سوگحماسه: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۲۹: سطر ۲۹:
 
:[ازعنایت دریای بیکران  
 
:[ازعنایت دریای بیکران  
  
این طاقه ی تنیده زعرفان و خون و  
+
:::::این طاقه ی تنیده زعرفان و خون و  
  
 
::::::بافته از جان]
 
::::::بافته از جان]
سطر ۵۶: سطر ۵۶:
 
بر بال موج و معجزه رفتند
 
بر بال موج و معجزه رفتند
  
و انان که برمدار آتش
+
و انان که برمدارِ آتش
  
 
رقصی بلند
 
رقصی بلند
سطر ۶۴: سطر ۶۴:
 
::::برافراشتند
 
::::برافراشتند
  
آنان همین تویی همین گره مشت سرخ توست
+
آنان همین تویی همین گرهِ مشتِ سرخ توست
  
 
آنان همین تویی
 
آنان همین تویی
  
::::همین گل پرپر
+
::::همین گُلِ پرپر
  
  
سطر ۸۷: سطر ۸۷:
 
:::خنجروار
 
:::خنجروار
  
::::درظهر عشق و جشن جنون
+
::::درظهرِ عشق و جشن جنون
  
 
با چرخشی میانه یاران
 
با چرخشی میانه یاران
سطر ۹۷: سطر ۹۷:
 
:::درمیدان
 
:::درمیدان
  
درانتظار مرگ دگر.
+
درانتظارِ مرگ دگر.
  
  
سطر ۱۳۷: سطر ۱۳۷:
 
:::گلی می شکفت
 
:::گلی می شکفت
  
از خون عاشقان جهان سرخ تر…
+
از خونِعاشقانِ جهان سرخ تر…
  
 
{{چپ چین}}
 
{{چپ چین}}

نسخهٔ ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۰:۵۷

کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۵ صفحه ۶۷


آفاق پشت سر بگذاریم

تا بگذریم

ازقبله

از قیامت عظمای عشق

چرخی زنیم در میدان از خون عاشقان رنگین تر

گو باد

باد چله
به یغما برد
دستار‌و سر.


این موج

[ازعنایت دریای بیکران
این طاقه ی تنیده زعرفان و خون و
بافته از جان]

این موج

پیوسته می رود و می آید

دریا به جاست

دریای دل بریده ز جانان.

موجیم

کاسودگی… [۱]ایا ققنوسیم

از ما به جا بماند اگر خاکستر…


اما

آنان که پیش از این

در امتداد عشق و کرامات

بر بال موج و معجزه رفتند

و انان که برمدارِ آتش

رقصی بلند

دیوانه وار
برافراشتند

آنان همین تویی همین گرهِ مشتِ سرخ توست

آنان همین تویی

همین گُلِ پرپر


آفاق پشت سر بگذاریم

اما

دیوانه تر بیا

از قبله

ازبلندی گرداب و خون

تا عاشقانه

رقصی کنیم

خنجروار
درظهرِ عشق و جشن جنون

با چرخشی میانه یاران

با مرگ

عاشقانه
درمیدان

درانتظارِ مرگ دگر.


با اسب سرخ

ازبرابر خورشید و
ازمقابل من

هرروز صبح می گذرد عاشق عهد کهن

نور از شمایلش به افق جاری ست

این کیست؟

دستش شفای عاجل دارد

شمشیرش از نیام

برق بلند ماه وستاره.

آری چنین که می گذرد

این تویی

وین اسب توست در قلمرو بادسحر.


اما

وقتی که تکیه بر افق سبز می زدی

وقتی که خنجرت گل نیلوفر بود

در چهارراه ظهر و مناجات

درچهار راه عشق

گلی می شکفت

از خونِعاشقانِ جهان سرخ تر…

علی باباچاهی

شهریور ۵۷

پاورقی

  1. ^  موجیم که آسودگی ما، عدم ماست.[حافظ]