جیجک علیشاه: تفاوت بین نسخه‌ها

از irPress.org
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۹۳: سطر ۹۳:
 
'''فراش‌باشی''' (به‌فراش‌ها): - بزنید تو سرِ این پدرسوخته‌ها! چرا این قدر داد می‌زنید؟ زنکه صَب کن!...
 
'''فراش‌باشی''' (به‌فراش‌ها): - بزنید تو سرِ این پدرسوخته‌ها! چرا این قدر داد می‌زنید؟ زنکه صَب کن!...
  
:::::::فراش‌ها مردم را می‌زنند.
+
:::::::'''فراش‌ها مردم را می‌زنند.'''
:::::::بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل می‌شوند.
+
:::::::'''بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل می‌شوند.'''
  
 
'''حاجی علی اصفهانی''' (باصدای بلند): - آخ، چه کنم! وای، چه کنم! آخ، به‌دادم برسید!... مالم رفْتِس جونم رفتِس... آه، هر چه داشتم رفتِس! آخ، رفتس...
 
'''حاجی علی اصفهانی''' (باصدای بلند): - آخ، چه کنم! وای، چه کنم! آخ، به‌دادم برسید!... مالم رفْتِس جونم رفتِس... آه، هر چه داشتم رفتِس! آخ، رفتس...
سطر ۱۰۲: سطر ۱۰۲:
 
'''حاجی علی اصفهانی''': - آخ، مالم رفتِس، جونم رفتس، هَمِش رفتس... اِهی ...
 
'''حاجی علی اصفهانی''': - آخ، مالم رفتِس، جونم رفتس، هَمِش رفتس... اِهی ...
  
:::::::گریه‌ می‌کند.
+
:::::::'''گریه‌ می‌کند.'''
  
 
'''بیگلربیگی''': - این مردکه را بیارید ببینم چشه، چی میگه... سرِ ما را خورد!
 
'''بیگلربیگی''': - این مردکه را بیارید ببینم چشه، چی میگه... سرِ ما را خورد!
سطر ۱۲۲: سطر ۱۲۲:
 
'''حاجی علی''': - آخ، آقای بیگلربیگی، مالم رفتس، جونم رفتس، عقلم رفتس، ادبم رفتس، آخ هرچی داشتم رفتس، همه رفتس. شما مالمو بگیر بده تا من این لِنگامم از عبا بیرون بو کُنم.
 
'''حاجی علی''': - آخ، آقای بیگلربیگی، مالم رفتس، جونم رفتس، عقلم رفتس، ادبم رفتس، آخ هرچی داشتم رفتس، همه رفتس. شما مالمو بگیر بده تا من این لِنگامم از عبا بیرون بو کُنم.
  
:::::::با دو دست می‌زند به‌لنگش
+
:::::::'''با دو دست می‌زند به‌لنگش'''
  
 
'''بیگلربیگی''' (با تغیّر): - بزنید تو سرش بیرونش کنید!
 
'''بیگلربیگی''' (با تغیّر): - بزنید تو سرش بیرونش کنید!

نسخهٔ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۲۳:۲۳

کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۱۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۲۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۳۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۴۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۴
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۵
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۶
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۷
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۸
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۵۹
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۰
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۱
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۲
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۳
کتاب جمعه سال اول شماره ۳۴ صفحه ۶۳

‌‌ذبیح بهروز:

جیجک علیشاه

یا
اوضاع سابق دربار ایران


تجدید چاپ این اثر با اجازهٔ خانوادهٔ بهروز صورت گرفته است.

تصاویر ضمیمه اثر روترو اشلیت است که برای شناخت تیپ‌ها و لباس‌های آن دوره از هفته‌نامهٔ ملانصرالدین نقل شده است.

پردهٔ اول

یک تالار که به‌قدر یک زرع از زمین نمایشگاه بلندتر است


اشخاص این پرده

بیگربیگی: حاکم شهر، با سرداری و کلاه تخم‌مرغی و صدای کلفت و تکبیرآمیز.

حاجی‌علی اصفهانی: تاجر، با عبا و عمامهٔ شیر و شکری و لهجهٔ اصفهانی. عارض است، مالش را در راه دزدها برده‌اند.

یک زن: با چادر و چاقچور. عارض است.

یک دختر: به‌سن هشت سالگی، دختر زن پیش.

فراش‌باشی: با لباس معمولی فراشی.

چندین نفر عارض زن و مرد: با لباس‌های مختلف و متداول.


پرده بالا می‌رود

عارض‌ها (باصدای بلند): - آی، به‌فریاد ما برسید! آخ، چه کنیم؟

فراش‌ها (مردم را باترکه می‌زنند): - مردکه، خفه‌شو! چرا زور میدی؟... باجی، نفست بگیره!

یک عارض پیر: - ای آقای فراشباشی، ده روزه هر روز صبح تا شوم اینجا معطلم. آخر به‌داد منم برسید!

حاجی علی اصفهانی (با لهجه اصفهانی و فریاد بلند): - آخ، مالم رفتِس... آخ، جونم رفتس... آخ، هَمِش رفتس... آخ، هر چه بود رفتس...

فراش‌باشی (به‌فراش‌ها): - بزنید تو سرِ این پدرسوخته‌ها! چرا این قدر داد می‌زنید؟ زنکه صَب کن!...

فراش‌ها مردم را می‌زنند.
بیگلربیگی با همراهانش از پشت تالار داخل می‌شوند.

حاجی علی اصفهانی (باصدای بلند): - آخ، چه کنم! وای، چه کنم! آخ، به‌دادم برسید!... مالم رفْتِس جونم رفتِس... آه، هر چه داشتم رفتِس! آخ، رفتس...

بیگلربیگی (می‌نشیند به‌اطراف نگاه می‌کند.. همراهانش می‌نشینند): - پِه! این مرد که چرا این قدر جیغ می‌زند!

حاجی علی اصفهانی: - آخ، مالم رفتِس، جونم رفتس، هَمِش رفتس... اِهی ...

گریه‌ می‌کند.

بیگلربیگی: - این مردکه را بیارید ببینم چشه، چی میگه... سرِ ما را خورد!

حاجی علی را فراش‌ها پیش می‌کشند.

حاجی علی (با حالت پریشان، دست‌ها را از عبا بیرون نیاورده): - آخ، آقای بیگلربیگی، به‌دادم برس!... مالم رفتس، جونم رفتس، آخ، هَمِش رفتس، پولام رفتس، گوشهٔ جگرم رفتس...

بیگلربیگی: - مردکه، نفست بگیره، خفه‌شو! آخه دردتو بگو ببینم چته... په!...

حاجی علی: - آخ، آقا، مالم رفتس، جونم رفتس...

بیگلربیگی: - مردکه! تو این همه مردمو معطل می‌کنی... بزنید تو سرش!

حاجی علی: - آخ، آقای بیگلربیگی، توبه کردم! مالم رفتس، جونم رَ...

بیگلربیگی: - مردکه! تو چرا دستتو از عبا بیرون نکردی؟ تو مگه آدم نیستی؟ ادبت کو؟

حاجی علی: - آخ، آقای بیگلربیگی، مالم رفتس، جونم رفتس، عقلم رفتس، ادبم رفتس، آخ هرچی داشتم رفتس، همه رفتس. شما مالمو بگیر بده تا من این لِنگامم از عبا بیرون بو کُنم.

با دو دست می‌زند به‌لنگش

بیگلربیگی (با تغیّر): - بزنید تو سرش بیرونش کنید!

فراش‌ها می‌زنند به‌سر حاجی علی و به‌زور بیرونش می‌کنند

حاجی علی: - آخ، مردم، به‌فریادم برسید!... آخ، مُردم!

بیگلربیگی: - دِ بزنید تو سرش! دِ بیرونش کنید!

حاجی علی نمی‌رود. فراش‌ها می‌کشندش روی زمین و او فریاد می‌کند.

فراشباشی: - نفست بگیره! مردکه، خفه‌شو! بی‌غیرت، خفه‌شو!

حاجی فاضل (نگاهی به‌اهل مجلس می‌کند، تو دماغی): - شمع و گل و پروانه تمامی همه جمعند،... خیر آقایان زحمت نکشید، بفرمائید.

می‌رود و در زید دست بیگلربیگی می‌نشیند.

عارض‌ها - (با هم حرف می‌زنند): - آخ، آقای بیگلربیگی، به‌داد ما برس! آخ، محض رضای خدا...

بیگلربیگی: - فراش باشی! این عارض‌های پدرسوخته را ساکت کن! حاجی فاضل هنوز نیامده سرش درد گرفت... پیشخدمت باشی!

پیشخدمت: - بله قربان. (تعظیم می‌کند)

بیگلربیگی: - یک قلیون بیار برای جناب حاجی فاضل.

پیشخدمت تعظیم می‌کند و خارج می‌شود.

حاجی فاضل: - هین، اوهون!...

جند سلفه می‌کند و چند آب دهن در دستمال می‌اندازد.