مردان جوانی بودند که دارای منشاء دهقانی بوده در محل عضوگیری شده بودند. این افراد با موقعیت جغرافیائی محل و مردم آن اشنا بوده به شرایط سخت زندگی در کوهستانها عادت داشتند. امَا در بین دهقانان چه کسانی عضوگیری میشدند؟
از لحاظ تاریخی، میتوان دو نمونه مطلوب از جنگهای دهقانی را تشخیص داد. مشخصه نمونه اول مشارکت اکثریت مردم در جنگ است. این نوع جنگ معمولاً پس از دوران طولانی درگیریهای دور از خشونت اجتماعی و موقعیت متشنج بهوقوع پیوسته بهطور ناگهانی در مقیاس وسیعی گسترش مییابد. قیام کنندگان شاید پیروزیهای نامنتظرهئی در مقابل نیروهای نیروهای ضعیف دولتی بهدست آوردند، امّا زمانیکه نیروهای دولتی کمک کافی دریافت کنند، آنها بهدام جنگ منظم علیه نیروهائی که از آموزش و تسلیحات بهتری برخوردارند افتاده بهسختی شکست میخوردند. پس از چندین شکست مهم، جنبش دهقانی ناگهان سقوط کرده نهضت دیگر بهصورت جنگ چریکی درازمدت ادامه نمییابد و در این در حالی است که موقعیت سوقالجیشی و پشتیبانی وسیع تودهها از قیام ادامه آن را امکانپذیر میسازد. نبردهای واقعی بهندرت بیش از چند ماه ادامه مییابد و فقط در صورتی برای مدتی طولانی پایدار میماند که حکومت قادر بهارسال دستههای کافی برای یک نبرد تعیین کننده نباشد. شورشهای پیدرپی دهقانی فرانسه در دهه ۱۶۳۰ و دهه ۱۶۴۰ که پورشنف (سال ۱۹۶۳) آنها را تجزیه و تحلیل کرده است، از این نوع است. این شورشها معمولاً در ماه مه یا ژوئن شروع شده و هرگز بیش از پائیز طول نمیکشید، امّا حکومت سلطنتنی فرانسه که در صحنه بینالمللی در جنگ سی ساله درگیر بود، فقط میتوانست با بیمیلی دست به اقدامات متقابل بزند، بهطوری که ممکن بود یک منطقه هر سال دست به قیام بزند. دورههای شورش با دورههای استراحت یعنی زمان میان برداشت و شخم بعدی زمین در دورههای سنتی غله کاری منطبق بود. این تنها فصل سال است که در طی آن تعداد کثیری از دهقانان میتوانند برای دورهئی نسبتاً طولانی از کار دست بکشند.
چیزی شبیه این احتمالاً در مورد ارتش دهقانی زاپاتا در مورلُس در طی انقلاب مکزیک نیز صادق بوده است. چون قسمت اعظم نیروهای حکومت مکزیک درگیر نبرد با ارتش انقلابی فوقالعاده متحرک و حرفهئی پانچوویلا در مکزیک شمالی بودند و حکومت نمیتوانست دست به لشکرکشیهای درازمدت و قاطعانهئی بهمورلُس بزند. افراد زاپاتا هرگز مورلُس را مگر برای حملهئی کوتاه بهمکزیکوسیتی ترک نکردند.
شورشهای قبیلهئی قرن نوزدهم در الجزایر نیز از این نوع بود، امّا فرانسویها وسایل نظامی لازم را برای درهم شکستن سریع آنها در اختیار داشتند. شورش نیم بند دهقانی در کنستنتیوا در مه ۱۹۴۵ آخرین نبرد از این نوع نبردها در الجزایر بود. در آن سال روزی که پایان جنگ جهانی دوم را جشن گرفته بودند جنبش طرفداران مسالی تظاهرات ملیگرایانهئی در تعدادی از شهرهای شرقی الجزایر برپا کرده بود. در اکثر شهرها، وضعیت نسبتاً بحرانی بود، امّا خونریزی نشد. تا این که در ستیف، یکی از تظاهرکنندگان در درگیری میان تظاهرکنندگان و پلیس تیر خورد. تظاهرات بههم خورد، امّا جمعیت خشمگین و برآشفته شروع بههجوم به خیابانها و حمله بهاروپائیها کرد و چندین نفر از آنها را کشت تا سرانجام با دخالت ارتش قبل از غروب نظم برقرار شد. اخبار شورش در ستیف بهسرعت در غالب روستاها پخش شد، و در بسیاری جاها کشاورزان منفرد فرانسوی یا کوچنشینهای کوچک در روزهای بعد درمعرض حملات خودبهخودی و سازمان نیافتهئی قرار گرفتند. نیروهای کمکی نظامی فرانسوی قبل از آن که شورشیانی که حمله به کنستنتیوا را در سر میپروراندند، فرصت متمرکز شدن پیدا کنند، به این محلها هجوم آورده، و جنبش را با خشونت بسیار زیاد و خونریزیهای فوقالعاده در هم کوبیدند. ناآرامیها در عرض یکی دو هفته فروکش کرد و بهفعالیتهای چریکی نیانجامید.
دومین نمونه «جنگ دهقانی» که انقلابالجزایر از آن نوع است، مشخصهاش بهخلاف نمونه اول جنگ چریکی درازمدت است. که در آن چریکها از نبردهای منظم علیه نیروهای برتر خودداری کرده کار خود را محدود بهتاکتیکهای «ضربه بزن و فرار کن» میکنند. آنها امیدی بهشکست دشمن در میدان نبرد ندارند امّا میکوشند که تا جائی که میتوانند دستههای بیشتری از آنها را برای مدتی هرچه طولانیتر سرگرم کنند. انقلابیون بهاین طریق میکوشند که منابع اقتصادی دشمن را تحلیل برده یا موقعیت او را در مقابل دشمنان خارجی تضعیف کنند، بهطوری که یا وادار بهتسلیم شده یا در نتیجه بحران خارجی درهم شکسته شود.
این نوع جنگ انقلابی مستلزم وحود سازمانی انقلابی است. دستههای منفرد شاید در عملیاتشان از خودمختاری زیادی برخوردار باشند، امّا باید سازمانی مرکزی وجود داشته باشد که هدفهای سیاسی را تعیین کرده بهعنوان طرف مذاکره با دشمن یا با متحدان خارجی عمل کند. اکثر جنبشهای مقاومت، از جنگ وانده در طی انقلاب فرانسه تا جنگ چریکی علیه ناپلئون و جنبش مقاومت یوگسلاوی در جنگ جهانی دوّم تا ملیگرایان الجزایری، یا سازمانی مرکزی تأسیس کرده یا با حکومتی نبعیدی پیوند برقرار کردهاند.
راهزنی احتمالاً به طور خودبهخودی بهوجود آمده ضرورتاً سازمانی برتر از سطح دارودسته راهزنان ندارد. چنین موردی مضمونهای سیاسی مستقیمی ندارد، اگرچه گسترش آن یقیناً نشانهئی است از کشمکشها و اغتشاشات اجتماعی. بههرحال شاید یکی از رهبران راهزنان بهدلیل مقاصد سیاسی بهتدریج اقتدارش را بر دارودستههای بیشتر و بیشتری برقرار کند. شورشهای پی در پی دهقانی که چین را بین سالهای ۱۶۲۷ تا ۱۶۴۶ بهآشوب کشاند و دودمان مینگ را سرنگون کرد، نمونهئی است از این نوع. شورشهای مزبور با فعالیت تعدادی از دارودستههای راهزنان محلی شروع شد. پس از چند سال یکی از رهبران موّفق این دارودستهها توانست خود را بهعنوان رهبر مرکزی تثبیت کرده دودمان حاکم را سرنگون کند و سپس خود بهعنوان امپراطور بهتخت نشیند. این امپراطوری در نتیجه جنگها و کشمکشهای داخلی بهاندازهئی تضعیف شده بود که نتوانست در مقابل حمله دشمن خارجی، منچوها، مقاومت کند. منچوها علاوه بار پشتیبانان دودمان کهن مینگ، حامیان امپراطوری جدید یعنی راهزنان را نیز شکست داده، دودمان خود را برقرار کرده نظم و قانون را بهکشور بازگرداندند.
احتیاج بهنوعی سازمان مرکزی معمولاً خصلت صرفاً دهقانی چنین جنبشهائی را از بین میبرد، حتی اگر اکثریت افراد ردههای پائین و هواداران آن دهقانان باشند. ماهیت پرکش و قوس این نوع نبرد چریکی که غالباً سالها طول میکشد، شرکت فعال دهقانان زمیندار را در آن مشکل میکند، هرچند که ممکنست این دهقانان هوادرار جنبش باشند. همچنان که در بالا ذکر کردم، دهقان مرفه جنگجو فقط میتواند چندماه یا حداکثر یک یال از کار دست بکشد. بهاین ترتیب جنگ درازمدت چریکی فقط میتواند توسط گروهی که کار دیگری برای انجام دادن ندارند صورت گیرد یعنی پرولتاریای بیکار یا کم کار ده یا گروهی از پسران مجرد دهقانانی که کارشان مطلقاً در مزرعه پدرشان مورد احتیاج نیست. هر دو مقوله در زمان انقلاب بهطور وفور در دهات الجزایر وحود داشت، و انقلابیون معمولاً میتوانستند داوطلبانی بیشتر از آنچه قادر به سازماندهی بودند، عضوگیری کنند. بسائو ارقامی را در مورد تلفات الجزایریها ذکر میکند: در منطقه تیزی اوزو (کابیلیا)